_قانون اول: حتی اگه من زشت ترین آدم دنیا باشم و قشنگ ترین دخترها دور وبرت باشن حق نداری نگاهشون کنی!
خندید… چقدرم خوشگل میخنده خدایا…
وقتی میخنده گوشه ی چشمش چین بامزه ای میوفته!
به روی خودم نیاوردم وباهمون جدیت اضافه کردم..
_وگرنه… چنگان رو از بشقاب لیموها برداشتم وجلوی صورتش تکون دادم
_وگرنه چشم هاتو درمیارم!
باخنده سری به نشونه ی تاسف تکون داد که جدی ترگفتم؛
_نخند دارم جدی حرف میزنم..
باهمون خنده گفت:
_چشم.. دیگه چی؟
_قانون دوم: من از دروغ متنفرم..
البته فکرهم نمیکنم کسی از دروغ خوشش بیاد اما من یه ذره بیشتر از بقیه روی دروغ گفتن حساسم! اگه بهم دروغ بگی ومتوجه دروغت بشم هیچوقت نمی بخشمت!
ابرویی بالا انداخت واومد حرفی بزنه که فورا اضافه کردم:
_مخصوصا اگه نسیم توی اون دروغ ارتباطی داشته باشه!
_عزیزم.. نسیم به عنوان یه دوست…
دوباره میون حرفش پریدم وبا تاکید گفتم:
_صبرکن آرش جان.. حرفم تموم بشه بعدش تو میتونی حرفاتو بزنی!
_اوکی!
_دیگه دوست و رفیق و همکار نداریم.. من دلم نمیخواد به هیچ عنوان تورو کنار زنی که عاشقته ببینم.. هرچقدرم تو بهش علاقه نداشته باشی.. چیزی رو عوض نمیکنه چون اون زن عاشق توئه!
_اما این خواسته و طرز فکرتو ممکنه درآینده توی رابطه مون مشکل ایجاد کنه و من اصلا دلم نمیخواد بخاطر مسائل الکی مدام درحال بحث وجنگ وجدل باشم!
دیشب چی بهت گفتم؟ بهت گفتم مجبورم یه مدت کوتاه تا وقتی که میره اونور آب تحملش کنم.. بهت گفتم رابطه ی من با نسیم از اولشم اونطور که نشون دادیم نبوده و هیچوقت هم نخواهد بود..
_واسه همون هم اون شب وقتی خواستی از علاقه ات حرف بزنی مانعت شدم..
مانعت شدم چون میدونستم اگه از عشق بگی دست دل من هم رو میشه و کنترل کردن بعدش خیلی سخت و طاقت فرسا میشه!
_سارا من با نسیم…
میون حرفش پریدم و بادلخوری گفتم:
_توبا نسیم همه جوره بودی آرش.. از رابطه تا ابراز علاقه.. خودم شاهد خیلی هاش بودم واصلا نمیخواد انکارش کنی
من باگذشته ات کاری ندارم و واسم مهم نیست قبل ازمن باکی بودی وچیکار کردی! هرکسی توزندگیش یه گذشته ای داره
من هم با وجود همه ی این ها قلبم گرفتارت شده واین یعنی گذشته ی تورو باهمه خوب وبدش پذیرفتم که عاشقت شدم!
من از گذشته حرف نمیزنم آرش.. من دارم از آینده حرف میزنم!
اخم هاش توی هم رفته بود.. وحس کردم عصبی شده!
_من نمیدونم چه رابطه ای بین شما هست وچه چیزی تورو مجبور به ادامه ی اون رابطه کرده..
اما هرچی که هست.. اگه واقعا دوستش نداری و رابطه ی عاطفی درکار نیست ازت میخوام زودتر تمومش کنی.. چون من خیلی اذیت میشم آرش..
دستمو دراز کردم و دست هاشو که روی میز بهم گره زده بود گرفتم و ادامه دادم:
_واسم سخته زنی که عاشقته رو کنارت ببینم و دم نزنم.. میتونی درکم کنی؟
باناراحتی سری به نشونه ی تایید تکون داد وگفت:
_سعی میکنم زودتر کارهای رفتنش رو تموم کنم وبفرستمش بره..
اما من نمیتونم بهت قول بدم که دیگه نمی بینمش.. خودتم میدونی هیچکدوم از رفتارهای نسیم قابل پیش بینی نیست و نمیدونم قراره چه کارهایی ازش سربزنه!
خواهش میکنم توهم من رو درک کن.. حداقل تا وقتی که بتونم حقیقت ماجرای بینمون رو بهت بگم درکم کن.. سارا تو، توی وجودت آرامشی داشتی که باتموم عقب نشینی و پافشاری هام من رو سمت خودت کشوندی!
بعداز سالها کنارتو و توی وجودت آرامشم رو پیدا کردم.. درست وقت هایی که حس میکردم دنیا به آخر رسیده و توی مغزم پر از شلوغی و هیاهو بود
به توکه میرسیدم همه چی آروم میشد… هیچ صدایی نبود.. حتی صدای وزش باد هم کنار تو حس نمیکردم.. اولش فکرمیکردم از تنهایی زیاد توهم زدم
سعی کردم با زن ودخترهای جدید رابطه بندازم که به خودم ثابت کنم راجع به تو وحسی که بهم میدادی اشتباه میکنم اما هردفعه به در بسته خوردم
ازهر دری که فرار میکردم بازهم به یک نقطه ی پایان میرسیدم واون نقطه توبودی!
خیلیییییی زیاد کم بود😐😐😐😑
😐😐😐
افتضاح کم بود