رمان آرزوی عروسک پارت 40

3.3
(3)

 

_اما سارا.. توچی میشی؟ پندار چیکارت میکنه؟ یه وقت نزنه به سرش سفته هارو به اجرا بذاره؟؟؟
_نه این کار رو نمیکنه نگران من نباش!

گیسو من دارم یخ میزنم بقیه حرفامونو بعدا بزنیم خیلی خیلی ازت ممنونم که کمکم کردی و از قول من به محمد بگو اگه داداش داشتم هم کاری که تو کردی رو واسم نمیکرد! یک دنیا ازتون ممنونم!

_انجام وظیفه بود آبجی منم یه دونه سارا بیشترندارم که.. برو فداتشم بعدا حرف میزنیم صورتت ازسرما گل انداخته بیشتر مواظب خودت باش! فعلا…

گوشی رو قطع کردم و بادیدن ساعت شوکه شدم!
حدودسه ساعت توی پشتبوم مشغول فک زدن بودیم اما ارزششو داشت. خداروشکر که نسیم واقعی رو شناختم و دلیل دست نکشیدنش از آرش درمقابل این همه مخالفت رو فهمیدم!

اومدم برگردم به اتاقمون که یه لحظه دلم خواست به کوهیار زنگ بزنم و برای ثانیه ای هم که شده صداشو بشنوم!
اونقدر ازعشق شنیده بودم دلم هوای عاشقی داشت..

دلتنگ شبهایی شدم که بدون شنیدن صداش خوابم نمیبرد…
غرورم واسم مهم نبود.. اون لحظه فقط تشنه ی جرعه ای عشق بودم.. تشنه ی عاشقی از نوع کوهیار…

شماره شو گرفتم و منتظر جواب شدم..
بعداز چندتا بوق درکمال ناباوری جواب داد:
_الو کوهیار؟
صدای ظریف زنی پشت گوشی روح رو از تنم جدا کرد…
_الو بفرمایید؟ شما؟
دهنم خشک شده بود.. باسختی گفتم؛
_فکرکنم اشتباه گرفتم!

_درست گرفتی عزیزم این گوشی کوهیاره! شما کی هستید؟
_من.. من..
وای کوهیار.. چطور تونستی به همین زودی بری با کسی دیگه؟؟ چطور تونستی دلی که چندسال ادعای عاشقی داشت رو راضی کنی؟؟
قطره های اشکم تندتند گونه هامو خیس کردن…

زن_ الو؟ صدامو دارید خانوم؟
_میشه بپرسم شما کی هستید؟
_اول خودتو معرفی کن بعد توی نسبتهامون کنکجاوی کن!
صدای کوهیار پشت خط شدت گریه ام رو بیشتر کرد وحکم تر دستمو به دهنم فشار دادم تا صدای گریه ام بیرون نیاد!

_کیه؟ بده من ببینم.. الو؟؟؟
_مبارکت باشه عشق جدیدت!
_سارا؟ تویی؟
_خیلی نامردی… خیلی…
گوشی رو قطع کردم و خاموشش کردم..

بیخیال پایین رفتن شدم و همونجا نشستم و ازته دلم ضجه زدم…
اونقدر خاطراتمونو مرور کردم و گریه کردم که سرم تا سرحد انفجار درد گرفت!!
اگه با قرص یا دارویی کاریش نمیکردم قطعا سرم میترکید!

ساعت ۲ونیم نصف شب بود که تصمیم گرفتم برگردم به اتاقم و چندتا مسکن بخورم…
بابدبختی درحالی که چشم هام ازشدت گریه هایی که کرده بودم به سختی باز میشد برگشتم به اتاق و ازاونجایی که کارت اتاق همراهم نبود مجبورشدم زنگ بزنم!!

توکسری ازثانیه در بازشد و قیافه های عصبی ونگران آرش و ارسلان و آمنه روبه روم قرار گرفتن!
_سلام!
آرش_ معلومه کدوم قبرستانی تشریف داری؟ اومدی خونه خاله ساعت سه صبح برگردی خونه؟؟؟

آمنه_ آرش!!!!! بیابرو تواتاقت همین الان!
ارسلان_ سارا جان؟ حالت خوبه بابا؟ چرا اینقدر گریه کردی؟ کجا بودی؟ ما دیگه داشتیم با بیمارستان ها تماس میگرفتیم مارو نصف جون کردی دختر!
_من.. معذرت میخوام.. حواسم به ساعت نبود.. خواهش میکنم منو ببخشید فکرنمیکردم نگرانتون کرده باشم!!!

آرش_ آخی موش بخوره تورو.. اینقدر مظلومی آدم فکرمیکنه گربه ملوس جلوش وایستاده! کجا تشریف داشتی تا این ساعت؟ هان؟ این چه حالیه؟
ارسلان و آمنه همزمان به آرش تشر زدن و گفتن که دخالت نکنه اما آرش دستمو کشید آوردم داخل و با عصبانیت گفت:

_میدونی چقدر نگران شدیم؟ باخودم گفتم نکنه بخاطر حرف های من گذاشته رفته و چطور باید جواب خانواده شو بدیم! گوشیت چرا خاموشه؟ کرم ریختن و دیونه کردن آدم ها تو خونته؟

به گوشیم که تموم مدت محکم توی دستم فشارش داده بودم نگاه کردم…
اونقدرفشار دستم زیاد بوده که خون توی دستم نمونده بود وسفید شده بود!
گوشیمو بالا آوردم و باصدایی که از ته چاه درمیومد گفتم:
_انگارخاموش شده!
آرش که انگار متوجه حال خرابم و سفیدی رنگ دستم نگران شده بود صداشو آروم کرد وگفت:

_چته تو؟
آمنه_ آرش ولش کن دختر مردمو.. من خودم آروم که بشه ازش میپرسم.. می بینین که بچه داره میلرزه وحالش روبه راه نیست دارین معاخذه اش میکنین؟؟ همگی برین بخوابین.. من سارا رو می برم به اتاقش!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن
محسن
1 سال قبل

اگه میشه پارت هارو یکم طولانی بنویسین ۲ دیقه نمیکشه تموم میشه و باید یه روز تا پارت بعدی صب کنیم

پ ا
پ ا
1 سال قبل

داری شبیه عشق ممنوعه استاد می کنیا رمانو توعم یکم زیاد کن نویسنده گل

sanaz
پاسخ به  پ ا
1 سال قبل

ارع موافقم باهات 🤦‍♀️

....
....
1 سال قبل

آرش نگرانش شده چه شود 😂😂😁

ضحا
پاسخ به  ....
1 سال قبل

الاح اوزو اوزومزع باخسن
ترجمه:خدا رحم کنه😂

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x