رمان گلادیاتور پارت 38 - رمان دونی

 

یزدان در را باز کرد و داخل شد و همان ابتدا دختری در هم مچاله شده و نشسته بر لبه تخت را دید ………… دختری که آنقدر صورت گریانش را پایین گرفته بود که موهای لخت و رهای ریخته بر دورش اجازه مشاهده صورتش را به یزدان نمی داد .

تنها چیزی که الان قابل مشاهده بود لباس دو بنده سفید کوتاه و نسبتا بازی بود که تمام بالا تنه و سر و شانه های لرزانش را با سخاوت تمام در معرض دید او قرار داده بود …………… دیدن دخترانی در چنین لباس هایی برای او چیز جدید و تازه ای نبود . به لطف جا و مکانی که در این سیستم پیدا کرده بود ، موجب شده بود که از آن یزدان چشم و گوش بسته سال های پیش فاصله بگیرد و تجربیات زیادی را کسب کند .

اما یک چیزی اینجا نمی خواند …….. داد و فریادهای دقایق پیش این دختر و حالا این گریه های بی صدا و خفه و این شانه های جمع شده لرزانش ، برای او جای سوال داشت .

این گریه ها نشان می داد یک جای کار می لنگد ………… یا این دختر با رضایت خودش پا به این عمارت نگذاشته …………. و یا با پا و رضایت آمده ، اما یک جای دیگر می لنگد .

هفی کشید و عصبی دست به دکمه های لباسش برد و در حالی که به بالا سر دختر می رفت ، یکی یکی بازشان کرد و خشمگین از تن درآورد و گوشه تخت پرت کرد که از نگاه به زیر افتاده و وحشت زده دختر دور نماند و لرزش شانه هایش را محسوسانه تر کرد .

الان آنقدر ظرفیت روحی خودش تکمیل بود که به هیچ عنوان تحمل شنیدن صدای گریه های این دختر را نداشت .

با همان بالا تنه برهنه ، دست به کمر گرفته بالا سر او خم شد و با همان صدای بم و بی اعصابش غرید :

ـ مگه با پاهای خودت اینجا نیومدی ………… پس این گریه های روی اعصابت برای چیه ؟!

آنقدر به دختر نزدیک شده بود که حتی صدای نفس های لرزان و یکی در میان او را به راحتی حس می کرد و می شنید .

ـ شاید ……….. با پای خودم اومده باشم ………… اما با رضایت ……. نبوده .

یزدان نگاهش بار دیگر روی لباس باز و کوتاه در تن دختر که شانه های ظریف و سفیدش را با سخاوت به نمایش گذاشته بود چرخید و پایین تر رفت و روی پاهای عریانش که لباس کوتاهِ در تنش آنچنان موفق در پوشاندن آنها نشده بود ، نشست و پوزخندش غلیظ تر شد ………….. فکر می کرد مدل جدید ناز کردن و ناز خریدن است .

ـ مدل جدید ناز کردنِ ؟

و کمر صاف کرد و ادامه داد :

ـ ببین دختر جون ……….. من الان نه حوصله درست و حسابی دارم نه اعصاب درست و حسابی ، که بتونم این رفتارای مسخره رو تحمل کنم …………….. اگه می خوای همین طوری گریه کنی بلندشو گمشو برو از این اطاق برو بیرون ……………… زنگ بزنم به این ارژنگ دیوث که خودش بیاد جمعت کنه ببره ………….. با این جنس مرغوب آوردنش .

و پشتش را به دختر کرد و با اعصابی داغان ، این طرف و آن طرف به دنبال موبایل گشت .

دختر سر بالا آورد و توانست از پشت ، هیبت یزدان را ، با آن تتو بزرگ سیمرغی که بر روی عضلات پر پیچ و خم و برجسته و نمایان کمرش نقش بسته بود را ببیند و هق هق از سر ترسش مجدداً صدا دار بشکند و تمام اطاق را پر کند ………….. بدبخت شده بود و در این شکی نبود ……….. شده بود همان ضرب المثل سر کچلی که به هر سمتی بخارانند خون می آید .

اگر با این مرد می ماند عاقبتی جز بدبختی و زیر خواب شدن نداشت …….. و اگر به پیش ارژنگ برگردانده می شد ، مطمئنا عاقبتی غیر از یک تن فروشی انتظارش را نمی کشید .

به التماس افتاد ………… التماس تنها راه حل آخری بود که برایش باقی مانده بود .

ـ تروخدا به اون زنگ نزنید …………. تروخدا بذارید من برم ………… تروخدا .

یزدان پوزخند صدا داری زد و به سمت دختر برگشت و دختر با حس چرخیدن مرد به سمتش ، ترسیده نگاهش را سمت دیگری کشاند …………… جرات چشم در چشم شدن با این مرد را نداشت .

ـ دیگه چی ؟ …….. نکنه فکر کردی خیلی زرنگی ………. آره ؟

یزدان نگاهش را روی صورت غرق در آرایش و چشمان عسلی لرزان دختر چرخاند ………… حالا که توانست صورت این دختر را ببیند ……….. باید حق را به ارژنگ می داد ………. این دختر در عین معصومیت ، زیبایی خاصی داشت …………. یک زیبایی که نمی دانست چرا برایش آشنا به نظر می رسد .

دوباره به سمت دختر راه افتاد و دست به کمر گرفته با ابروانی درهم تابیده ، بالا سر دختر خم شد تا سرش در راستای سر دختر قرار بگیرد .

ـ چند سالته ؟

نگاه دختر چرخید و اینبار چشمان ترسیده و گشاد شده اش ، بی هیچ اختیاری ، میخ تتوی سیاه خاکستری گرگ زوزه کشانی که طرحش از گوشه سینه سمت راست یزدان شروع می شد و به سمت پایین و رو به پهلو امتداد می یافت ، کشیده شد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای گمشده
دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
2 سال قبل

این یزدان دوتا تمساح رو پاهاش تتو کرده باشه، رسماً یه باغ‌وحش متحرکه!! چه خبره!!

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

وای لامصب دلم تتوهاشو خاست لعنتی

Mobin
Mobin
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

اووووم ممننننم

بی تام
بی تام
2 سال قبل

قبلا بهتر بود رمانتون چیه آخه. پارت کم و این همه…
یزدان نباید انقد بد میشد

Fateme Heydari
Fateme Heydari
2 سال قبل

این دختره همون گندمه

علوی
علوی
2 سال قبل

گفتم عمراً یزدان بشناسه.
حالا مونده ببینیم گندم می‌شناسه یا نه

ماهور
ماهور
2 سال قبل
پاسخ به  علوی

خدا کنه بشناسه

خسته از همه
خسته از همه
2 سال قبل
پاسخ به  علوی

ننیشناسه گقت ک خیلی تغییر کرده

Hadis
Hadis
2 سال قبل

خیلی لذت می برید مارو میزارین تو خماری؟؟؟:/

...
...
2 سال قبل

واااایییی باز تموم شدددد

محدثه
محدثه
2 سال قبل

بیشترررررر توروخدا اه

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x