رمان آرزوی عروسک پارت 109

3.3
(3)

 

وقتی وارد خونه شدم ماشین ارسلان توی حیاط پارک شده بود و آه از نهادم بلند شد . بافکر اینکه چطوری باید خودمو از دست این خانواده نجات بدم برای چند ثانیه چشم هام سیاهی رفت…

یه کم توی حیاط موندم تا خودمو آروم کنم وبعدش باقدم های محکم به راهم ادامه دادم..
من هرطور شده ازاین خونه میرم و هیچکس نمیتونه جلومو بگیره!

ترسناک تر و بالاتر ازاینکه خودمو پشت میله ها تصور کنم که نبود!
من راضی به زندون بودم اما موندن توی اون خونه هرگز!

آهسته در ورودی رو باز کردم و وارد خونه شدم..
کسی نبود.. ماشین ارسلان بود اما خبری از خودش نبود!

گفته بود میخواد حموم بره و استراحت کنه.. پس حتما یاخوابیده یا حمومه!
فرصت رو برای فرار کردنم مناسب دیدم و باعجله به اتاقم رفتم

چمدونم رو از گوشه ی کمد دیواری بیرون کشیدم..
بدون فوت وقت هرچی دستم میومد رو انداختم توی چمدون و زیپش رو بستم..

کتاب هامم توی کوله انداختم و اومدم از اتاق برم بیرون که صدای ارسلان رو شنیدم..
مثل اینکه داشت با تلفن حرف میزد..

راه رفته رو برگشتم و پشت در اتاق قایم شدم..
هر لحظه صدا نزدیک تر میشد و لحظه ی آخر که حس کردم داره سمت اتاق من میاد

به سرعت نور چمدون رو توی کمد گذاشتم و مشغول درآوردن یکی از کتاب هام از کوله ام شدم..

ارسلان_چیزی شده؟؟ آره فکر میکنم خونه باشه.. یه لحظه صبرکن!
تقه ای به در زد و بدون اینکه منتظر جواب باشه در رو باز کرد..

تکونی خوردم و باترس نگاهش کردم و معذب وبا دستپاچگی سلام کردم..
_سلام بابا جان.. خونه ای…

دوباره گوشی رو به گوشش نزدیک کرد و به کسی که پشت خط بود گفت:
_خونه اس.. میخوای باهاش حرف بزنی؟
باگیجی نگاهش کردم که گوشی رو طرفم گرفت وگفت؛

_آرش کارت داره.. گوشیتو جواب ندادی نگران شده.. بگیر باهاش حرف بزن!
آب دهنم رو باصدا قورت دادم و گفتم:
_آقا آرش بامن چیکار دارن؟ نگران واسه چی؟

گوشی رو تکونی داد وگفت:
_خب بگیر حرف بزن خودت میفهمی دیگه!
بادست های لرزون گوشی رو از ارسلان گرفتم وکنار گوشم گذاشتم:
_بله بفرمایید؟

_دختره ی روانی چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ نمیگی از ترس سکته میکنم؟
_بله درسته.. متوجه نشدم گوشیم روی بیصدا بوده عذرخواهی میکنم!

_دارم میام خونه جایی نمیری تامن برسم شیرفهم شد؟

اومدم بگم غلط میکنی بیای اما ارسلان روبه روم ایستاده بود.. نگاهی بهش انداختم و لبخندی مسخره زدم وگفتم؛
_بله..چشم..
گوشی رو قطع کردم وهمزمان یه فکری به ذهنم رسید..

گوشی رو به ارسلان دادم که باتعجب پرسید:
_مشکلی پیش اومده؟ چرا میلنگی؟ آرش چرا داد میزد؟
خودمو خجالت زده نشون دادم و گفتم:

_ببخشید.. نمیدونم چش شده… دیونه شده!
انگار خوشش اومد.. گره ی بین ابروهاش بازشد وگفت:
_دعواتون شده؟
باهمون خجالت ساختگی سرم رو پایین انداختم وگفتم:

_میگه بیا بیرون حرف بزنیم.. اگه.. اگه اجازه بدید برم ویه کم آرومش کنم!
نگاه شیطونی از جنس نگاه پسرش بهم انداخت وگفت:

_بروبابا جان.. چرا اجازه ندم.. برو دخترم معطلش نکن..
نقشه ام گرفت.. بااین ترفند میتونستم ازاونجا خودمو نجات بدم..

لباس وسایل وهیچکدوم از چیزایی که اونجا داشتم واسم مهم نبود.. بدون اونا هم چیزی نمیشد..
خوشحال ازاینکه میتونم تا آرش نیومده فلنگ رو ببندم تشکری کردم و به کیفم چنگ زدم و ازخونه زدم بیرون!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sana
Sana
1 سال قبل

زود تموم شد🙄

Nahar
Nahar
1 سال قبل

عجب

mahsa
1 سال قبل

داره جالب میشه😁

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x