فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 161

    متوجه نشدم.. با گیجی نگاهش کردم وگفتم: _هان؟ گول چی؟ _گول بوسه ی کوتاه رو.. گفتم که عمیقققق باید باشه! اومدم فرار کنم که محکم تر گرفتم..   انگار چاره ای جز بوسیدنش نداشتم وگرنه تا فردا قرار بود همونجوری اسیر بمونم! یه کم بعد ازش جدا شدم

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 4

    راننده متعجب به نظر می‌رسید و صداش هم پر از تردید بود.   _خانوم این‌ها رو آشپزخونه مخصوصاً برای رئیس درست کرده. واقعاً فکر می‌کنید خوشمزه است؟   _ اره خوبه.   واقعا هم خوشمزه بود. هرچند سوپ بدون نمک وحشتناک به نظر میرسه اما مهارت آشپز و

ادامه مطلب »
رمان گربه سیاه

” گربه سیاه “پارت 4

    “فلش بک”   مامانم گوشیشو جواب نداد بهش پیام دادم   + مامان کجایی؟! نگار خانم؟! مامان میخوام برم انتخاب رشته کنم حتی بهم خبر ندادن کجا رفتن تو حیاط نشستم یه چیزی توجه همو جلب کرد یه جعبه بود رفتم اوردمش عه هنوز باز نشده بود  

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 176

      با دیدن نزدیک شدن دوباره دست مرد به سمت صورتش ، اینبار مچ مرد را دو دستی چسبید و دندان هایش را درون مچ مرد فرو کرد و تا توانست فشرد .       با پیچیده شدن درد ناگهانی در مچ مرد ، انگار که مستی

ادامه مطلب »
رمان عشق با چاشنی خطر
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 124

  همون جوری کشیدمش که پرت شد روی زمین و دومین داد پر دردش بلند شد. بالای سرش نشستم که با قیافه ی‌ پر از درد زل زد بهم با بیخیالی نگاش کردم و سرم رو کج کردم. یه پک دیگه زدم و دودش رو فوت کردم توی صورتش که

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 274

        زمان زیادی لازم نداشتم که بخوام فکر کنم کی در و باز گذاشته.. چون مطمئن بودم خودم هیچ وقت در و باز نمی ذارم و انقدر رو یه سری چیزا حساسیت وسواس گونه دارم که حتی اگه در باز باشه هم قبل بیرون رفتن از خونه..

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 63

  در کرده! -نمیام! بذار برم… من حاملهم کیسان… اگه اتفاقی واسه بچهم بیفته به خدای احد و واحد دودمانتو به باد میدم! انگار حرفهایم را اصلا نمیشنید ! نمیشنید که بیتفاوت جلو آمد و گوشهی مانتویم را کشید. -بیا عزیزدلم، بیا بریم بالا پیشش. خواستم دستش را پس بزنم

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 164

    ×××   آوا*   _ببین باور کن داره بهت حس‌ پیدا میکنه از‌‌ من بپرس بابا منم میشناسمش تا حدودی   همین جور که کتابای فرزانو سر جاشون‌ می‌زاشتم گوشی به دست دیگم دادم و جواب دادم _چرند نگو آتنا حالا چون روی خوش نشونم داده دلیل بر

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۷۳

      اینو دیگه از کجاش درآورده…..   اتاق بارمان با فاصله از اتاقای دیگه قرار داره…منم هر وقت باهاش حرف میزدم در بسته بود..بعید میدونم صدایی ازمون بیرون میومد…مگه…مگه اینکه کسی میخواست فالگوش وایسه‌…       نگاه گیجمو که میبینه خودشو جلوتر میکشه و زل میزنه به

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 62

  لیوان را کنارم لبهی باغچه گذاشتم. اولین کسی که استرس کاشته بود در دل لاله خود مسعود برازنده بود . خواستم همین را بگویم اما …   شاید میتوانستم این فرصت را به یک نقطهی عطف تبدیل کنم. خیالم از بابت لاله راحت بود . هادی مواظب لالهام بود

ادامه مطلب »
رمان آشپز باشی
رمان آشپز باشی

رمان آشپز باشی پارت 61

  -آدم باش ! شانه بالا انداخت و دوباره شروع کرد به خوردن. -به من چه! اونقد خودخوری کن که بمیری! والا! منو بگو واسه این دلم سوخته! شمارهی لاله را گرفتم. بوق اولی به دومی نرسیده جواب داد:   -جونم عزیزم؟ سلام! صدایش مانند پچپچ بود انگار که نمیتوانست

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 12

    پلک می‌کند و توی ذهنش آن تن منحصر به فرد آن شب را تصور می‌کند… آن نگاه خاکستری رنگ جذاب را تصور می‌کند… بازی لب‌های گوشتی دخترک روی عضلات سینه‌اش تحریک کننده است…   – اسمت چیه؟!   دخترک زبانش را ماهرانه روی سینه‌ی ستبر امید می‌کشد و

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها