پارت 4 فصل دوم

2
(1)

 

 

یه هفته گذشته بود و من هیچکاری نکردم …

شبا نمیتونستم بخوابم خیلی بد هواشو کرده بودم

عکساشو هر شب میزارم جلو روم نگاه میکنم

چرا اینقدر خنگم چرا غرورم نزاشت بمونم باهاش من خیلی پشیمونم خیلی…

 

خودم باید یه کاری می کردم بعد به هفته بدون اینکه به کسی بگم از خونه زدم بیرون

میدونم نگران میشن ولی باید خودم برم دنبالش

 

تنها کسی که میتونست کمکم کنه فقط یه نفر بود

 

فرهاد میدونست متین کجاست

امید داشتم بتونه بهم یه سرنخ کوچیک بده

 

خاله میگفت تو حومه شهر خونه داره آدرس شو بلد بودم

 

نمیخواست بره آلمان نمیدونم چرا موند

این همه مدرک و کار داشت ولی خودشو تو خونه زندونی کرده بود…

 

جایی که زندگی می کرد تمیز بود

استرس داشتم یه نفس عمیق کشیدم

 

ببین مارال بخاطر کوروش برو جلو چیزی نیست نترس

دختر تو کلی اتفاق رو رد کردی

این که چیزی نیست

 

دستمو دراز کردم زنگ زدم

یه بار

دور بار

سه بار

 

بار بعدی یه صدای خفیف بله اومد

 

+ منم

 

فک کنم فهمید کیه

پشت در موند

 

+ فرهاد منم مارال

میخوام باهات حرف بزنم…

 

بازم جوابی نداد

 

+ ببین میدونم چه حسی داری ولی ببین من یادم رفته

توروخدا درو باز کن خیلی به کمکت نیاز دارم

 

_ من نمیتونم خودمو ببخشم

 

+ نه اینجوری نگو

ببین همین که پشیمونی خیلی خوبه ولی بزار باهات حرف بزنم خیلی به کمکت نیاز دارم

 

درو باز کرد

 

وقتی رفتم داخل سرشو انداخته بود پایین

 

موهاش بهم ریخته بود سفید شده بودن

ریشاش بلند شده بود خیلی فرق کرده بود انگار شکسته شده بود

 

+ سلام ممنون که گذاشتی بیام داخل

 

_ سلام…

 

+ من نمیخوام زیاد وقتتو بگیرم چنتا سوال ازت داشتم

 

_ میخوای بشینی رو پله ها

ببخشید داخل بهم ریخته اس

 

+ نه نه من اینجوری راحتم

فقط در مورد این متین هر چی میدونی میخوام بهم بگی

 

خیلی تعجب کرد از اون پرسیدم

سرشو آورد بالا نگام کرد

 

_ چیزی شده؟!

 

+ چند ماهه کوروش پیش اون مرداس هیچکی نمیتونه پیداش کنه اومدم ازت بپرسم هر چی ازش میدونی بهم بگی

 

_ اون بیشرف خیلی مرد کثیفیه

حد نداره

ازش هر کاری بعیده

تو دخالت نکن کاری که بهت مربوط نیست

خطرناکه

 

+ میدونم فقط بگو کجا میتونم پیداش کنم ….

 

_ دختر بفهم خطر ناکه

اصن شوخی نیست

 

+ میخوام کوروشو نجات بدم

 

با این حرفم دیگه چیزی نگفت

پشت بهم کرد و چند دقیقه ای اصن تکون نمیخورد انگار داشت با خودش فکر می کرد

 

_ من به شرطی میگم که کجاست باید منم کمکت کنم

نمیتونم اینطوری بزارم به امون خدا بری

 

+ ولی تو …

 

_ میدونم کلی اذیتت کردم ولی میخوام جبرانش کنم این تنها کاریه که میتونم انجام بدم

 

+ مطمئنی؟!

 

_ آره دختر خاله

فردا بهت میگم‌کجا بیای

الان برو خونه مامانم نگرانت میشه

 

+ باش ممنونم

 

_ ولی یه چیزی…

 

+ چی؟!

 

_ کسی نفهمه دارم کمکم میکنم

 

+ باش ولی چه اشکالی داره بفهمن

میای دوباره پیشمون

هنوز بقیه دوست دارن

کلی آدم بهت نیاز دارن تو دکتری یادت رفته

قسم خوردی جون آدما رو نجات بدی

 

_ میدونم بزار تا فردا خودمو درست کنم

 

+ آره خیلی خوب میشه

خیلی خوشحالم برات

 

حالم بهتر شده بود فرهاد دوباره داشت خودشو جمع جور می کرد

و از طرفی داشت بهم کمک می کرد

 

ازش یه خداحافظی کردم و از رفتم خونه

 

منتظر فردا بودم چون از فردا کارمون شروع میشد یه جور حس استرس و هیجان داشتم

 

صبح به بهونه کار از خونه بیرون رفتم

جایی که فرهاد گفته بود یه کافه دنج بود

 

زودتر از من رسیده بود و داشت قهوه شو می‌خورد

 

سلام گفتم نشستم و اونم جواب داد

 

+ خوب باید چیکار کنیم؟!

 

_ دیشب با متین تماس گرفتم

 

+ چی؟! تو شمارشو داری؟!

چی گفتی بهش

 

_ دختر یکم آروم باش

 

_تو گوشیم بود شمارش

میخوام دوباره باهاش همکاری کنم و یه قرار ملاقات گذاشتم

 

+ کجا قرار گذاشتین؟!

