یه جوری که انگار تعجب کرده باشه حرفم روقطع کرد وپرسید:
_صبرکن چه برعلیه کردنی؟ ازچی حرف میزنی؟مگه بجز معذرت خواهی و اعتراف به عشقم چی بهشون گفتم که علیه تو کنمشون؟ چرا باید خانوادت رو برعلیه توکنم اصلا؟
هرآدمی خواستگاری میره و من هم عشقم رو یکبار دیگه از خانواده اش خواستگاری کردم.. فقط همین!
_خواستگاری نکن! اونا نمیدونن تو کی هستی و چه کارهایی بامن کردی..
ازخیانت و کثیفکاری هات خبر ندارن وباخودشون فکرمیکنن تو پسر پیغمبری و عاشق … ومن یه دختر بی احساس و تنوع طلب و پست فطرت!
_من خیانتکار و کثیف نیستم سارا..
باورکن سوتفاهم شده.. بیا رو در رو باهم حرف بزنیم و سوتفاهم هارو برطرف کنیم.. خواهش میکنم!
_باشه سوتفاهم بوده قبول! توهم بنده پاک وبیگناه خدایی اینم قبول!
اما هیچکدوم از این ها نظرم رو عوض نمیکنه کوهیار!
مخصوصا بعداز اون روز با اون آبروریزی که جلوی خونه ی پندارها راه انداختی.. مخصوصا وقتی که فهمیدم آدم نشدی و هنوزم انگ هرزگی می چسبونی و تهدید میکنی!
_سارا؟
این صدای آرش بود که درست پشت سرم یابهتره بگم کنار گوشم اسمم رو صدا زده بود!
باتعجب به پشت سرم نگاه کردم که صدای بلند کوهیار اونطرف خط باعث شد گوشیمو از گوشم دورکنم!
_با اون مرتیکه دزد ناموس بیرونی سارا؟ آره؟ توداری جلوی اون به من جواب رد میدی؟ وای خدا لعنتت کنه.. اینها انگ نیستن بخدا که عین واقعیته وتو هزر ازآب دراومدی..
دستمو به نشونه ی ایستادن واسه آرش بلند کردم و همزمان جواب کوهیار رو دادم:
_چرت وپرت گفتنت تموم شد؟ اگه تموم شد میخوام گوشی رو قطع کنم! ضمنا من باکسی بیرون نیستم و همسر آقای پندار بیمارهستن و ایشون رو آوردیم بیمارستان!
_توگوه خوردی دروغگوی خائن پندار همین الان جلو چشممه!
_دیگه داری شورشو درمیاری خداحافظ..
گوشی رو قطع کردم و بعداز سایلنت کردنش انداختم توی کیفم ورو به آرش گفتم:
_کاری داشتی؟ خبرتازه ای شد؟
بادلخوری سری تکون داد وبا چشم به گوشیم اشاره کرد وگفت:
_انگار ناخواسته واست شر درست کردم! نمیخواستم داستان درست کنم!
_نه اصلا اینطور نیست.. چیزمهی نبود… بامن کاری داشتی؟
کلافه دستی به گردنش کشیدو گفت:
_هوم! خواستم بگم میتونی بری و مجبور نیستی اینجا بمونی!
باتعجب به صورت رنجورش نگاه کردم وگفتم:
_واسه چی برم؟ اصلا مگه میتونم برم؟
_گفتم واست شرنشه به هرحال اصراری به موندت نیست! نسیم هم داره میاد…!
_دفعه قبل هم گفتم که این حرف اشتباهه و شری در کارنیست.. مگه من چه کار اشتباهی میکنم که واسم شر بشه؟ من سرکارم هستم ودارم به وظیفه ام عمل میکنم.. اما اگه نسیم با بودن من مشکلی داره…
بی حوصله میون حرفم پرید و همونطور که به طرف بخش، برمیگشت گفت:
_چرت وپرت نگو.. فعلا که انگار کسی دیگه با اینجا بودنت مشکل داره!
