رمان گلادیاتور پارت 29 - رمان دونی

 

ـ اعتماد ؟ …….. من دیگه باید برای جلب اعتماد شما چی کار کنم ؟ من برای پیدا کردن همین مدارک صد بار جون خودم و به خطر انداختم . دیگه چطوری باید اعتماد شما رو جلب کنم ؟ یعنی واقعا اینا برای جلب اعتماد شما کافی نبودن ؟

ـ پسر جون اگه می بینی من به این جا و مقام رسیدم ، فقط به خاطر این بوده که دیر اعتماد کردم و دست به عصا راه رفتم ……….. برای ورود به این دم و دستگاه ، پیدا کردن اون مدارک شرط لازم بود ، اما کافی ………. نه .

ـ دیگه باید چی کار کنم ؟

ـ تو این تشکیلات همه تحت فرمان من هستن ………… سرپیچی و نافرمانی و یا هر خلاف دیگه ای که برای من و این تشکیلات خط قرمز محسوب بشه ، گناه نابخشودنی ای هست …………. هیچ کسی با اجبار وارد این سیستم نمیشه ……….. همه با پای خودشون وارد میشن ………….. اما خروجشون دیگه دست خودشون نیست ، بلکه ………….. دست منه . اینا رو بهت گفتم که یه نمای کلی از گروهکی که می خوای واردش بشی داشته باشی ……… می تونی این مدلی باشی ؟ می تونی بله قربان گوی من باشی ؟

یزدان سر تکان داد ………. برای اویی که از کودکی بله قربان گو بزرگ شده بود ، فرقی نمی کرد تحت فرمان چه کسی قرار بگیرد …………. او قدرت می خواست ……….. زور می خواست …………. و دلی که به سیاهی شب بشود .

ـ من باید چی کار کنم ؟

ـ اگه موافق تمام چیزهایی که من برات گفتم هستی ، می تونم تعلیماتت و از همین ثانیه آغاز کنم ………….. تو این تعلیمات راستی آزمایی هم میشی . برات بهتره که سر بلند از این آزمایش بیرون بیای پسر .

ـ از امروز ؟؟؟ …….. اما من که الان آمادگیش و ندارم ……….. من اصلا هیچ کدوم از وسایلم و با خودم نیاوردم …… من اینجا هیچی اینجا ندارم .

ـ به همین زودی اولین نکته رو یادت رفت ؟ ……… تو ورودت با خودته …….. اما بعد از اون خروجش از این تشکیلات با منه ………. تو اینجا دیگه به هیچ کدوم از لوازمی که تو اون گاراژ داشتی احتیاج پیدا نخواهی کرد …….. از این لحظه ارتباطت با دنیای گذشتت کاملا قطع می کنی …….. گذشتت و می ریزی دور پسر …….. هر کس و کاری که داری رو می ریزی دور ……. تو کار ما داشتن کس و کار یعنی داشتن بزرگترین نقطه ضعف ………… پس لازمه که تمام رشته های متصل به زندگی گذشتت و کاملا بریزی دور و یه زندگی جدید شروع کنی .

ابروان یزدان اندکی درهم رفت ………. او گذشته انچنانی نداشت …….. فقط …….

ـ من کس و کار خاصی ندارم ……… یعنی نه پدر دارم نه مادر …….. که اگه داشتم به دست کاووس نمی افتادم …… فقط یه دختر هست که باید کنار من باشه ……. یعنی پیش من باشه .

ـ معشوقته ؟

ـ نه نه ……………. من تنها کسی هستم که گندم تو این دنیا داره ……….. منظورم همین دختری هست که میگم . گندم با من بزرگ شده …….. اون بدون من نمی تونه زندگی کنه ، چون من همیشه مراقبش بودم ، من همیشه هواش و داشتم . من تمام امید و پشت و پناهش بودم .

ـ چند سالشه ؟

ـ یازدهش داره تموم میشه ، میره تو دوازده .

تورج خنده تمسخر آمیزی بر لب نشاند :

ـ اینجا رو با مدرسه اشتباه گرفتی پسر ……… بهتره بی خیالش بشی ……. بد نیست با این دوری اجباری به اون بچه هم فرصتی بدی تا بتونه یاد بگیره چطوری باید به تنهایی گیلیمش و از آب بیرون بکشه ………. در ضمن این سیستم هیچ جایی برای یه بچه نداره .

ـ اما …….

تورج میان حرفش پرید ……. بر خلاف چهره خندان چند دقیقه پیشش ، حالا چهره ای جدی با نگاهی نامنعطف به خودش گرفته بود …… انگار می خواست به بهترین شکل میخش را بکوبد .

ـ برای دومین بار دارم بهت میگم ……. نشانه صداقت تو این سیستم ، دوری از نافرمانی و سر پیچیه …….. نامفهومه ؟ ………. در ضمن با آوردن او بچه به داخل این سیستم ، فقط اون و بیشتر از قبل تو خطر میندازی ……….. فکر نکن اینجا برای خودت هم زندگی راحت و لاکچری در انتظاره ………… مطمئن باش زندگی که اینجا در انتظارته ، صدها برابر سخت تر و حتی شاید عذاب آور تر از زندگی باشه که تو اون سگ دونی تجربش کردی ……. اینا رو از همین ابتدا بهت گفتم که بدونی چی در انتظارته ……….. اصلا معلوم نیست جون سالم از زیر تعلیمات آدمای من بدر ببری ……….. پس بی خودی یه بچه رو دنبال خودت راه ننداز .

تورج خودش را عقب کشید و پا روی هم انداخت و اینبار با لحن آرام تری ادامه داد :

ـ اینا رو برات گفتم که بدونی اگه این شرایط سخت و تعلیمات دشوار و رد کردی و از این برنامه سر افراز بیرون اومدی ، مطمئن باش دیگه کسی به این راحتی ها توان مقابله باهات و نداره ………. یک الماس ، الکی قیمتی ترین سنگ جهان نمیشه …………… سخت ترین و طاقت فرسا ترین حرارت ها رو به خودش می بینه تا به الماس تبدیل بشه …………….. اگه می خوای به یه الماس قدرتمند بدل بشی ، خودت و برای روزهایی آماده کن که حتی تصور کردنش برای خیلی ها غیر ممکنه ……….. چون حتی ممکنه تا لبه پرتگاه مرگ هم جلو ببردت .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دوباره سبز می شویم به صورت pdf کامل از زهرا ارجمند نیا

    خلاصه رمان: فلورا صدر، مهندس رشته ی گیاه پزشکی در سن نوجوونی، شیفته ی دوست برادرش می شه. عشقی یک طرفه که با مهاجرت اون مرد ناکام می مونه و فلورا، فقط به خاطر مهرش به اون پسر، همون رشته ای رو توی کنکور انتخاب می کنه که ونداد آژند از اون رشته فارغ التحصیل شده بود. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
2 سال قبل

چرا انقدر کمهه؟! 😒 این نویسنده پس چیکار میکنه چرا انقدر پارتا کوتاهن واااای 😩

Dayana
Dayana
2 سال قبل

از کم بودن پارت هات خیلی سپاسگذارم اصلا به انگشت هات فشار وارد نکن تا یه وقت نشکنن😐
اگه به همین منوال ادامه بدی که من تا صدسال دیگه هم نمیتونم این رمان رو تموم کنم.

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x