فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان مجبوری نفس بکشی

رمان مجبوری نفس بکشی پارت سوم

خندیدم-مث سگ داری دروغ میگی -دروغ نمیگم بخدا حتی میتونم همین الان کاری کنم ک رفیقم با دوست دخترش بیاد و بهت بگه که اشتباه برداشت کردی -کاری نکن که بیاد، به زودی میرم تهران اونجا میبینمش شاید اگر بفهمم اشتباه متوجه شدم، ببخشمت اما هیچوقت دوباره باهات نمیشم هیچوقت

ادامه مطلب »
رمان مجبوری نفس بکشی

رمان مجبوری نفس بکشی، پارت دوم

سکوت بینشون پر شد، تصمیم گرفتم برم جلو -نمیشه یا نمیخوای؟؟چیه که دارید ازم پنهون میکنید؟ شوکه شدن، هول شدن علی-امم چیزه خب بعدا میگم بهت نازی-یا همین الان میگی یا دیگه نه من نه تو پسرم علی-ماماننن نازی-همین که گفتم و از آشپزخونه رفت بیرون سعی کردم دوباره اون

ادامه مطلب »
رمان مجبوری نفس بکشی

مجبوری نفس بکشی، پارت اول

خلاصه رمان: این رمان درباره دختری به نام عسل هستش که نامزدش بدون هیچ دلیلی بهش خیانت میکنه،اما اینطور نیست، نامزدش بهش خیانت نکرده فقط عسل دچار یه اشتباه شده… حالا بقیه رمان رو خودتون میخونید و می‌فهمید چرا؟ و واکنش عسل پس از فهمیدن حقایق رو می بینید. .

ادامه مطلب »
رمان نقض قانون (خون آشام )

رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۳۲

  « راوی » با صدای تقه ی در عمارت ، مارتا برای لحظه ای دست از گریختن برداشت ، هکتور و لوییس به سرعت به سمت در رفتند و در را باز کردند ، هکتور از شدت تعجب ، حتی نمیتوانست حرف بزند ،وتنها کلمه ای که توانست به

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 27

  پشتی کمد یه حالت کشو مانند بود که چون از گوشه ی کمد باز میشد اصلا دید نداشت و لباس ها کاملا مخفیش کرده بودن…. سامیار بی توجه به من که داشتم نگاهش می کردم، پشتی کمد رو خیلی راحت کشید سمت راست و با باز شدنش، گاوصندوق کوچیکی

ادامه مطلب »
رمان وهم

رمان وهم پارت 55

  – فصل چهل و یکم “احساسات پنهان شده” کرولاین با اضطراب به ساختمان مقابلم خیره شدم. پس چرا خبری نبود؟ ده دقیقه گذشته بود؛هنوز خبری نبود. سراسیمه دستای عرق کرده ام رو درون جیب کتم کرده و تلفنم رو خارج کردم. دیوانه وار به دنبال شماره فور می گشتم

ادامه مطلب »
رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 25

  تموم مدت که مازیار حرف میزد توی شوک بودم و از شدت تعجب و بهت زدگی حتی قدرت تکلم هم نداشتم وفقط مثل مجسمه خشکم زده بود وتوی سکوت نگاهش میکردم! سکوتم رو که دید به خودش جسارت بیشتری داد و ادامه داد؛ _مگه نگفتی بین من وشغل آینده

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 88

  جلال جلوتر از سیروس از عمارت خارج شد و پله های ورودی را پایین رفت ……….. نزدیک ظهر بود و تمام نگهبانان ، به جز نگهبانان کشیکِ درهای خروجی و ورودی برای صرف ناهار به ساختمان پشتی رفته بودند …………… الان که تمام نگهبانان و خدمه ها برای صرف

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 163

  – اوهوم! حالا دیگه خیالم راحته. – ولی خیال من نیست! – چرا؟! – دوست دارم یه نقشی داشته باشم.. تو درمان این حسرت ها و.. کمبودها! – داری! شاید خودت متوجه نیستی ولی من با همه وجودم دارم حسش می کنم.. هیچ کس به اندازه تو نتونسته.. اون

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 42

  فقط زودتر تمومش کن اینجا سرده داره سرمام میشه.. دروغ می گفتم سرد هم اصلا نبود.. فقط می خواستم هرچه زودتر از دست این‌عوضی خلاص شم همین… خندید. نفسی ول دادم به این نتیجه رسیده بودم هرچی بااین مرد یکی به دو می کردم بدتر بود باید به خواسته

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 115

  باشنیدن حرفش قلبم و مغزم باهم ازکار افتادن… حس کردم قلبم دیگه نمیزنه و تو هوام… _چ.. چی؟ _دوستت دارم… _تو… تو.. چی داری میگی؟ دستمو گرفت و روی قلبش گذاشت… _دارم میگم این لعنتی فقط واسه تو میزنه! وقت عاشق شدنم نبود.. نمیخواستم عاشق بشم اما وقتی به

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 112

  با رادمهر از خونه برادر شوهر راحیل بیرون زدیم ، طبقه بالای خونه پدرش می‌نشستن و اینکه انکار کردن مشخص بود ، اما جدی حرفمو زدم که میریم برای شکایت و اون و زنش به سخره گرفتن ، نشستیم توی ماشین بابا که رادمهر اورده بود و رانندگی میکرد

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها