رمان گلاویژ پارت 121

5
(1)

 

بادیدن ترافیک کلافه چنگی به موهام بدم و زیرلب زمزمه کردم:
_لعنت بهت این وقت شب این همه ماشین توی خیابون چیکار میکنه؟!!!

گوشیم دوباره زنگ خورد.. فورا برداشتمش وبادیدن شماره ی عزیز کلافه ترشدم..
حالا چی بهش بگم‌؟ بگم واسه چی نرفتم خونه؟

خنده دار نیست اگه میگفتم دارم توخیابون ها دنبال گلاویژ میگردم؟!!
_جانم عزیزجون؟
_کجایی پسرم؟ هنوز نرسیدی؟

_معذرت میخوام عزیزم من یه کم دیر برمیگردم، رضا زنگ زد گفت واسه آزاد کردن ماشینم از پارکینگ، باید یه سری مدارک رو به دستش برسونم ومنم مجبورم یه سر تاشرکت برم و ازگاوصندوق مدارک ماشینم رو بردارم!

_این وقت شب؟ مگه روز رو ازتون گرفتن؟ خب بذار فردا برو مادر، فردا هم روز خداست!
_چه بدونم رضا رو که میشناسی همیشه کارهاش رو میذاره دقیقه نود انجام بده..

ازصبح وقت داشته که بگه واسه فردا چی میخواد اما نگفته و آخرشب تازه یادش افتاده!
حالا اشکالی نداره چون عجله دارم که فردا حتما کارماشین تموم بشه مجبورم مدارک رو بهش برسونم!

_باشه پس مواظب خودت باش..زود برگرد دلواپسم نذار..
_شما بخواب ومنتظر من نمون عزیزدلم.. من دیربرمیگردم وحتی امکان داره امشب رو خونه ی رضا بمونم …

پس باخیال راحت بگیر بخواب و اصلا نگران من نباش!
_باشه پسرم.. اگه موندی هم مشکلی نیست اما صبح زود بگرد، مهمون داری‌!

_چشم.. حتما.. شبتون بخیر!
گوشی رو قطع کردم و پوووف کلافه ای کشیدم..
کجایی گلاویژ؟ این بچه بازی ها چیه که درمیاری آخه لعنتی!

چهل دقیقه طول کشید تا بالاخره رسیدم.. همه ی درهای حرم بسته بود و اونقدر سوت وکور وخلوت بود که پرنده هم پر نمیزد..
یه کم اطرافم رو نگاه کردم اما هیچکس نبود!

کلافه چنگی به موهام زدم و به طرف ماشینم برگشتم..
اومدنم اشتباه بود.. باید حدس میزدم اجازه نمیدن کسی تا این وقت شب بمونه..

شماره ی بهار رو گرفتم که بوق اول جواب داد
_خوش خبر باشی عمادجان..
_متاسفانه خبری ندارم که خوش هم باشه!
اینجا هیچکس نیست..

حتی کسی نیست ازش سوال بپرسم!
باناراحتی گفت:
_میدونستم.. ازاولشم میدونستم اونجا نیست نمیدونم چرا الکی امیدوارشدم…

حالا چه خاکی توسرم کنم؟ ساعت داره دو میشه!
_نگران نباش.. به اتفاق های بد فکرنکن.. حتما میخواسته تنها باشه.. بچه که نیست!

_میترسم عماد.. دلم آشوبه.. نکنه دوباره دیونه بازی درآورده و بلند شده رفته ‌شهرستان دنبال اون مرتیکه خیر ندیده بگرده!!
باحرف بهار بی اراده اخم هام توهم کشیده شد!

عصبی شدم.. به ماشینم تکیه دادم و دست هامو مشت کردم..
_واسه چی باید دنبال اون بگرده؟
_وای نمیدونم بخدا.. دفعه پیش که اگه من به موقع نمیرسیدم مرتکب قتل وخودکشی میشد!

کنجکاو شدم.. با کنجکاوی که میدونستم اصلا وقتش نیست پرسیدم؛
_قتل واسه چی؟ چیکار میخواست بکنه مگه؟
_رضا بهت نگفته؟

_نه.. من از چیزی خبر ندارم.. البته خودم خواسته بودم که راجع بهش حرفی به من نزنن…
_ببین من باهات تماس میگیرم.. تلفن خونه داره زنگ میخوره برم ببینم کیه..

