رمان گلادیاتور پارت 189 - رمان دونی

 

 

 

 

یکی از مردان حاضر در جمع که چشمانش از همان لحظه ورود دخترها به سالن ، روی آنها نشسته بود ، با جام شراب درون دستش به دخترها اشاره کرد و با صدای کشیده ای که ناشی از مستی بود ، پرسید :

 

 

 

ـ این حوری های بهشتی به اون هدیه ها مربوطن ؟

 

 

 

فرهاد سری تکان داد :

 

 

 

ـ برای امشبتون ، بهترین دخترهای تهران و دستچین کردم که حسابی شبتون و بسازن .

 

 

 

صدای مرد دیگری از سمت دیگر سالن بلند شد و نگاه یخ زده گندم را به سمت خودش کشید ………….. این چیزهایی که می دید به هیچ عنوان در مخیله اش نمی گنجید .

 

 

 

ـ خودمون بیایم یکی رو انتخاب کنیم یا شما بهمون می دید ؟

 

 

 

ـ نه من کسی رو به شما میدم ، نه شما خودتون انتخاب می کنید …………… برای اینکه سوء برداشتی ایجاد نشه ، قراره قرعه کشی ای رو راه بندازیم ………….. که فردا روزی پشت سرم نگن فرهاد اون دختر سبزه رو به من داد ، اون سفیده رو داد به فلانی . اینجا ملاک شانس و اقبال خودتونِ . نه انتخاب و تقسیم بندی من . هرچند همه این دخترهایی که اینجا ایستادن ، بهترین و ماهر ترین روسپی های این شهر هستن و تو کارشون عالین . تو گردن هر دختری یه زنجیر آویزونه که پلاک شماره ای بهش وصله .

 

 

 

زن خدمتکاری با تنگ بلوری وارد سالن شد و نگاه فرهاد را سمت خودش کشید ………….. فرهاد اشاره ای به تنگ در دست زن کرد و ادامه داد :

 

 

 

ـ داخل این تنگ تعدادی گوی وجود داره ………….. هر کسی می تونه فقط یدونه گوی برداره . روی هر گویی شماره ای هست که با پلاک یکی از این دخترها انطباق داره . اون فرد می تونه همون دختر رو برداره و برای این چند شب به اطاقش ببره .

 

 

 

زن خدمتکار تنگ بلور را مقابل مردان سرخوش و اکثراً مست کرده ، می گرفت و مردان در حالی از داخل تنگ گویی برمی داشتند که توان جدا کردن نگاهشان از دختران ایستاده میان سالن نداشتند .

 

 

 

گندم با حالی منقلب شده و نگران و وحشت زده به دخترانی که بی هیچ حرکت اضافه ای همچون عروسکی پوشالی وسط سالن ایستاده بودند ، نگاه کرد ………….. دخترها هم سن و سال خودش به نظر می رسیدند .

 

 

 

با بلند شدن اولین مرد و راه افتادنش به سمت دخترها ، ضربان قلبش بالاتر رفت …………… مرد مقابل اولین دختر ایستاد و دست در گردنبد درون گردن دختر انداخت و شماره اش را خواند و انگار با ندیدن شماره مورد نظرش به سراغ بعدی رفت و در این میان از هیچ چشم چرانی و لمس و آزاری دریغ نکرد .

 

 

 

 

 

گندم بی اختیار نگاهش به سمت زن تنگ به دست چرخید …………. زن با یزدان تنها اندازه دو سه نفر فاصله داشت . با نزدیک تر شدن لحظه به لحظه زن به یزدان ، گندم با نگرانی بیشتری خودش را به بازوی یزدان چسباند …………. دیگر نمی توانست با همان شناخت گذشته اش یزدان را پیش بینی کند که یزدان هم امشب یکی از این دخترها را به اطاقشان می آورد یا نه .

 

 

 

زن خدمتکار با همان لباس نصفه و نیمه در تنش ، مقابل یزدان خم شد و با لبخند معناداری تنگ را مقابلش گرفت تا یزدان هم همچون دیگر مردان درون سالن گویی از داخل تنگ بردارد .

 

 

 

یزدان پوزخندی روی لب نشاند و بی حرف ، تنها با اشاره ای به زن فهماند که خیال برداشتن هیچ گویی از داخل تنگ ندارد و بهتر است به سراغ مرد مشتاق بعدی برود .

 

 

 

فرهاد که تک به تک مهمان هایش را زیر نظر گرفته بود ، با دیدن عکس العمل یزدان ، ابرویی بالا انداخت و به سمتش راه افتاد :

 

 

 

ـ چرا تو چیزی انتخاب نکردی پسر ؟ …………. ببینم نکنه قابل ندونستی ؟

 

 

 

یزدان عصبی دندان روی هم فشرد ……………. هدف این مرد را از به راه انداختن این مراسم شهوت مسخره را نمی فهمید . فرهاد همیشه مهمانی های بزرگ و پر زرق و برقی می گرفت ………….. اما هرگز در هیچ مهمانی اش خبری از دختران کرایه ای نبود .

 

 

 

ـ من با کسی که تاییدیه سلامتش و شخصاً خودم نگرفته باشم هم بستر که هیچ ، هم پیاله هم نمیشم ……….. اگر قرار بود هرکس که از راه رسید دستش و می گرفتم و به تختم می کشوندم ، مطمئن باش تا الان هزار تا بیماری گرفته بودم .

 

 

 

فرهاد پوزخندی روی لب نشاند و نگاه مچ گیرانه اش را در چشمان جدی و ریلکس یزدان فرو کرد .

 

 

 

ـ جداً ؟؟؟ ……… اما من شنیدم این دختری که کنارت نشسته ، یکی از همون هدایای پیشکشی بود که بدون انجام هیچ آزمایشی به اطاقت راهش دادی و تا الان هم باهاش موندی .

 

 

 

یزدان بدون آنکه حالتی در چهره اش تغییر دهد که نشان از عصبانیتش باشد ، همانطور بی تفاوت ، انگار که دارد درباره پیش پا افتاده ترین چیز صحبت می کند ، گفت :

 

 

 

ـ این دختر احتیاجی به برگه سلامت نداشت .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هانی
هانی
1 سال قبل

ی کم از رمان پیش ببر تو همه پارتها دوسوم پارت ب تشریح بدنهای برهنه و لباسهای لختی زنها میگذره ، خیلی مسخره شده این رمان ، ی کم از داستان و پیش ببر، همش رانهای پر فلانی و سینه های برجسته خستمون کردی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x