 

_ متین اصن ایران نیست رفته دبی برا قاچاق موادش

بهش پیشنهاد همکاری دادم خیلی مشتاق شد…

فکر نمی کرد من همچین پیشنهادی بدم

 

+ خوب الان کجا بریم؟! دبی؟!

 

_ تو نمیری من میرم باید ببینم چطوریه اونجا…

 

+ من با یه پرواز دیگه میرم

 

_ مارال سرتق نشو باید ببینم اونجا چه خبره

 

+ ولی…

 

_ ولی نداره وقتی برگشتم خبرت میدم

فردا پرواز دارم

 

+ ببین منم میام ولی جدا از همیم

 

_ تو متین نمیشناسی همه چیزو زیر نظر داره

حتی بهم پیام داد گفت چرا بیلط گرفتم میخواست خودش بگیره

 

+ مرتیکه رذل

 

_ منو به حرف گرفتی یادم رفت چیزی میخوای سفارش بدم؟!

 

+ نه نمیخواد

فقط الان میخوای جدی بری

 

_ چیز دیگه ای از حرفام شنیدی؟!

 

+ نه ولی مواظب خودت باش

 

فردا فرهاد پرواز داشت و میخواست تو این راه کمکم کنه

هیچ کس نمیدونست فرهاد میخواد کمکم کنه

نمیدونم وقتی بدونن فرهادو دیدم نسبت بهش چه واکنشی نشون میدن

 

از فرهاد خداحافظی کردم یه فکرایی به سرم زده بود

رفتم سمت خونه

و تا شب منتظر همه موندم تا بیاین میخواستم نقشه هایی که تو سرم داشتم اجرا کنم

 

دور میز شتم بودیم همه بودیم حتی زنگ زدم دانیال ام بیاد

 

غرق در سکوت همه مشغول بودن

 

+ اِهم اِهم

 

ماهان: چیزی شده مارال

از سرشب هی تو فکری

 

+ من یه تصمیمی گرفتم

 

عمو محمد: جوابت به خواستگارت مثبته؟!

 

+عمو من به خاله گفتم جوابم چیه

اصن ربطه به اون نداره

 

دانیال: خودتو لوس نکن

 

+ بدو

 

خاله: حرف تو بزن دخترم

 

+ من میخوام یه چند روزی برم مسافرت حال و هوام عوض بشه

 

ماهان: چی؟! الان؟!

 

+ آره داداش الان

گفتم ازتون اجازه بگیرم

 

عمو محمد: تنها میخوای بری دخترم؟!

 

+ آره عموجان

 

ماهان: از الان بگم تنها نمیشه

یا با خاله میری یا قید شو بزن

 

دانیال: چیشد تو فکر این سفر شدی؟!

 

+ اول اینکه من بزرگم شدم تنها میتونم برم دوم حالم خوش نبودم گفتم برم چند روزی حال و هوام عوض شه

 

خاله خزان: کجا میخوای بری؟!

 

+ دبی

 

اینو گفتم دانیال و ماهان زدن زیر خنده

 

دانیال: حبیبی کام تو دبی

حالا چرا دبی؟!

 

+ خوشمزه

به تو چه

 

ماهان: خواهر شمالی، مشهدی

جایی دیگه نیست بری

 

+ یه مسافرته ها

الان میخوام برم اینجا مشکلش چیه؟!

 

عمو محمد: امشب وسایلا تو ببند

دو تا بلیط میگیرم فردا

ان شاءالله حرکت کنید

 

+ دوتا؟!

 

عمو محمد: آره دخترم تو و خاله ات

 

+ عمو گفتم چشه خودم تنها برم

 

ماهان: یا با خاله یا هیچکس

 

+ چرا میترسین؟!

 

عمو محمد: دخترم این به صلاحته

 

دانیال: منم برم باهاشون ؟!

 

ماهان: تو کجا دیگه کلی حساب مونده برادر باید حساب کنی

 

دانیال: میخوام مرخصی بگیرم

 

ماهان: نوچ نمیشه ما دوتا یه وقت دیگه میریم

 

مجبور بودم قبول کنم با خاله برم

دیدم خاله خیلی تو خودشه

 

+ خاله جونم چیزی شده؟!

 

خاله: فرهادم پارسال باهاش دبی بودیم چقدر اونجا بهمون خوش گذشت یکم دلم برا فرهاد تنگ شده ولی فکر نکن دخترم شام تو بخور توام ناراحت کردم

 

+ خاله این چه حرفیه

خودتو ناراحت نکن

تقصیر من شد یاد فرهاد افتادین

 

خاله: نه خاله جان برو چمدونتو ببند اگه شام تو خوردی

 

از بقیه اجازه خواستم و از سر میز شام پا شدم

 

خاله نمیدونست که قرار پسرشو اونجا ببینه  ولی دور ازش

واسه یه کار دیگه

یه کاری که خیلی خطر داره

 

دو ساعت درگیر بستن یه چمدون بودم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
عضو
10 ماه قبل

وای فرشته جون خیلی رمانت قشنگه
لذت بردم،خسته نباشی♡

𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
پاسخ به  fershteh mohmadi
10 ماه قبل

💓

سارا
سارا
10 ماه قبل

چرا پارت قبلیوآورده بودین تو این پارت

فرشته
فرشته
پاسخ به  سارا
10 ماه قبل

جدی؟! هداسم نبوده ولی ادامش بخون عزیزم

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  فرشته
10 ماه قبل

آره راست میگه پارت بعدی هم تو این بود

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x