“خدمتکار عمارت درد” پارت 56

1
(1)

 

من دیگه خسته شده بودم

انگار داشت یه چیزی بهم فشار میورد خفه ام می کرد

 

سر گیجه داشتم برا اینکه نیفتم از گوشه میز گرفتم

 

سریع دانیال برام به آب قند درست کرد

 

رو صندلی نشستم و اون دوتا هنوز میخواستن بفهمن چه دلیلی داره من اینطوری شدم

 

نمیدونستم چجوری بهشون بگم

ولی اینجا نمیشد

حس می کردم اگه بهشون بگم شاید سبک بشم

 

+ برین شام بخورین بعدش بیاین اتاقم

بهتون میگم

ولی شرط اش اینه قرصامو بیارین

 

فرهاد : من انداختمشون دور

 

+ پس برو بخر بیار

دانیال: واقعن معتاد شدی

اونم به قرص

باورم نمیشه با این قرصا آروم میشی دختری که سخت و سفت بود

 

این حرفایی که دانیال داشت میگفت بهم بر می‌خورد

داشت میگفت یه معتادم

 

+ من معتاد قرص نیستم اونا فقط آرومم میکنن اگه نباشه میتونم تحمل کنم اصن برام مهم نیست

تو اتاق منتظرتونم

 

تو اتاقم رفتم تمام حرصمو رو در خالی کردم

 

با خودم خود خوری می کردم که صدای در زدن به گوشم اومد

 

درسته فرهاد و دانیال بودن

 

دانیال: خوب ملکه پر ماجرا تعریف کن ببینم چیشد که شدی اینطوری

 

+ یادتون میاد روز آخر برای خرید با سارا رفتیم

خودت مارو رسوندی…

با سارا همین طور مغازه ها رو نگاه می کردیم…

بعد از اینکه خریدامونو کردیم

سارا با میثم رفت بیرون

منم گفتم مسیرش دور نشه ماشین بگیرم خودم برم

بعدش یه موتوری یه کاغذیی بهم داد

توش نوشته بود اگه میخوای داداش تو پیدا کنی بیا به این آدرسی که هست

 

فرهاد: و تو رفتی مارال نه؟!

 

+ آره نه یعنی صبر کن بهت میگم

 

دانیال: چیشد مارال؟!

 

+ وقتی اون موتوری بهم نامه رو داد میخواستم برم دنبالش ولی …

 

دانیال: ولی چی

چیشد؟!

 

+ یه ما ، ماشین بهش زد

نتونستم برم جلو ببینم …

 

گریه می کردم و بدون اینکه بفهمم جوری گریه ام گرفته…

 

فرهاد: مارال تو که بهش نزدی چرا گریه میکنی

 

+ بخاطر من بهش زدن

اگه اون نامه رو نمیداد الان نمرده بود

 

دانیال: از کجا میدونی مرده؟!

 

+ از اونجا که  دور شدم رفتم خونه

شبش رفتم همونجا از چند نفر پرسیدم گفتن مرده

 

فرهاد: چرا به ما نگفتی؟! مارال تو رفتی اونجا که بهت گفته بودن

 

+ آره رفتم

 

دانیال: وای دختر تو دیوانه ای اگه یه بلایی سرت میوردن چی؟!

 

فرهاد: چرا نگفتی بهم؟! اینقدر غریبه ام یا بی اعتمادی بهم

 

+ نه نیستی

نمیخواستم جون شمارو به خطر بندازم

 

دانیال: اونجا رفتی چیشد؟!

 

+ کاش نمیرفتم …

یه کارخونه قدیمی بود

اصن به این فکر نکردم یه بلایی سرم میارن چند نفرن فقط تو فکر داداشم بودم..‌.

 

وقتی اونجا که رفتم یه صدایی میومد رفتم دنبال صدا…

یه مردی بود اونو با زنجیر دار زده بودن

 

جیغ کشیدم سریع دستمو گذاشتم رو دهنم

 

تو جام خشکم زده بود تو شک بودم فقط…

 

دستمو دراز کردم سمتش رو لباسش

یه برگه دیگه نوشته بود…

 

فرهاد: چی بود مارال؟!

 

+ نوشته بود اگه دنبال داداشم باشم هم منو میکشه هم کسی که کمکم میکنه…

 

منم ترسیدم نفهمیدم چجوری اصن از اونجا دور شدم..‌‌.