انشاالله که گلاویژ باشه…
_اوکی.. حتما خبرش رو بهم بده..
گوشی رو قطع کردم و به طرف امام زاده برگشتم و آهسته گفتم:

_یا امام زاده صالح خودت نگهدار اون دختر باش اتفاقی واسش نیوفتاده باشه!
درسته راهمون ازهم جدا شده بود و ازدلم بیرونش انداخته بودم

اما هرگز دلم نمیخواست چیزیش بشه و اتفاقی واسش بیوفته!
اومدم سوار ماشین بشم که از دور پشت نرده ها چشمم به یکی از خدمه های حرم افتاد..

باعجله و قدم های بلند خودمو به نرده ها رسوندم و همزمان دست تکون دادم وگفتم:
_آقا ببخشید؟! میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟

مرد که انگار بی حوصله و بی اعصاب بود بدون اینکه برگرده دستی به نشونه ی برو تکون داد وگفت؛
_تعطیله آقا.. بفرمایید فردا..
_یه لحظه تشریف میارید؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علیرضا
علیرضا
1 سال قبل

اثر بسیار ضعیفی یه . به قول مسعود فراستی « مقوا ». فضا سازی و دیالوگ ماندگار و قصه خوب و روایت درست و…. نداره. از نویسنده درخواست دارم دفاع کنه و بگه چرا شکسته نوشته اثر رو…

لمیا
لمیا
1 سال قبل

بیقرارم…..
ببینم گلاویژ کجاست؟؟؟
ولی اینطوری فکر نمیکنم بدونیم یکم سریعتر پیش برید!!!!!

Mahi
Mahi
1 سال قبل

چقدر مطالب مفید داشت ، چقدر داستان رو به جلو پیش رفت ، یعنی پارت ها عالیه اصلااااا🙄🙄🙄

༺Aref༻
1 سال قبل

یا حالش بد شد بردنش بیمارستان

༺Aref༻
1 سال قبل

الان میگه یکی اومد بردش گلاویژو

دلنواز
دلنواز
1 سال قبل

منننننن تا صب چجوری صبر کنمممم؟

mahsa
پاسخ به  دلنواز
1 سال قبل

زیاد منتظر صبح نباش صبح هم همینجوری بدون هیچ اتفاقی تموم میشه

نینی
نینی
1 سال قبل

فاطی جون حتما این نویسنده خیلی به انگشتاش فشار وارد شده به مرز شکستگی رفتن انگشتای این بدبخت

آلیس
1 سال قبل

ای بابا ترا خدا کمی بیشتر بزار دلم آب شد تمام روز منتظر پارت بعدیم آخرش هم نامعلوم تموم میشه😥😡

mahsa
1 سال قبل

یکی اینجا داره نظر های منو پاک میکنه کیه؟

mahsa
1 سال قبل

من که رفتم نویسنده یی که به حق تماشاگرانش توجه نکنه نویسنده نیس

Hadis
Hadis
1 سال قبل

دیگه مونده فقط نویسنده طرز دسشویی کردن عمادو بنویسه میرینه تو اصابه ادم
نصف هر پارتو مینویسه تو هر نصف پارت یا دساش تو موهاشه یا داره عشقم. نفسم. بمیرم برات .برم ایشالا زیر تریلی برات. به عزیز میگه
نمیدونم چی بگم واقن

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Hadis
سوگل
سوگل
پاسخ به  Hadis
1 سال قبل

دقیقاا👌

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

بابا ی ذره زیاد تر بنویس خو مگه چی میشه اه
نصف هرپارت درمورد کلافه بودن و عصبی بودن و دست داخل مو بردن و حرفاییه ک تو دل شون ب خوودشون میزنن و قربون صدقه عماد و عزیز و تاکید عماد بر این ک راهش از کلا جدا شده و تاکید عزیز ب این ک فردا مهمون دارن… اه شورشو دراوردی دیگه بخدا الان سه هفته هست داره این دوروزی ک گلاویژ رفت پیش عماد توضیح داده میشه 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
مرسی فاطمه جون ک ب موقه پارت میزاری❤❤❤

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x