رمان گلادیاتور پارت 16 - رمان دونی

 

با کمی مکث کردن ، شاسی زنگ را فشرد و طولی نکشید که صدای زنی را از آن طرف خط شنید :

– بله ؟

– یزدانم ……….. بهم گفته بودن رأس ساعت نه اینجا باشم .

– بله بفرمایید ……….. آقا منتظرتون هستن .

با صدای تیکی ، درِ کوچکِ رفت و آمدِ کنار دروازه باز شد و یزدان مرددانه داخل رفت …………. با ورودش به خانه ، نگاه به اخم نشسته اش ، دور تا دور حیاط عمارتِ چمن کاری شده ، با آن درختهای چنار سر به فلک کشیده بلند قامت ، و استخر بیضی شکل گوشه حیاط چرخ خورد و حس و حالش بدتر شد …………. مردی با این دبدبه و کبکبه ، با او چه کار می توانست داشته باشد ؟؟؟

با وردش به سرسرا ، زن جوانی به استقبالش آمد ………. زنی حدوداً سی ساله با بلیز و شلوار مشکی رنگ ساده و با موهای کوتاهی که به سادگی پشت سرش بسته بود .

– خوش اومدید ………. ورودتون و به آقا اطلاع دادم ………. گفتن منتظرشون بمونید ، الان می یان .

یزدان سری تکان داد و به سمت نزدیک ترین مبلی که دیده می شد رفت و رویش نشست ………….. این خانه به این درندشتی ، تنها یک پیام را می توانست به او برساند …….. اینکه مردی که او را دعوت کرده و قرار ملاقات گذاشته بود ، مرد بسیار ثروت مندی است .

خیلی نگذشت که از انتهای سالن ، مردی حدودا شصت هفتاد ساله ، با موهایی جو گندمی و سیبیل های پهن و پر پشتِ به همان رنگ ، بیرون آمد و به سمتش حرکت کرد .

با نزدیک تر شدنش ، یزدان مقابل پایش ایستاد و نگاه مرد ، بسیار خریدارنده روی سر تا پای او چرخ خورد :

– پس یزدان تویی ……..

– بله …….. من شما رو نمی شناسم .

– عجله نکن ………. بشین پسر . خوش اومدی .

یزدان لبه مبل نشست و مرد هم رو به رویش در فاصله دو سه متری قرار گرفت و ادامه داد :

– اسم تورج و شنیدی ؟

– تورج ؟ کدوم تورج ؟

– تورج تمساح .

یزدان سر تکان داد ………. سال های خیلی قبل ، وقتی سن و سال آنچنانی نداشت ، اسم تورج را نه ، اما لقب تمساح را زیاد از زبان کاووس می شنید ………. مرد باز هم ادامه داد :

– مطمئنم این اسم و از زبون اون کاووس بی بوته ، زیاد شنیدی .

– بله شنیدم ……… البته خیلی سال پیش .

– حالا چی درباره من می گفت ؟

– چیزای زیادی یادم نیست ، اما این و یادمه که می گفت چندین سال پیش باهم شراکت داشتید ………. اما شما زیر شراکتتون زدید و پول و سرمایه ای که وسط گذاشته شده بود و بالا کشیدید و رفتید .

پوزخند زهرداری روی لبان تورج نشست ……….. جعبه سیگارش را از داخل جیب پیراهن آستین کوتاه در تنش درآورد و گوشه لبش گذاشت و تعارفی به یزدان کرد .

– می کشی پسر ؟

یزدان سری به معنای نفی تکان داد …….. برخلاف کاووس ، او هرگز سمت دود و دم نرفته بود ……….. حتی اگر هم رفته بود ، آنقدر در آن لحظه ذهنش مشغول بود که سیگار گوشه لب گذاشتن و کشیدن ، شاید آخرین کاری بود که دلش می خواست انجامش دهد .

– نه ممنون .

تورج هم سری تکان داد و سیگارش را با فندک در دستش آتش زد و بلند گفت :

– حمیرا ……… دوتا قهوه برامون بیار .

و رو به یزدان آرام ادامه داد :

– اونی که هر لحظه و همیشه سر همه کلاه گذاشت ، خود حروم زادش بوده و هست …….. چه سر من …….. چه سر بابای بدبختت .

– بابام ؟

– دلیل اینکه صدات زدم تا بیای اینجا ، این بود که می خواستم راز ده ساله ای رو برات فاش کنم …….. رازی که بهت نشون میده چطوری اون کاووس بیشرف سر تو و اون بابای سادت کلاه گذاشت .

یزدان کلافه شده ، در جایش تکانی خورد :

– من منظورتون و نمی فهمم ……. بهتره واضح تر بگید تا منم بفهمد چی میگید .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Faezeh
Faezeh
2 سال قبل

,خسته نباشی
فقط پارت هات کوتاه بیشتر باشه بهتره

کیمیا
کیمیا
2 سال قبل

اینای ک رمان انلاین مینویسن حداقل ی چن خط بنویسن بعد بزارن تو سایت
تا مام الاف نشقم منتظر بمونیم پارت میاد اونم فقط دو خطه

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

الان فقط فهمیدیم که کاووس سر باباش کلاه گذاشته 😐بابا یکم بیشتر بنویسید اهههه😩آخه این چه وضعشه

دو نقطه
دو نقطه
2 سال قبل

نویسنده ها با چه اعتماد بنفسی دارن رمانو ادامه میدن؟😐😂 دو خط بیشتر میزاشتین تا متوجه قضیه بشیم

LM30
2 سال قبل

دمتون گرم واقعا 😅 دو تا خط بیشتر نبود

نازلی
نازلی
2 سال قبل
پاسخ به  LM30

تنه نوسنده خرده به تنه نویسنده دلارای

Nazi
Nazi
2 سال قبل

تازه داره جالب میشه لطفا اندازه رمانتو زیاد کن ما تو یه پارت بفهمیم حداقل چی شد

Mobina
Mobina
2 سال قبل

تازه رمان شرو شده چخبره انقد کم حداقل وایمیستادی یه ذره رمان پیش میرفت بعد کمش میکردی

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x