گندم چهره در هم کشیده و ناراحت به لبان متورم او نگاه کرد ……….. آنچنان با نسرین صمیمی نبود ، اما دل دیدن نسرین ، آن هم با این سر وضع را نداشت .

– می خوای از این به بعد منم باهات بیام تا کارا رو زودتر انجام بدیم که دیگه دست روت بلند نکنن ؟؟؟

یزدان عصبی سر سمت گندم که گردن به عقب چرخانده بود و به نسرین نگاه می کرد ، انداخت و شانه او را با خشم گرفت و باز رو به جلو چرخاندش و با حرصی محسوسانه رو به او توپید :

– بشین سر جات ببینم ………. لازم نکرده بخوای بری کمکش ………. یک حرف و یک بار می زنن . درست بشین ببینم.

گندم نگاه متأثر شده اش را سمت یزدان چرخاند و با اخم نگاهش کرد :

– چرا می زننش ؟ …….. اگه منم باهاش برم ، کاراش زودتر تموم میشه و دیگه دلیلی نداره که بخوان روش دست بلند کنن .

یزدان با خشم گوشه نگاهی به او انداخت .

– یکبار دیگه از زبونت چیزی راجب رفتن با نسرین و کمک بهش بشنوم من می دونم و تو ………… فهمیدی یا یه جور دیگه حالیت کنم ؟ …….. فقط همین مونده که تو وارد این کار بشی .

و بدون آنکه توجهی به چشمان ترسیده و شوکه گندم کند ، پایش را بیشتر روی پدال گاز فشرد و سرعت ماشین را بالاتر برد .

گندم در خطر بود ……. و از همه بدتر سنش که لب مرز بود او را نگران می کرد ……… گندم زیبا بود و چهره دخترانه اش زیادی دلچسب به نظر می رسید و همین امر می توانست بجای اینکه نقطه قوت گندم باشد به نقطه ضعف او تبدیل شود و او را به دام تله کاووس بکشد .

یزدان ماشین را وارد گاراژ کرد و نسرین به سختی و به کمک گندم از ماشین پیاده شد و بی حرف به سمت اطاقشان راه افتادند ……….. یزدان رفتن دخترها را با چشم دنبال کرد و دقیقه بعد به سمت اطاق کاووس راه افتاد ……… پشت در که رسید لبانش را روی هم فشرد و کمی این پا و آن پا کرد و عاقبت ضربه ای به شیشه در زد .

– کیه ؟

– منم کاووس خان .

ـ بیا تو پسر .

در را در حالی باز کرد که تمام جانش از خشم و حرص و عصبانیت و شاید هم ………. غیرت و تعصب به جوش آمده بود و سلول به سلول تنش را لرزش نامحسوسی در بر گرفته بود .

کاووس به پشتی پشت سرش تکیه داده بود و نیِ قلیان چاق شده اش را میان لبانش گرفته بود و قل قل می کرد .

ـ دخترا رو آوردم .

کاووس در حالی که توجهش جلب ابروان در هم گره خورده یزدان شده بود ، نی قلیون را از لبانش جدا کرد و سری تکان داد :

_ خوب کردی …… حالا چرا این مدلی اخمات و برای من ریختی تو هم ؟؟؟

ـ رفتم دنبال نسرین و گندم …….. گندم سر چهارراه بود ، اما خبری از نسرین نبود .

کاووس با شنیدن حرف یزدان آنچنان با آن شکم بزرگ و درشتش از جا پرید و ابروانش از شوک حرف او در هم رفت که یزدان نتوانست بیش از این از خود ، خود داری نشان دهد و پوزخندی که روی لبانش نشست را رفع و رجوعش کند .
کاووس نی قلیانش را بند سر قلیان کرد و با تعجب و حیرت و اندکی هم شوک پرسید :

ـ نبود ؟ …… یعنی با خودت نیاوردیش ؟

ـ چرا الان با خودم آوردمش ………. اما اون لجظه که من رسیدم به سر چهار راه ، تا نیم ساعت هیچ خبری ازش نبود .

کاووس که خیالش از بازگشت نسرین راحت شده بود ، خودش را مجددا روی دشکی که زیرش پهن کرده بود رها کرد و نی قلیانش را برداشت و گوشه لبش گذاشت .

ـ مهم نیست ……… همین که برش گردوندی کافیه .

یزدان دستش را مشت کرد و با حرص گفت :

ـ اتفاقا به نظر من مهمه ……. من اونجا بودم وقتی که نسرین لنگون لنگون از اون ماشین مدل بالا پیاده شد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۲.۷ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

آه بابا چه وضعشه نویسنده جان یکم به دست مبارکت تکون بده بیشتر بنوییییییییس بابا خسته شدیم الان ۳-۴تا پارت هست از این مجرایی نسرین بیرون نیومدیم😡

hadis
hadis
2 سال قبل

انقد پارت طولانی بود که فک کنم ۲۰ ثانیه طول کشید تموم بشه

Nazi
Nazi
2 سال قبل

منکه دیگه واقعا دارم گریه میکنم خدایت چقدر این کاووس بی وجدان خدا بکشتت بی شرف

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x