پارت 3 فصل دوم

3
(2)

 

 

یه هفته گذشته بود و من هیچکاری نکردم …

شبا نمیتونستم بخوابم خیلی بد هواشو کرده بودم

عکساشو هر شب میزارم جلو روم نگاه میکنم

چرا اینقدر خنگم چرا غرورم نزاشت بمونم باهاش من خیلی پشیمونم خیلی…

 

خودم باید یه کاری می کردم بعد به هفته بدون اینکه به کسی بگم از خونه زدم بیرون

میدونم نگران میشن ولی باید خودم برم دنبالش

 

تنها کسی که میتونست کمکم کنه فقط یه نفر بود

 

فرهاد میدونست متین کجاست

امید داشتم بتونه بهم یه سرنخ کوچیک بده

 

خاله میگفت تو حومه شهر خونه داره آدرس شو بلد بودم

 

نمیخواست بره آلمان نمیدونم چرا موند

این همه مدرک و کار داشت ولی خودشو تو خونه زندونی کرده بود…

 

جایی که زندگی می کرد تمیز بود

استرس داشتم یه نفس عمیق کشیدم

 

ببین مارال بخاطر کوروش برو جلو چیزی نیست نترس

دختر تو کلی اتفاق رو رد کردی

این که چیزی نیست

 

دستمو دراز کردم زنگ زدم

یه بار

دور بار

سه بار

 

بار بعدی یه صدای خفیف بله اومد

 

+ منم

 

فک کنم فهمید کیه

پشت در موند

 

+ فرهاد منم مارال

میخوام باهات حرف بزنم…

 

بازم جوابی نداد

 

+ ببین میدونم چه حسی داری ولی ببین من یادم رفته

توروخدا درو باز کن خیلی به کمکت نیاز دارم

 

_ من نمیتونم خودمو ببخشم

 

+ نه اینجوری نگو

ببین همین که پشیمونی خیلی خوبه ولی بزار باهات حرف بزنم خیلی به کمکت نیاز دارم

 

درو باز کرد

 

وقتی رفتم داخل سرشو انداخته بود پایین

 

موهاش بهم ریخته بود سفید شده بودن

ریشاش بلند شده بود خیلی فرق کرده بود انگار شکسته شده بود

 

+ سلام ممنون که گذاشتی بیام داخل

 

_ سلام…

 

+ من نمیخوام زیاد وقتتو بگیرم چنتا سوال ازت داشتم

 

_ میخوای بشینی رو پله ها

ببخشید داخل بهم ریخته اس

 

+ نه نه من اینجوری راحتم

فقط در مورد این متین هر چی میدونی میخوام بهم بگی

 

خیلی تعجب کرد از اون پرسیدم

سرشو آورد بالا نگام کرد

 

_ چیزی شده؟!

 

+ چند ماهه کوروش پیش اون مرداس هیچکی نمیتونه پیداش کنه اومدم ازت بپرسم هر چی ازش میدونی بهم بگی

 

_ اون بیشرف خیلی مرد کثیفیه

حد نداره

ازش هر کاری بعیده

تو دخالت نکن کاری که بهت مربوط نیست

خطرناکه

 

+ میدونم فقط بگو کجا میتونم پیداش کنم ….

 

_ دختر بفهم خطر ناکه

اصن شوخی نیست

 

+ میخوام کوروشو نجات بدم

 

با این حرفم دیگه چیزی نگفت

پشت بهم کرد و چند دقیقه ای اصن تکون نمیخورد انگار داشت با خودش فکر می کرد

 

_ من به شرطی میگم که کجاست باید منم کمکت کنم

نمیتونم اینطوری بزارم به امون خدا بری

 

+ ولی تو …

 

_ میدونم کلی اذیتت کردم ولی میخوام جبرانش کنم این تنها کاریه که میتونم انجام بدم

 

+ مطمئنی؟!

 

_ آره دختر خاله

فردا بهت میگم‌کجا بیای

الان برو خونه مامانم نگرانت میشه

 

+ باش ممنونم

 

_ ولی یه چیزی…

 

+ چی؟!

 

_ کسی نفهمه دارم کمکم میکنم

 

+ باش ولی چه اشکالی داره بفهمن

میای دوباره پیشمون

هنوز بقیه دوست دارن

کلی آدم بهت نیاز دارن تو دکتری یادت رفته

قسم خوردی جون آدما رو نجات بدی

 

_ میدونم بزار تا فردا خودمو درست کنم

 

+ آره خیلی خوب میشه

خیلی خوشحالم برات

 

حالم بهتر شده بود فرهاد دوباره داشت خودشو جمع جور می کرد

و از طرفی داشت بهم کمک می کرد

 

ازش یه خداحافظی کردم و از رفتم خونه

 

منتظر فردا بودم چون از فردا کارمون شروع میشد یه جور حس استرس و هیجان داشتم

 

صبح به بهونه کار از خونه بیرون رفتم

جایی که فرهاد گفته بود یه کافه دنج بود

 

زودتر از من رسیده بود و داشت قهوه شو می‌خورد

 

سلام گفتم نشستم و اونم جواب داد

 

+ خوب باید چیکار کنیم؟!

 

_ دیشب با متین تماس گرفتم

 

+ چی؟! تو شمارشو داری؟!

چی گفتی بهش

 

_ دختر یکم آروم باش

 

_تو گوشیم بود شمارش

میخوام دوباره باهاش همکاری کنم و یه قرار ملاقات گذاشتم

 

+ کجا قرار گذاشتین؟!

 

_ متین اصن ایران نیست رفته دبی برا قاچاق موادش

بهش پیشنهاد همکاری دادم خیلی مشتاق شد…

فکر نمی کرد من همچین پیشنهادی بدم

 

+ خوب الان کجا بریم؟! دبی؟!

 

_ تو نمیری من میرم باید ببینم چطوریه اونجا…

 

+ من با یه پرواز دیگه میرم

 

_ مارال سرتق نشو باید ببینم اونجا چه خبره

 

+ ولی…

 

_ ولی نداره وقتی برگشتم خبرت میدم

فردا پرواز دارم

 

+ ببین منم میام ولی جدا از همیم

 

_ تو متین نمیشناسی همه چیزو زیر نظر داره

حتی بهم پیام داد گفت چرا بیلط گرفتم میخواست خودش بگیره

 

+ مرتیکه رذل

 

_ منو به حرف گرفتی یادم رفت چیزی میخوای سفارش بدم؟!

 

+ نه نمیخواد

فقط الان میخوای جدی برم

 

_ چیز دیگه ای از حرفام شنیدی؟!

 

+ نه ولی مواظب خودت باش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Saina
Saina
10 ماه قبل

سلام فرشته جون عزیزم خسته نباشی گلم .
این رمان پارت گذاریش به چه صورته گلم ؟
من تازه شروع کردم

Saina
Saina
پاسخ به  fershteh mohmadi
10 ماه قبل

اره گلم خوندم یکی دو ماه پیش اما همش سر میزدم که فصل ۲ رو گذاشتی شروع کنم اتفاقی دیروز دیدم خوندم ، اما نمیدونم چه روزایی میزاری .
خیلی قشنگه رمانت من خیلی دوستش دارم :))
خسته نباشی

Saina
Saina
پاسخ به  fershteh mohmadi
10 ماه قبل

گربه سیاه موضوع اش چیه،نخوندمش.
خیلی هم عالیییی ، خسته نباشی گلم 🙂

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x