رمان تارگت پارت 258

5
(3)

 

 

 

میرانم چرخید سمت منی که هنوز تو یه حباب گیر کرده بودم و انگار داشتم از یه فضای معلق به قضیه نگاه می کردم و هر لحظه منتظر بودم یکی یه تلنگر به حبابم بزنه و من و پرت کنه رو زمین.

تا اینکه میران این کار و به عهده گرفت.. وقتی با دو قدم فاصله امون و پر کرد و بدون هیچ مقدمه و زمینه سازی.. تن بی جونم و توی بغلش گرفت و محکم فشار داد..

دستام بی حرکت کنار بدنم آویزون مونده بود و حتی تلاشی هم برای پس زدن و هل دادنش نمی کردم.. عجیب بود ولی.. داشتم با چند تا نفس عمیق بوی عطر میران و جایگزین بوی بد بازداشتگاه که هنوز توی مشامم حس می شد کردم.

منی که تا همین چند وقت پیش.. هربار که از پیش میران می رفتم خونه انقدر خودم و می سابیدم تا بوی عطرش از بدنم پاک بشه.. حالا به درجه ای از بدبختی و بیچارگی رسیده بودم.. که بدبختی قبلی زندگیم.. برام مثل یه طناب نجات شده بود.

بوسه های میران که روی سرم نشست.. چشمام با درموندگی روی هم افتاد.. دیگه واقعاً از درک کردن این آدم عاجز بودم.

نمی فهمیدم کدوم روش و باید باور کنم.. آدمی که پای تلفن اون حرفا رو زد و من و با چند تا جمله تحقیر آمیز رو زمین پرت کرد و از روم رد شد..

یا آدمی که وسط خیابون داشت این شکلی ابراز احساسات می کرد و محبتش و به رخم می کشید.. کاش می فهمیدم.. کاش..

بالاخره بعد از چند دقیقه بدون دخالت من عقب کشید و دست سردم و توی دستش گرفت و راه افتاد.. منم عین یه آدم بی اختیار پشت سرش کشیده شدم و نشستم تو ماشین.

حالم و فهمیده بود که وقتی سوار شد خودش کمربندم و بست و بدون هیچ حرفی راه افتاد.. هرچی که باید می شنید و تو کلانتری شنیده بود و خودشم شهادت به بی گناهی من داده بود.. دیگه لزومی نداشت بخواد سوال اضافه ای از من بپرسه..

منم هیچ حرفی برای به زبون آوردن به ذهنم نمی رسید.. یه طرف مغزم اون بازداشتگاه پر از کثافت و یادآوری می کرد و می گفت ازش تشکر کن.. ولی اون یکی طرف می گفت اگه عین آدم جوابت و می داد و می گفت تا چند دقیقه دیگه می رسه.. اصلاً لزومی نداشت پات به اون بازداشتگاه باز بشه و یکی از بدترین لحظه های زندگیت و توش تجربه کنی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادآوری دوباره اش انقدر حالم و بد کرد که بازم حس حالت تهوع بهم دست داد و با تلخ شدن دهنم از مایعی که داشت با سرعت زیاد به بالا حرکت می کرد.. یه دستم و محکم روی دهنم گرفتم و با اشاره از میران خواستم که نگه داره.

اونم با یه نگاه فهمید حالم و که سریع ماشین و کشید کنار و خودشم همزمان با من پیاده شد.. ولی کاش تو همون ماشین می موند و من و تو این وضعی که همه محتویات دهنم و مجبور شدم توی جوب خالی کنم نمی دید.. بس بود هرچقدر بیشش تحقیر شده بودم.. دیگه بیشتر از این واقعاً آزار دهنده بود.

هرچند که این حس فقط تو وجود خودم بود و میرانِ عجیب غریب شده امشب.. کاری نکرد که این وضع برام شدیدتر بشه..

فقط سریع رفت سمت مغازه ای که چند متر بالاتر بود و با یه بطری آب معدنی برگشت سمت منی که هنوز همونجا روی زمین افتاده بودم و قدرت و انگیزه ای برای بلند شدن از جام نداشتم.

بطری و گرفت سمتم ولی حتی دستم و نتونستم برای گرفتنش دراز کنم که پوف کلافه ای کشید و کنارم رو پاهاش نشست و مشغول شد..

اول آب و ریخت توی دست خودش و بعد پاشید رو صورتم و با دستش همه جای صورتم پخشش کرد و بعد لبه بطری و به دهنم چسبوند..

بالاخره تکونی به خودم دادم و برای زودتر بیرون اومدن از این وضعیت اسفبار دهنم و شستم و چند قلپم آب خوردم تا این طعم تلخ مزخرف از بین بره و بعد بطری و دوباره به میران برگردوندم..

میرانم از جاش بلند شد و اینبار دستش و به سمتم گرفت تا کمکم کنه از جام بلند شم که سرم به سمتش چرخید و نگاهم و اول به دست دراز شده اش بعد به صورت جدی و درهمش دوختم..

عجیب بود که هیچ کدوم یه کلمه حرف هم نمی زدیم.. تکلیف منی که هنوز توی شوک همه این اتفاقات بودم مشخص بود و طول می کشید تا دوباره خودم و پیدا کنم..

ولی این سکوت میران.. اونم وقتی انتظار داشتم حداقل وقتی سوار ماشین شدیم.. متلک ها و زخم زبون ها و تحقیرهای کلامیش و شروع کنه.. بیشتر از اینکه باعث آرامشم باشه.. من و می ترسوند.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

.......
.......
1 سال قبل

اینکه کم می‌نویسی بیشتر آزاردهنده هست تا جذاب..

panah
panah
1 سال قبل

یه اتفاق و که میخواید بنویسید یک ماه درگیرشین واقعا این چه وضع نوشتنه بعدشم که میزارید تو سایت دو خط بیشتر نیس همینم ننویس خوب مردم آزارا کاش هیچوقت این رمان مزخرف و نمیخوندم

دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
1 سال قبل

الان پارت ۲۵۸ هستیم ولی هیچی که هیچی من اصلا نمی‌دونم نویسنده های رمان دونی چشون شده

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x