دنبالش راه افتادم و گفتم:
_صبرکن ببینم چی میگی تو؟
بدون حرف برگشت نگاهم کرد .. اومدم حرفی بزنم که صدای گوشیم دوباره بلند شد
پوزخندی زد و باقدم های بلند اونجا رو ترک کرد!
پوف کلافه ای کشیدم و اومدم گوشیمو جواب بدم و هرچقدر میتونم به کوهیار بگم که بادیدن شماره ی پندار نفسم رو یکجا بیرون فرستادم و کلمه ی اتصال رو لمس کردم..
_الو سلام…
_سلام دخترم.. کجایید؟ آمنه حالش چطوره؟ خوب شد؟
به ساعت روی مچم نگاهی انداختم.. حدودا هفت ساعت از اومدن ما به بیمارستان گذشته بود.. از این همه دلواپسی و لرزش صدای ساختگی پوزخندی روی لبم نقش بست… انگار پوزخندهای حرص درار آرش به من هم سرایت کرده بود..
بدون اینکه به حرف هام فکر کنم و کنترلی روی زبونم داشته باشم گفتم؛
_بستگی داره ازسوال هایی که پرسیدید، انتظار شنیدن چه جوابی داشته باشید..
_بله؟ متوجه نشدم…
_یعنی اینکه من نمیدونم چه جوابی خوشحالتون میکنه متاسفانه اما باید بگم همسرتون دچار سکته مغزی شدن و بعداز یک بار احیا شدن، بخش آی سی یو هستن و باید منتظر بیدار شدنشون باشیم!
ولی نا گفته نماند کار سارا با کوهیار یکیه اونم ۲ بار آرشو بوسید درسته هم خواب نشد ولی بازم در هر صورت خیانت کوهیار رو با خیانت جواب داد حالا هم این سارا ۲ هواییی هر کدوم پا بده میره سمتش ولی خب الان این وسط اگر نسیم واقعا با نقشه سمت آرش نیومده باشه کسیه ک تو این بازی سوخته بقیه تو فکر لذت بودن در کل رمان یواش یواش داره کش پیدا می کنه و نویسنده عزیز هم فکر می کنه جذاب تر می کنه با ایندکار درحالی ک اصلا هر سری ی کاری می کنه ک ما منتظر پارت بعدی نباشیم کچی بشه. اصلا موضوع زیاد جالب نیست
کوهیار بهش گفت چرت نگو پندار جلو چشم منه😐🤦♀️
پندار و کوهیار یه ربطی به هم دارن انگار🤨🤨🤨
کل این رمان حرص در بیاره همه شخصیتاش نمیدونن چی میخوان مخصوصا اون سارای خر و فضول .
چطور هم گوشیش سایلنت بود هم زنگ خورد !:/😑
دقیقا اینونفهمیدیم نویسنده جان بیشتردقت کن عزیزم ماهمه رمان خون قهارهستیم ،😂
چقدر کوهیار پررو هستا😐
ساراپروتره ،چطوراولش بهش گفت رفتی باکسی خوابیدی پول عمل جورکردی بازم بااشک وخواهش رفت گفت منتظرم بمون ،اماحالاچون آرش چراغ سبزنشون داده حرف های کوهیارونمیتونه ببخشه
نه اشتباه نکن اون ماله وقتی بود که صدای یه زن از پشت تلفن نشنیده بود
معلومه که حرفای کوهیارو نباید ببخشه قبل این که محبت ارش تو فکرش هم حرفای کوهیارو نمیتونست ببخشه بعدشم کوهیار رسما رفته بود با یکی دیگه !!!! کوهیار پررو نیست اشغالههههه
اون زمانی بود ک کوهیار هیچ گوهی نخورده بود سارام فکر کرده بود طرف ادمه بعد اون ک سارا فهمید کوهیار چ غلطی کردی اصلا کلا پرتش کرد بیرون