فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 12

    پلک می‌کند و توی ذهنش آن تن منحصر به فرد آن شب را تصور می‌کند… آن نگاه خاکستری رنگ جذاب را تصور می‌کند… بازی لب‌های گوشتی دخترک روی عضلات سینه‌اش تحریک کننده است…   – اسمت چیه؟!   دخترک زبانش را ماهرانه روی سینه‌ی ستبر امید می‌کشد و

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 133

    بی توجه به حرکتش سرم رو از سینه ش فاصله دادم تا بتونم صورتش رو ببینم و گفتم: -چرا اینقدر خیالت راحته سامیار..من مطمئنم تو یه چیزایی میدونی اما از من مخفی میکنی..تورو خدا اگه چیزی هست بگو تا منم از نگرانی دربیام…..   نگاهش رو اخمالو تو

ادامه مطلب »
رمان گربه سیاه

“گربه سیاه” پارت 3

    رفتم رو مبل روبه رو شون نشستم   بابام قبل اینکه حرفی بزنه مامانم شروع کرد که اشتباه کرده منو کلاس طراحی فرستادن   + مامان خوب چه ربطی داره میشه بگین این کیه من کشیدم؟!   بابا دید حق با منه خودش این بار به حرف اومد

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 4

      حیران و سرگشته توی خیابان می راند. دوست داشت گریه کند اما ماهرخ مغرور نمی خواست دیگر اشک بریزد. مهگل برایش ماندنی نبود و همیشه ان طایفه را ترجیح می داد ولی به عنوان تنها کسی که داشت نمی توانست چشم پوشی کند…   یعنی باید برای

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 60

    استوار. پوله رو نداد گفت خرج همینجا کرده. چهطور شهناز میتوانست پول موسسهی دولتی را برای خودش بردارد؟ اصلا آنها به چه عقلی پول را به حساب شخص ریخته بودند؟ -چهطور میشه؟ آخه اینجوری که… -اون آدمی که پوله رو داد دوست مشترک زندی و استوار بود. شروع

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 163

    ساعدم و از رو صورتم برداشتم و نگاهم و بهش دادم اخماش و کرد توهمو ادای من و درمی‌آوردو ادامه داد: _آیدین لیوانت بو… میده آیدین فرشت کثیفه… آیدین لباساتو جمع کن… آخرشم که میگی خودتم بو میدی من و میندازی حموم   نیمچه لبخندی زدم _هیچ وقت

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 59

  بابای تو اره! میبرن ببینن کدومشون زودتر ریشهمونو میخشکونن! حق داشت، حتی یک مرد به غرور و هیبت او هم کم میآورد! -ریشهی من و تو رو این بچه تو خاک سفت کرده… هیچیمون نمیشه نترس! دستش را گرفتم و آرام روی شکمم گذاشتم.   -یه لخته خونه امیر!

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 23

    خودم را به قباد چسباندم و سر روی بازویش گذاشتم. هق هق هایم بلندتر شد و قباد دستهای حمایت گرش را دور تنم پیچید.   _ چیکارش دارین مامان؟ به اندازه ی کافی بهش زخم زبون نزدین؟ حالا نوبت تن و بدنشه که بیفتین به جونش؟ یه کار

ادامه مطلب »
رمان عشق با چاشنی خطر
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 123

  و اصلا تو این باغ ها نبودم که ببینم مامان چی میگه که یهو مامان:فکر کنم حامله ای همچین سرم رو اورد بالا و جیغ کشیدم که گردنم درد گرفت _چیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟ مامان:وای ترسیدم چته؟ _شوخیه دیگه؟ مامان:نه اتفاقا جدی ام. کی پریود شدی؟ مغزم شروع به پردازش کرد. من

ادامه مطلب »
رمان گربه سیاه

” گربه سیاه” پارت 2

    وای خدا دو دقیقه نمیزارن بخوابم   + کیه در نزن   _ روکال دختر پاشو مهمونا اومدن بسه دیگه   وای خدا چقدر خوابیده بودم که مهمونا اومده بودن   ساعت 8 شب بود سریع از جام پا شدم موهامو درست کردم شالمو انداختم رفتم تو سالن

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها