رمان آرزوی عروسک پارت 68

3.8
(5)

 

با ضربه ای که روی میزد زد ترسیده تکونی خوردم و باچشم های متعجب نگاهش کردم!
_سارا نمیتونم کسی رو جایگزینت کنم! آره.. پسرپیغمبرنیستم وخطا کردم.. سعی کردم جاتو پرکنم و از یادت ببرم اما نه تنها فراموش نشدی بلکه هر لحظه جای خالیتو بیشتر حس کردم و بیشتر بی تابت شدم!

سارا من حماقت کردم بهت شک کردم و دلت رو شکستم اما بخدا قسم همه ی کارهام از روی حسادت بود..
اومدم بلند شم که دستم رو گرفت وبا التماس گفت:
_نه سارا خواهش میکنم نرو.. من هنوز حرف هام تموم نشده و قصد ندارم به کاری مجبورت کنم..فقط میخوام حرف هامو تا آخر بشنوی وبعدش انتخاب باخودته!

باحرص دستم رو پس ‌کشیدم و گفتم:
_به من دست نزن کوهیار!
دست هاشو به حالت تسلیم بالا برد..
_اوکی.. توبشین من فقط حرف میزنم!
بی حوصله نشستم و نگاهش کردم..
دندون هام کشش اون همه فشار فکم رو نداشتن و انگار برای نگهداشتن اشک هام قصد خورد کردنش رو داشتم!

_من مردم سارا.. باید مرد باشی که بتونی خودتو جای من بذاری!
تنها عشق زندگیم یک شبه عوض شد.. پول عمل با اون مبلغ زیاد جور شد و عشقم بهم پشت پازد..
تصمیم گرفتی بری و بدون اینکه چیزی رو توضیح بدی ازم جدا شدی!
بخدا سارا هرکس دیگه هم جای من بود همون فکرهارو میکرد..

یه مدت تعقیبت کردم و همه چی رو به بدترین شکل ممکن برای خودم تعبیر میکردم.. حسادت وتنفر تموم وجودم رو دربر گرفته بود، فکرمیکردم خودتو به پول وماشین مدل بالا فروختی..
خونه رو فروختم تا شبیه اون ماشینارو داشته باشم تا برگردی پیشم اما…

بالاخره اشک هام طاقت نیاوردن و گونه هام روبه نوازش دعوت کردن..
باگریه میون حرفش پریدم وگفتم؛
_گفتن این حرف ها جز یادآوری شکستن بند بند وجودم چیزی رو درست نمیکنه کوهیار! خواهش میکنم تمومش کن من قصد برگشتن به تلخ ترین روزهامو ندارم!

بالحنی که التماس توش موج میزد گفت:
_دوستم نداری دیگه؟
باحرص دستم رو روی صورتم کشیدم و اشک هامو پاک کردم.
_ندارم.. من کسی رو که توی روزهای تلخ زندگیم بجای اینکه کنارم باشه، مقابلم ایستاد رو هیچوقت دوست ندارم!

از اشک های نفرت انگیزی که باهرکلمه از چشم های لعنتیم میچکید متنفر بودم!
دوباره اشک هامو پس زدم و محکم تراز قبل ادامه دادم؛
_تو با عشقمون بدکردی.. به منی که همه زندگیم بودی شک کردی و میخواستی باپول یک شب اجاره ام کنی یادته؟ آدم عاشق عشقشو اجاره میکنه؟

_سارا من…
میون حرفش پریدم…
_چطور روت میشه بهم میگی برگرد؟
توبه من خیانت کردی و رفتی بایه زن دیگه و شب هاتو بااون صبح کردی! کدوم عاشقی کاری که تو بامن کردی رو باعشقش میکنه؟
حالا دیگه کوهیارم مثل من بیصدا گریه میکرد..
دلم میخواست چشم های قشنگشو ببوسم وبگم میمیرم اشک هاتو ببینم اما نفرتم وعقده ای که ازش به دل برده بودم اجازه ی این کاررو بهم نداد!

_اشتباه کردم.. شرمنده ام.. التماست میکنم سارا.. منو با اشتباهاتم مجازات نکن.. عشقمونو قربونی گناه های منه احمق نکن!
ببین دارم گریه میکنم، دارم التماست میکنم.. توکه اینقدر سنگ دل نبودی.. بیاو خانومی کن یه فرصت دیگه به عشقمون بده.. بذار تموم بدی هارو جبران کنم!

