فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 90

  سکوت جفتمون که طولانی شد.. همینم به زبون آوردم و گفتم: – میران.. ما تازه یه رابطه ای رو شروع کردیم.. از اولم با این فکر که فقط بیشتر آشنا بشیم پا گذاشتیم تو این مسیر.. ولی.. من نمی تونم اجازه بدم تو تا این حد درگیر مشکلاتم بشی..

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 42

  توی سکوت به دریا زل زده بودم.. مدام صدای اون زن توی گوشم می پیچید وآزارم میداد.. یه زمانی معتقد بودم که حتی نگاه های کوهیارهم برای منه و هیچ جنس مونثی حق زل زدن به چشم هاشو نداره.. اما حالا چی؟؟ چطور باورکنم یکی دیگه اومده توزندگیش؟ یکی

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 185

  سوالم دهنش رو بست هر چند اون آدمی نبود که با این چیزا از رو بره. کسی که به خددش حق میده با یه زن خیابونی بخوابه چطور ممکنه احساس شرم داشته باشه !؟ مادرش که اصولا استاد دخالت تو کارها و زندگی ما بود اومد سمتمون و رو

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 24

  خواه ناخواه رابطمون با آوا رو به اتمامی میرفت و من نمیتونستم کاری کنم برگشتم سمت آرام تا توضیح بدم که گوشیم زنگ خورد آرام کنجکاو نگاه کرد ، اسم رادان چشمک میزد از تعجب ابروهام بالا پریدن جواب دادم _الو سلام _سلام خوبی؟ _خوبم ممنون تو خوبی ؟

ادامه مطلب »
رمان الفبای سکوت
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 105

  افرا مدل نشستنش را تغییر داده و روی سنگ‌ریزه‌ها نشست. _ تینا… جمله‌اش را نیمه تمام رها کرد. واقعا نمی‌دانست چه بگوید. اشک‌های تینا روی گونه‌هایش غلتید. _ نگفتی؟ دوستت داشت؟ افرا بدون جواب دادن به سوال او پرسید: _ مسعود رو دوست داری؟ بخاطر مسعود به این حال

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 3

  به هر بدبختی ای که بود اون کیفهای سنگین رو دنبال خودم تا سمت ردیف ماشینهای پارک شده بردم. چون مسافت زیاد بود حسابی از کت و کول افتاده بودم اما اون اصلا حتی یه نیم نگاه هم به من ننداخت که ببینه درچه حالم. نهایت زوری که به

ادامه مطلب »
رمان غزال گریز پا

غزال گریز پا پارت 40

  ماکان به آرامی دست برد و گیره ی روسری زیر گلویش را باز کرد و در گوشش زمزمه کرد :   میدونی غزال ، اون روزا حتی گمانم هم نمی‌برد که یه روزی مال هم بشیم . هنوز هم منتظرم مثل قدیما با اون چشمای طوفانیت یه چیزی بگی

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 110

  هومن پوزخند زد احساس میکرد قلبش درد میکند! _دیگه باید مهم باشه چون زنش حامله ست! برای بچه‌اش ضرر داره! ببینم اصلا زنشی؟! دلارای اشک ریخت… _صیغه‌اشم….. _میخواستی وقتی صیغه اونی عقد من بشی؟؟ دلارای چشمانش را روی هم فشرد چرا نمی مرد _اون صیغه باطله _چرا؟ _چون من

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 113

  چشم هام سیاهی رفت.. چندثانیه پلک هامو روی هم گذاشتم تا کنترل خودمو به دست بیارم! انگار تازه باورم شد که همه تموم شداشک توی چشم هام جمع شد.. نه نه گلاویژ الان وقتش نیست.. نباید بکشنی الان وقت شکستن نیست.. سرم روپایین انداختم تا کسی متوجه چشم های

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 23

  رفتم به اطاق کاووس ، ازم با میوه و بیسکوییت و کیک و کلی خرت و پرت های دیگه پذیرایی کرد ……… چیزهایی که هیچ وقت ما تمام این سالهایی که تو خونه امید زندگی کردیم ، به چشممون نخورد ……… بهم گفت دوست دارم پولدار بشم ؟ دوست

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 89

  – با کی؟ سمیع؟ من دیگه با اون آدم مزخرف چه حرفی دارم بزنم؟ – آهان! آخه خیلی خونسرد داشتی گوش می دادی.. واکنش سمیعم که خیلی عجیب غریب بود.. گفتم شاید قبلش تو توضیح دادی براش.. – درست فکر کردی.. ولی توضیحاتم و به رئیس هتل دادم.. نه

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها