جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان

دانلود رمان آتاراکسیا به صورت pdf کامل از ماه

        خلاصه رمان:   ارس فرزند زئوس بزرگ خدای مبارزه از فرشته ای که از سرزمین خدایان تبعید میشه و میوفته تو زندگی دخترک ساده روستایی قصه ما ایا عشق انسان و فرشته میتونه عاقبت داشته باشه؟    

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 45

      زبانی روی لبهایم کشیدم و از داغی اش حالم بدتر شد. آتشی بودم که اگر به خودم نمی آمدم زودتر از سوزاندن پنبه ی مقابلم، خودم را میسوزاندم.   باوان بی توجه به من و با همان سر پایین افتاده دستش را از حصار بند بیرون کشید

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 172

      یه لحظه گیج بهش نگاه کردم.   اما با فشار انگشت‌هاش روی مچ دستم به خودم اومدم.   یه جوری محکم فشار می‌داد که حس کردم قصد شکوندن دستمو داره.   سعی کردم مچمو آزاد کنم و همزمان جوابشو هم دادم.   _ یکم قدم زدم.  

ادامه مطلب »
رمان جزر و مد
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 15

      هرچند به من ربطی نداره برگشتم اتاق درسته از دست مامان حسابی کفری بودم وباهاش دعوا کردم ولی با شنیدن صداش حالم بهتر شده بود و تازه به اتاق بزرگی که بهم دادن دقت کردم     یه میز آرایش خوشگل ،ست تخت یه دست مبل راحتی

ادامه مطلب »
سکوت تلخ
رمان سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 71

    زهرخندی روی لبهایم می نشیند…   لرز تن و دستانم هم از کنترلم خارج میشود…   باید یکی مغز نداشته ام را باز میکرد   این احساسات مزخرفی که تازگی‌ها داشتم را درمی آورد و حواله سطل آشغال میکرد …   من احمق بودم که حرف های او

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 196

        گمان میکرد دچار دردی بی درمان شده اما یکی از روزها بالاخره دردش را فهمید. راغب!   راغب یک بار خانواده ی اصلی اش را از او گرفته بود و بار دیگر، سعی کرد با دروغ هایش خانواده ای که برای خود ساخته بود را نابود

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 309

        یزدان تمام آن شب را در خوابی عمیق فرو رفت . تنها گاهی پلک های عرق کرده اش را باز میکرد و به گندمی که نگران بالا سرش نشسته بود ، نگاه کوتاهی می انداخت و باز پلک هایش روی هم می افتاد و درون خواب

ادامه مطلب »
رمان تاوان
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 15

      _به بچه ات فکر کن اینجا جای اون طفل معصوم نیست….اونایی که اینجان چاره ندارن ولی تو چرا     تلخ شدم   _چی شد پس تا دیروز که میگفتی دوتایی میشید پناه همو از این حرف الان چرا یه حرف دیگه میزنی     _الانم میگم،

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 63

      رستا   با چندش حوله را روی صورتم برای هفتمین بار مالیدم که شلیک خنده امیر بغل گوشم بلند شد. -زخم کردی خودت و بچه…!     سمتش چرخیدم و با عصبانیت حوله را سمتش پرتاب کردم که توی هوا گرفت… -نیشت و ببند بیشعور…پارم کردی بیشرف

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 331

            سفارشات را آوردند، خوردیم و او رفت تا حساب کند. من هم به سمت ماشین برگشتم، طولی نکشید که او هم آمد.   حرکت کردیم به سمت روستا، دیگر خستگی از صورتم میبارید، از این رو حرفی نزد، من هم سعی کردم راه باقی

ادامه مطلب »
رمان فئودال
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 64

          رستم موهای دخترش را کشید و به داخل برد نریمان پوزخند زد ، حال افسانه برایش مهم نبود و برعکس لذت می‌برد.   – اینایی که گفت واقعیت داره؟   رستم دخترک را پرت کرد، مادرش بیدار شده بود و با دیدن حال افسانه و

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 62

        از بس که جیغ زده و سلیطه بازی درآورده بودم خودم خسته شده بودم… سر و ته مرا از پارکینگ تا آپارتمانش آورده بود که انگار کل خون تنم تو سرم جمع شده بود که همه چیز را دوتایی و تار می دیدم…     از

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها