جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :پاییز
- ژانر :عاشقانه _ اجتماعی _ روانشناسی
- نویسنده :عطیه شکوهی
- ژانر :عاشقانه _ انتقامی _ هیجانی _ بزرگسال
- نویسنده :نیلا محمدی
خلاصه رمان: آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده میشه. هیچکس حرف های آذر رو باور نمیکنه و مجبور میشه که به ناحق و با
_بچه ی من نیست…….بچه ای که مادرش تویی هیچ نسبتی با من نداره…… نمیدونم چقدر گذشت که دیگه نفسم از زور گریه در نمی اومد و هزار فکر تو سرم اومد میخواستم بیام بیرون بغلش کنم ببوسمش نازش کنم شب کنار خودم بخوابونمش ولی…..میرم دنبالش
چشم غره ی کوچکی بهش رفتم و آب دهنم رو قورت دادم… نگاهم رو چرخوندم سمت مامان که لبخند مهربونی بهم زد.. به البرز و کیان که کنار هم بودن نگاه کردم و جفتشون سرشون رو به تایید تکون دادن… لبخندی زدم و
_محمدطاها به خاطره خودت میگه امن نیست مامان جان نمیشناسیم که پیش کی میخوای بری محیطش چیه آدماش کی ان آخه؟امیر حسام بعضی وقتا یه چیزایی بهم میگه باورم نمیشه چرا انقدر این زن خوش خیالِ آخه؟؟ بهش پوزخند زدم _بازم به
تمنا که اطلاعات سفر را برایم فرستاد، پلاک ماشین را حفظ کردم و گوشی پسرک را با یک دنیا تشکر برگرداندم. انگار از آسمان برای یاری ام نازل شده بود. مقابل مغازه ایستادم و تا ماشین مورد نظرم را دیدم، سمتش پرواز کردم. با خوشحالی خودم
خلاصه رمان: آلا دختری که تو سن ۱۲ سالگی مورد تجاوز مردی قرار میگیره که برای انتقام وحشیانه به بدن دخترک حمله می بره و بعد از گذشت چند سال دوباره سراغ آلای قصه ی ما برمیگرده
از هق هق زیاد نفسش بالا نمی آمد و اما تمام جانی که در تنش باقی مانده بود را در دستانش ریخته و یک ثانیه هم دست بردار نبود. انگار نه انگار که تمام تنش درد میکرد. حالا جز در قلب شکسته اش دردی حس نمیکرد.
سپس خودم به سمت راهرو اتاقها رفتم، میان راه برگشتم و لبخندی زدم: _ شامتو بخور…من جاتو میندازم بعدش بخوابی… وارد اتاق نیاز شدم، تشکی از کمدش بیرون کشیدم، برای وقتهایی بود که بچه اوقات تلخی میکرد و ناچار میشدم خودم هم
سایه چشم درشت کرد. -امیر باید انتخاب کنه به تو چه….؟! رستا آنقدر داغ کرده بود که نمی فهمید چه می گوید. -همه چیز امیر به من مربوطه…. ما هنوز بهم محرمیم… من اجازه نمیدم اون حتی با مونا حرف بزنه…! -وا تکلیف
خلاصه رمان دچار تا به حال برایتان پیش آمده که در ترافیک، با رانندهی ماشین جلویی، در آینهی بغل ماشینش چشم در چشم شوید؟ قصهی من و او از یک چراغ قرمز و یک نگاه تصادفی در آینهاش شروع شد و به جاهایی رسید که نمیدانم او دچار
*آخرین سخن🥹 خوانندگان عزیزِ رمانم، خیییییلی ازتون ممنونم به خاطر کامنتها و پیامهای قشنگتون🥹🥹🙏🙏واقعا شارژ میشم با خوندن هر پیام. برای پارت آخر هم نظراتتون رو کامنت بذارین برام❤️ گفتین ناراحتین که زود تموم شد، منم همینطور. ولی نخواستم الکی طولش بدم. امروز یا فردا pdf دچار رو هم میذارم
سکوتم ماندگار بود و او ادامه داد: _ حورا تو هم ببخشیم، خودم خودمو نمیبخشم…مادرمو نمیبخشم، اینکه گذاشتم همچین کاری کنه با زندگیمون، اینکه خودم تن دادم به لجبازی و مسخره بازی، عین یه پسر نوجوون که تازه راست میکنه برا دختر مردم
خلاصه رمان: تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی میگذره.
خلاصه رمان : داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و
خلاصه رمان: داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی عطر ساز شدن داره …
خلاصه رمان رویای انار : داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و
خلاصه رمان دلبر طناز من : به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی
خلاصه رمان سرمای دلچسب : نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و