رمان گلادیاتور پارت 172 - رمان دونی

 

 

 

 

نسرین سری تکان داد و از جایش بلند شد و دستی به لباسش کشید ……….. به نظرش فرهاد کفتاری بود که چشمان هیز و سیری ناپذیری داشت . دور و برش پر بود از دختران رنگ و وارنگ …………. اما انگار بازهم آن همه دختر برای چشمان تشنه و پر عطش این مرد ناکافی به نظر می رسید .

 

 

 

بر خلاف مسیر اطاق های پشت سالن ، به سمت باغ به راه افتادند ………….. از ساختمان خارج شدند و مسیرشان را در فضایی وسیع و چمن کاری شده که جاده ای نچندان پهن سنگ کاری شده ای از میانش می گذشت ، ادامه دادند به سمت میز و صندلی های فرفرژه سفید رنگی ، رفتند .

 

 

 

فرهاد صندلی برای خودش بیرون کشید و با دست صندلی مقابلش را نشان داد :

 

 

 

ـ بشین .

 

 

 

نسرین با همان نگاه با اعتماد به نفس بالایش روی صندلی بزرگ فرفرژه نشست . با اینکه تشک نرم دایره شکلی روی صندلی قرار داده شده بود ، ولی ران های برهنه اش به لبه سرد صندلی می خورد و باعث سوزن سوزن شدن های پوستش از سرمای صندلی می شد . اما با این وجود به روی خودش نیاورد و چیزی در چهره اش نشان نداد .

 

 

 

ـ مطمئناً برات از آدمی به اسم یزدان صحبت کردن .

 

 

 

ـ شنیدم . اما خیلی نه . در این حد که آدم بی رحمیه .

 

 

 

فرهاد پوزخندی روی لبانش نشاند و به نگهبانی که پشت سرش ایستاده بود با دست اشاره زد تا از نسرین پذیرایی کند .

 

 

 

ـ آره بی رحمِ . یه بی رحم زیرک و باهوش ………….. یزدان باهوش ترین و ریزبین ترین آدمیه که تو این چند سال دیدم . این آدم از اون دستِ آدم هاس که از رقابت باهاش هم بیزاری و هم خوشحال . بیزاری چون بستن دست و پای این مرد به این راحتی ها نیست . خوشحالی چون از رقابت باهاش مایوس نمیشی …………… رقابت با اون باعث پایین اومدن وجه کاری خودت نمیشه .

 

 

 

ـ الان از من چی می خواین ؟

 

 

 

ـ می خوام یه سری مدارک از عمارتش بیرون بکشی ……………. اما اینجا یه مشکلی هست . یزدان آدمی نیست که اهل نشست و برخواست با هر کسی باشه . که اینم برمی گرده به محتاط بودنش . یزدان زیادی محافظه کاره ………… بستن دست و پای این مرد به این آسونی ها نیست اما میشه با اون مدارکی که تو از خونش می یاری ، یه کارایی کرد .

 

 

 

ـ نزدیک شدن به هیچ مردی برای من سخت نیست جناب فرهاد .

 

 

 

 

 

فرهاد پوزخند نشسته روی لبانش را پر رنگ تر کرد .

 

 

 

ـ مشکل اینجاست که یزدان هر مردی نیست . نزدیک شدن به این مرد اون قدرا که فکر می کنی ساده و آسون نیست .

 

 

 

ـ فقط از من می خواین خودم و به این آدم نزدیک کنم ؟

 

 

 

ـ آره . تو باید به خلوت اون مرد راه پیدا کنی …………. باید انقدر بهش نزدیک بشی که به اطاقش ، شرکتش یا هرجایی که اون مدارک لعنتی رو مخفی کرده ، راهت بده .

 

 

 

ـ میشه یه ذره بیشتر از شخصیتش برام بگید ………… هرچی اطلاعات من نسبت به اون آدم تکمیل تر باشه ، راحت تر می تونم خودم و بهش نزدیک کنم و به قل معروف قِلقِش دستم بیاد .

 

 

 

ـ یزدان آدمی نیست که به کسی باج بده ………….. مثل یه سنگ نفوذ ناپذیره . اهل رحم و دل سوزی برای کسی هم نیست ……….. پس سعی نکن از این طریق سمتش بری یا نظرش و جلب کنی ………… متاسفانه از گذشتش یا خانوادش اطلاعی ندارم …………. انگار این مرد واقعاً از زیر بته به عمل اومده .

 

 

 

نسرین به معنای تایید سر تکان داد و پرسید :

 

 

 

ـ حالا اینجا هست ؟ یعنی می خوام بدونم به این مهمونی دعوت شده ؟

 

 

 

ـ آره بخاطر یکسری مسائل باید حتماً دعوتش می کردم . الانم تو سالن با دوست دخترش نشسته .

 

 

 

ابروان نسرین با شنیدن لفظ دوست دختر بالا رفت .

 

 

 

ـ دوست دختر ؟؟؟ یعنی این مرد دوست دختر هم داره ؟

 

 

 

فرهاد سیخ در چشمان نسرین نگاه کرد :

 

 

 

ـ برات مهمه که این آدم دوست دختر داشته باشه یا نداشته باشه ؟ یعنی اگه دوست دختر داشته باشه ، تو از پسش بر نمی یای ؟

 

 

 

ـ وجود یه دختر این وسط ، مطمئناً کار و برای من صد برابر سخت تر می کنه …………. رابطتتون نگفته بود که این مرد دوست دختر داره .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x