فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 41

  دستم هنوزم توی دست آرش بود و انگار قصد نداشت ولم کنه… یه چیزی بگم؟؟ آرش دشمن من بود اما اونقدر بی پناه بودم که دلم نمیخواست دستمو ول کنه! توی سکوت فقط نگاهم کرد و دنبال یه کلمه جواب بود! باچشم غره آمنه دستم رو ول کرد و

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 1

  [ شروع فصل دوم ]   چند سال بعد … نازی : خسته پشت دار قالی نشسته و با قیچی مخصوص توی دستم شروع کردم به کوتاه کردن پرز های اضافه قسمتی که کار کرده بودم دقیق نمیدونم چند ساعتی بود که مشغول کار بودم فقط درد وحشتناکی که

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 184

  هیچی نگفتم و فقط تماشاش کردم. آخه چی داشتم که به آدمی مثل اون بگم !؟ به آدمی که حالم از دیدنش بهم میخورد. آدمی که از وقتی پا توی زندگیم گذاشت یه روز خوش نتونستم داشته باشم. دریغ…دریغ…دریغ از حتی یک لحظه آرامش! دستهامو دوباره با عصبانیت تکون

ادامه مطلب »
رمان محله ممنوعه جلد دوم

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت آخر

  ** چشمامو باز کردم و با هین بلندی سر جام نشستم. مانی که کنارم نشسته بود، با هول گفت: -خوبی؟ چت شد یهو؟ سرم خیلی درد می کرد. دستمو گذاشتم رو پیشونیم و در کمال تعجب فهمیدم اندازه ی یه گردو باد کرده. مانی سریع توضیح داد: -بیهوش که

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 23

  ده دقیقه بود که کلاس شروع شده بود و به معارفه پرداخته شده بود همون موقع در زدن ، با دیدن آوا تو قاب ، اون هم با آرایش و استایلی که خیلی قشنگ تر شده بود مبهوت شدم ، معذرت خواهی کرد و اومد نشست کنار من _رسپینا

ادامه مطلب »
رمان الفبای سکوت
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 104

  تارخ از روی اسبش پایین پرید. _ زن و شوهرای در شرف طلاق اینهمه اختلاف ندارن باهم که شما دارین. چی گفتی که به حرفت گوش نداده؟ افرا در چشمان تیره‌ی او خیره شد. شیطنت در وجودش جوشید. _ حاضری بخاطر من رحمان رو اخراج کنی؟ تارخ چپ‌چپ نگاهش

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 2

  صدای در دوباره هردومونو متوقف کرد. کلافه وغرولند کنان گفت: -اههههه..اگه گذاشتن ما کارمونو انجام بدیم.باز کیه!؟ یه نفر از پشت در گفت: -آقا فتاحی منم مسلم… -چیشده مسلم….؟ -زنگ زدن پلیس اقا…قراره بیان همه جارو تفتیش کنن… دوسه تا فحش به شفیق داد و بعد گفت: -باشه خوب

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 109

  موهایش را چنگ زد و دکمه های مانتو را کند لباسش را بالا داد و خیره به شکمش نالید: _بزرگ نیست برآمده نیست شبیه حامله ها نیستم روی شکمش کوبید و بغضش منفجر شد: _حامله نیستم ، بگو که اونجا نیستی بگو مثل مامانت احمق نیستی بگو مثل مامانت

ادامه مطلب »
رمان غزال گریز پا

غزال گریز پا پارت 39

  انگشت اشاره اش را روی آیفون فشرد و منتظر باز شدن در شد . شوقش برای دیدن غزال هر لحظه بیشتر میشد .   – ماکان ، بابا جان بیا داخل دیگه .   اومدم بابا .‌   به سمت در ورودی قدم برداشت و با دیدن غزال که

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 112

  مچ دستم بخاطر پیچوندن و فشار زیاد ازشدت سرخی به کبودی میزد.. بابغض زیرلب و آروم زمزمه کردم؛ _الهی دستت بشکنه.. اما انگار خیلی هم آروم نگفته بودم چون صدای نکره اش بلندشد.. _بادعای گربه سیاه بارون نمیاد! _گربه تویی! نیازی به گفتن من نیست کافیه چشماتو بازکنی! اونوقت

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 22

  یزدان عصبی گردن خم کرد و چانه نسرین را گرفت و بالا آورد و از میان دندان های بهم چفت شده اش غرید : – تا الان کدوم قبرستونی بودی ؟ نسرین چشمانش میان چشمان خشمگین یزدان دو دو می زد و ذهنش پیوسته برای پیدا کردن جوابی قانع

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها