جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_گاهی_غمگین اکثر اوقات #طنز _انتقامجویی از نوع جنسی و عاطفی
- نویسنده :دلارام
- ژانر :عاشقانه _ معمایی
- نویسنده :ساناز لرکی
- ژانر :عاشقانه _ انتقامی
- نویسنده :سید بهشاد زهرایی
** دکتر بعد از معاینه گفت از اونجایی که جای کوفتگی رو بدنش نداره ماشین اصلا بهش نخورده و خودش از حال رفته تعجبی ام نداشت با اون همه گریه زاری غش و ضعف کنه جلوی پنجره ی اتاقی که براش گرفته بودم داشتم محوطه
نیمههای شب بود که با صداهایی از اشپزخانه بیدار شدم. نگران از جا برخاستم و با تن زدن روپوش لباسخوابم بیرون رفتم، به محض پا گذاشتن در پذیرایی، با دیدن مردی که نیاز را روی شانهاش تکان میداد و زیرلبی حرف میزد آرام گرفتم.
از آشپزخونه که چهار زانو اومدم تو سالن مامان خواب بود و پایین پاش خونی…… من حتی ترسیدم بهش بگم نزنتش با دوتا دستاش مچمو گرفت از گوشام پایین آورد و به جلوی خودش نگه داشت _منو نگاه کن….. نمیکنم…..نگاش نمیکنم میخواد بزنه
چشمانم درشت شد و ابروهایم به فرق سرم چسبیدند. چشمان به خون نشسته اش را که دیدم خشکم زد و زیر لب با ناباوری نامش را بردم. _ عامر… _ پشمـــام! عامر اومده؟ آره؟ اون از کجا فهمیده؟ اومده دنبالت؟ وای دهنت سرویسه باوان! حتی
خلاصه رمان: ارغوان در ۱۷ سالگی خام حرف های ایمان شده و با عشق فراوان با او نامزد میشوند، اما رفتن ناگهانی ایمان ضربه هولناکی به او میزند، که روحش زیر آوارهای این عشق میمیرد، اکنون که ارغوان سوگوار خواهرش است آن هم به دلیل تصادفی
– چیزی خورده توی سرت ؟! آیدا گیج پلک زد ؛ – نه ! چی ؟! – تخته سنگی ، پاره آجری … چیزی ! آخه خیلی حرفای عجیب می زنی ! آیدا لب هایش را روی هم فشرد . دوست داشت
-نیما بهادری دانشجوی ارشد مدیریت دولتی نام پدر حسین بهادری بدون هیچ سو سابقه ای، در حال حاضر داره زندگیش رو می کنه…! امیریل با اخم هایی درهم خیره ستوان محمدی با کنایه گفت: البته زندگی بسی شرافتمندانه….! کثافط معلوم نیس چندتا دخترو بدبخت
ولی منی که تا چند روز پیش همینو میخواستم…. اینکه راحت بشم از فکر وخیال،عذاب وجدان اینکه فراموشش کنم و قیدشو بزنم امروز که دیدمش…… دیگه نمیخوام……نبودن من تو زندگیش یعنی فراموش کردن الهه فراموش کردن…….من؟! نه……. همین…..فقط…..الهه…. الانم میدونم منو حیوون میبینه
اَه ولشون کن بابا……مهم نیستن چند ماهه فقط بعد از اون میرم از صبح انقدر راه رفتم اینورو اونور دیگه نا تو تنم نمونده مسیره عمارتشون با اتوبوس پیدا کردم ولی خب خونه ی اینا انگار رو کوهه پیاده رویشم زیاد بود چرا
صدای مادرم تصویر وحشتناک مقابلم را از بین برد و پله های عادی را که دیدم، پاهایم جان گرفت. از گوشه ی چشم نگاهش کردم و تلخ خندیدم. _ قبلش باید منو بکشه، یه بار سعی کرد و نتونست… میتونه دوباره امتحانش کنه من مشکلی ندارم.
رستا نیشش داشت می رفت باز شود که به سختی جلوی خودش را گرفت. با تعجب نگاهش کرد که آقا جواد ادامه داد… -ولی… ببخشید… یکم رک میگم… یکم پوششتون نامناسبه…! نیش نیامده رستا درجا برگشت و اخم هایش در هم شد. -نامناسب یعنی
خلاصه رمان: آذرِ فروزش، دختری که بزرگ ترین دغدغه زندگیش خیس نشدن زیر بارونه! تو یه شبِ نحس، شاهد به قتل رسیدن دخترعموش که براش شبیه یه خواهر بوده میشه. هیچکس حرف های آذر رو باور نمیکنه و مجبور میشه که به ناحق و با
خلاصه رمان: شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونهی عمهاش شده…
خلاصه رمان هتل ماهی : فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله
خلاصه رمان قمار جوکر : دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر
خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظرهای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره میخورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی
خلاصه رمان 365 روز : در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع به نوشتن نامههایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش
خلاصه رمان دودمان قو : #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش