رمان آرزوی عروسک پارت 128

5
(2)

 

_من خوبم عزیزم باورکن چیزیم نیست.. فقط یه کم سرم درد میکنه که از بی خوابیه.. چندساعت بخوابم خوب میشم!
_یه دکتر رفتن اینقدر سخته؟ دیشب اون همه توی سرما زیر بارون موندی میترسم سرماخورده باشی!

_نه بابا من زیاد اهل این سوسول بازیا نیستم نگران من نباش الکی هم به خودت استرس نده!
سکوت کردم.. وقتی واسه یه دکتر رفتن ساده اون همه مقاومت میکرد پس اصرار من فایده بود!

رسیدیم جلوی در خونشون و اومد در رو با ریموت باز کنه که گفتم:
_بابات خونه است؟ صبرکن من اول پیاده شم بعد ماشین رو ببر داخل!
باگیجی وتعجب نگاهم کرد وگفت؛

_چرا؟
_نمیخوام مارو باهم ببینه!
عصبی یه دونه زد توی پیشونی خودش وگفتم:
_وای… وای خدایا… چرا اینجوری میکنی سارا؟

توروخدا رابطمون رو جناییش نکن و کارآگاه بازی در نیار..
کلافه و باحالت گریان نالیدم:
_خب من خجالت میکشم بابا روم نمیشه باچه زبونی باید بگم خجالت میکشم؟

باحرص نگاهم کرد که ادامه دادم:
_حداقل تا آمنه جون برمیگرده چیزی نگو.. لطفا.. بخاطرمن!
_سارا؟
_آرش درحال حاضر من تواین خونه تنهام و ممکنه بعضی شب ها آقا ارسلانم خونه نیاد..

من نمیخوام حتی یک درصد درباره ی من فکراشتباهی توی ذهنشون بکنن! چی میشه تا مادرت برمیگرده زبون به دهن بگیری؟ هان؟ چی میشه؟؟

پوففف کلافه ای کشید و بدون حرف ریموت رو زد…
اومدم پیاده شم که باحرفش مانعم شد..
_بشین سرجات کسی خونه نیست!
به طرفش برگشتم و توی سکوت نگاهش کردم!

اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم.. ترسیدم اما اونقدر سگ اخلاق بود که جرات نداشتم بروز بدم و به روی خودم نیاوردم…
رفتیم داخل و درحیاط که بسته شد از ماشین پیاده شدم..

نمیدونم چرا اون همه استرس گرفته بودم..
میدونستم آرش کسی نیست که پاش رو از حد ومرزش فراتر بذاره اما با این وجود بازم ترسیده بودم..
واردخونه که شدم باحس سرمای زیادی قدم رفته رو عقب گرد کردم

وخطاب به آرش که پشت سرم بود گفتم؛
_چرا اینجا اینقدر سرده؟ انگار هوای بیرون از داخل خونه گرم تره!
باتعجب ازکنارم رد شد ورفت داخل…
_اوه.. حتما پکیج خاموش شده ..

انگار باباهم تواین مدت خونه نیومده!
_تواین مدت؟ مگه توهم خونه نبودی؟
_نه.. برو بشین تو ماشین بخاری میزنم گرم شی من میرم پکیج رو روشن کنم و به بابا زنگ بزنم!

_نه من خوبم..سردم نیست..
وارد خونه که شبیه به یخچال شده بود شدم و گفتم:
_من پکیج رو روشن میکنم.. توبه بابات زنگ بزن!

برعکس تصورم که فکرمیکردم مقاومت میکنه، قبول کرد و با گوشیش مشغول گرفتن شماره شد..
اگه این مدت که من نبودم رو خونه نیومده پس کجا بوده؟

تاجایی که میدونم عادت اینکه خونه رفیقاش بمونه رو نداشت… نکنه پیش نسیم بوده و داره ازمن مخفی میکنه!
توی همین فکرها بودم وهمزمان دمای رادیاتورهارو چک میکردم که صدای آرش رو شنیدم…

_چرا نیومدی خونه؟ بیمارستان هم که نبودی! پس کجا بودی؟
….
نمیدونم ارسلان چی گفت که یه کم تن صدای آرش بالا رفت..
_معلومه می پرسم.. امیدوارم جایی که فکرمیکنم نباشه…

……
انگار ارسلان باهاش خوب حرف نمیزد چون هرلحظه آرش عصبی تر میشد وتن صداش بلند وبلندتر….
بحث بالا گرفت و واسه اینکه جلوی آرش رو بگیرم بی ادبی نکنه اومدم برم طرفش که با تموم قدرتش گوشیشو کوبوند توی دیوار..

_خدا لعنتتون کنههههه!
ترسیده راه رفته رو برگشتم و یه گوشه توجمع شدم..
از همون بچگی هم از صدای دعوا میترسیدم..
دلم میخواست برم پیشش آرومش کنم اما اونقدر عصبی بود ترسیدم بامن هم دعوا کنه

صبرکردم یه کم بگذره آروم تر بشه بعد برم..
چند دقیقه گذشت و خونه غرق سکوت بود و فقط صدای سرفه های آرش سکوت رو میشکست..

لیوان آب پرکردم و با احتیاط به طرفش رفتم..
کنارش روی کاناپه نشستم و لیوان آب رو سمتش گرفتم و آهسته گفتم:

_یه کم آب بخور آروم شی..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

خدایا از دست سارا مثلا مامان این آرش تو بیمارستانه عاشق تو هم هست بره پیش نسیم چیکار

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Maaayaaa
نازنین
نازنین
1 سال قبل

تو روحت 😐 این چی بود مثلا 😐🤦‍♀️

Nahar
Nahar
1 سال قبل

سارا انگار پارانوئید داره😐😐😐

پ ا
پ ا
1 سال قبل

انشاالله ی ۵ . ۶ روزم خونه پلاسیم تا ی اتفاق بیوفته

editor
editor
پاسخ به  پ ا
1 سال قبل

دقیقا🤣👌🏻

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط editor
سامی
سامی
پاسخ به  پ ا
1 سال قبل

آره واقعا،قسمت فرداآرش سرما خورده سارابراش قرص میاره پرستاری میکنه ،قسمت پس فردا تب آرش اومده پایینتر میخوادازتخت بلندشه سارامیگه نه توروخداهنوزخوب نشدی ،،،به خدااگه ازاینافراتربره

Sana
Sana
1 سال قبل

خیلیییی کم بود بعدش چرا سارا اینطوریه بره پیش ارش دیگه ارش که سرعشقش داد نمیزنه اکلی که

Heli
Heli
پاسخ به  Sana
1 سال قبل

عیزم عی سارا اسکله هنوز نفهمیدی:|

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x