ازجام بلند شدم و باآرامش ظاهری گفتم؛
_امکان نداره کوهیار.. خواهش میکنم دیگه سراغ من نیا و اذیتم نکن… ما قسمت هم نبودیم.. بذار همه چیز همینطور که هست بمونه!
خداحافظ..
قبل ازاینکه قدمی بردارم گفت:
_اگه دوستم نداری پس این اشک ها واسه چیه؟
_واسه یادآوری روزهای نحس!
باقدم های بلند به طرف در رفتم که باصدای بلند گفت:
_بیخیالت نمیشم.. دوستت دارم

به سرعت اونجارو ترک کردم و اجازه دادم بغضم بشکنه وراه گلوم رو بازکنه!
باصدای بلند توخیابون گریه میکردم و راه میرفتم..
مثل دیونه ها.. مثل همیشه.. مثل تموم روزای تنها شدنم، مردم خیابون ونگاه های متعجبشون رو شاهد گریه هام کردم!

اونقدر راه رفته بودم که راهم رو دوباره گم کرده بودم..
گوشیمو درآوردم تا اسنپ بگیرم که متوجه ۱۹ تماس بی پاسخ از آرش شدم!
زیرلب زمزمه کردم؛
_تودیگه چی میگی؟ چی از جونم میخوای؟!

بی توجه به تماس ها اسنپ گرفتم و بعداز ده دقیقه ماشین اومد و سوار شدم!
اسمس کوهیار روی صفحه موبایلم نظرم رو جلب کرد.. بازش کردم..
_دنیامی.. بدون دنیام این زندگی رو تمومش میکنم..
پوزخندی زدم و پیامشو حذف کردم..
به آرش زنگ زدم ببینم چی میخواسته!

دومین بوق جواب داد:
_بله؟
_سلام.. خوبی؟ زنگ زده بودی؟ معذرت میخوام گوشیم روی بیصدا بود.. تعداد زنگ ها زیاد بود نگران شدم!
باصدایی که دلخوری توش موج میزد گفت:
_دیگه مهم نیست.. حل شد!

_عذرمیخوام نتونستم امروز بیام، مشکلی پیش اومد نشد..
_دیدم مشکلتو.. اشکالی نداره درهرصورت تموم شد!
_بازم ببخشید.. کاری نداری؟
_خداحافظ..
بدون اینکه منتظر جواب باشه قطع کرد!
بیخیال بیشعوریش شدم و گوشیمو انداختم توی کیفم!

سرمو به پنجره تکیه دادم و به خیابون زل زدم…
یادچشم هاش افتادم.. اون تیله های دل فریب از پادرم میاره..
سرمو تندتند تکون دادم تا از فکر بیرون بیام..
_نه سارا.. حق نداری بهش فکرکنی! حق نداری به روزهای دلتنگی برگردی.. یادت نره چقدر عذاب کشیدی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهتاب
مهتاب
1 سال قبل

به نظرم باید یه اتفاقی بیوفته که سارا از آرش بدش بیاد و به کوهیار پناه ببره
چون اگه بره پیش آرش مثل همه رمان ها میشه اولش از هم بدشون میاد بعد هم عاشق هم میشن اگه بره پیش کوهیار رمان متفاوتی میشه

پ ا
پ ا
1 سال قبل

زرشک … کوهیارو با تممم وجودش می خواد ولی به آرشم ی حسایی داره از طرفیم کار کوهیار رو نمی تونه ببخشه و نادید بگیره یعنی منم بودم ب کل کنار میزاشتم هوکیار مرد نیس زنیست در قالب مرد حالا مهم نی ولی خب سارا هم باید انتخاب کنه یا حسش به آرشو ی سره کنه یعنی (اینکه عاشقشه یا ن )یا اینکه کوهیارو ببخشه این دختر با قلبش رو راست نیست نمی دونه چن چنده

KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

سارا خر است 🙂
کوهیار خر تر است 🙂
چونکه سارا نفهمید آرش بهش حس داره و چونکه کوهیار پررو و نباید اذیت کنه سارا رو خو 👎🙂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط KAYLA
Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

آخه آرش کجاش خوبه بابا من که اصلا دوست ندارم با آرش باشه مثل همه‌ی رمانا اول از هم بدشون میاد و جنگ و دعوا وبعدش عاشق و شیدا همه‌ی رمانا اینجورین .به نظرم سارا تعادل نداره اول ديوونه کوهیار بود بعد سریع فراموشش کرد از آرش خوشش اومد.اسم عشقم خراب کرده با این کارش.

Kimia
Kimia
1 سال قبل

واقعا هنوز دوسش داره😐😟😳😣

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x