 

دانیال: وای دختر این همه اتفاق برات افتاده بعد بهمون نگفتی

بگو چرا تو این دو ماه اینطوری شدی

 

سرم پایین بود نمیتونستم نگاهشون کنم چی میتونستم بگم حرفی نداشتم که بزنم…

 

دانیال: این قرصا رو کی بهت داده؟!

 

فرهاد: اصن تو چرا بهمون نگفتی نگاه حال و روزت؟!

 

+ یکی یکی سوال بپرسین

کسی قرص بهم نداده خودم گرفتم

بعد از اون اتفاق همش خواب بد و کابوس میبینم نمیتونم بخوابم

اگه بهتون میگفتم جون شما تو خطر بود نمیخوام هیچکدومتون بخاطر من خودتونو تو دردسر بندازین

 

دانیال: دختره کله شق

دیگع از جانب خودت رای گیری نکن مگر نه خودم میکشمت

 

فرهاد: تونستی چیزی پیدا کنی؟!

 

+ نه انگار همه درا روم بسته شده هیچ دری وا نمیشه…

دارم نا امید میشم

 

فرهاد: بیخیال مارال

اگه ماهان بخواد میاد

اون داداش بزرگترته

شاید میدونه یه خواهر بزرگتر داره و نمیاد

 

+ نه اگه منو نخواد من میخوام یه بار ببینمش

فقط یه بار

از همین زندگی فقط یه داداش برام مونده

 

دانیال: چرا نخواد فرهاد

یه خواهر که نداره

شاید نمیدونه مارال

این وسط یکی داره مانع میشه

 

+ خودمم میدونم یکی هست میدونه و جای داداشمو میدونه ولی نمیزاره بهش برسم

یادته چند روز پیش دنبال عکس ماهان بودم ولی هر چی گشتم نبود تو آلبوم یه جای عکس نبود…

انگار یکی ورش داشته بود

 

فرهاد: تو آلبوم ماهان بچگیاش بود اصن بدردت میخورد؟!

 

+ بنظرت بدرد اون کسی که نمیزاره به داداشم برسه میخوره؟!

 

فرهاد: نمیدونم

واقعن نمیدونم بدرد چیش میخوره؟!

 

دانیال: میخوای چیکار کنی؟!

 

+ خودمم نمیدونم

اگه یه کاری کنم میترسم به بقیه آسیب بزنم

فعلا منتظرم بعد عروسی سارا شروع کنم

 

دانیال: بر نمی گردی آلمان؟!

 

+ شاید نه

معلوم نیست … داداشم اینجاست شاید به من نیاز داشته باشه…

 

دانیال: منم میمونم منم بر نمیگردم میخوام کمکت کنم…

 

فرهاد: منم هستم

یه دخی خاله بیشتر ندارم

 

+ مرسی بچه ها ولی باید تنهایی انجام بدم

 

دانیال: نوچ نوچ نمیشه

الانم بگیر بخواب مام بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم

فردا خودم میام دنبالت…

 

فرهاد یه نگاه بهم انداخت

 

فرهاد: پس پارتینرت دانیال شد

خیلی خوبه…

 

+ خودش میگه والا من هیچی نگفتم

 

دانیال: از غضنفر کراش بچگیاش بهترم

 

+ پاشو برو ببینم چه پرو

 

دانیال: آره دیگه ما بریم

 

فرهاد: شبت بخیر

نگران هیچی نشو

 

دانیال: آره فقط تا صبح به من فکر کن

 

+ اگه بهت فکر کنم مطمئنم کابوس میبینم

 

دانیال: هی یکیم نشد بهمون فکر کنه

 

+ شب بخیر

 

دوتاشون که رفتن تو اتاقشون منم تو رفتم رو تخت دراز کشیدم و بازم فکرم درگیر این ماجرا ها شد بازم سیاهی مطلق …

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fox
Fox
1 سال قبل

رمانه خوبیه ولی زودتر پارتا رو بزار چرا انقدر باید منتظر باشیم

Mahta
Mahta
1 سال قبل

عرررر پارت جدید
چقدر منتظر بودم
مرسی
کاش pdf بزاری
منتظر اون رمانت که جدید گذاشتی هستم😍

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x