رمان تارگت پارت 367

4
(4)

 

 

 

 

 

مسلماً دیدن این صحنه ها.. وسط این حال بد و مریضی و تبی که به جونم افتاده بود.. نمی تونست فقط مرور اتفاقات باشه و صد در صد کابوس بود..

چون تو هیچ کدوم از اون لحظه ها.. میران حضور نداشت. ولی حالا.. تو همه لحظات مشترکی که با استاد علی عسگری داشتم می دیدمش که یه گوشه وایستاده و داره نگاهم می کنه.

یه نگاه تلخ.. یه نگاه پر سرزنش.. یه نگاهی که انگار می خواست باهاش بگه.. از تو انتظار نداشتم. شاید مشابه همون نگاه هایی که یه زمانی من بهش مینداختم.

اون زمان میران هیچ اهمیتی بهم نداد ولی من.. تو همین شرایط.. با این که می دونستم همه اینا خوابه و واقعی نیست.. داشتم جون می کندم تا برم جلو و باهاش حرف بزنم..

تا بهش بگم که من هیچ رابطه ای با این آدم ندارم.. که بگم فقط داره کمکم می کنه.. که بگم خودش گفت خیالات گذشته دیگه تو ذهنش نیست و قراره تا چند وقت دیگه ازدواج کنه..

ولی نه می تونستم بهش نزدیک بشم.. نه حتی صدام در می اومد که بخوام از همون فاصله باهاش حرف بزنم و یه چیزایی رو بهش توضیح بدم.

فرصتی هم برای این کار نداشتم چون میران نمی موند.. توی هر صحنه که مثل یه فیلم از جلوی چشمم رد می شد.. می دیدم که میران چند قدم عقب تر وایستاده و هی داره ازم دور می شه..

تا رسید به لحظه ای که من با لبخند داشتم از استاد علی عسگری بابت همه زحمت هایی که کشید تشکر می کردم و همین که سرم و برای دیدن میران برگردوندم دیدم نیست..

رفته بود و من این بار همه توانم و جمع کردم تا صداش بزنم که با صدای جیغ خودم از خواب پریدم و همونطور که خیس عرق شده بودم نشستم رو تخت و سعی کردم نفس های تند شده ام و آروم کنم.

 

 

 

 

 

با صدای زنگ در حیاط از جا پریدم و نگاه گیج و گنگم و به پنجره اتاقم و هوای تاریک بیرون دوختم و بعد به ساعتی که عقربه هاش هشت و نیم و نشون می داد زل زدم.

پس صدای زنگ ربطی به خوابم نداشت.. ولی این ساعت از شب کی پشت در خونه ام بود که دست برنمی داشت و یه سره زنگ می زد؟

صدای پارس کردن های ریتا هم که قاطی صدای زنگ شد.. دیگه چاره ای برام نموند جز این که از جام بلند شم.. ولی لرزی که بلافاصله تو تنم افتاد.. مجبورم کرد همون پتویی که روم بود و دورم بپیچم و با رخوت و سستی راه بیفتم سمت آیفون.

آیفونم تصویری نبود و به ناچار گوشی و برداشتم و با صدای گرفته ام جواب دادم:

– بله؟

– درین؟ خودتی؟

اخمام تو هم رفت.. مغزم هنوز کامل بیدار نشده بود و صاحب صدا رو تشخیص نداد که پرسیدم:

– شما؟

– امیر علی ام!

بازم یه کم طول کشید تا یادم بیاد اسم کوچیک استاد علی عسگری رو.. ولی بعد از به خاطر آوردن ابروهام پرید بالا از تعجب.

شک نداشتم که آدرس دقیق خونه ام و نداشت و فقط تا کوچه ام بلد بود.. تو این مدت هم هربار که تعارف می کرد و ازم می خواست من و برسونه محترمانه رد می کردم. پس حالا.. چه جوری از این جا سر درآورده بود؟

– شما این جا چی کار می کنی؟

– باز کن در و!

توان و حوصله بحث کردن نداشتم و دلمم نمی خواست تو سرما جلوی در نگهش دارم. حداقل به خاطر همه لطف هایی که در حقم کرد خودم و قانع کردم که دکمه باز کردن در و فشار بدم و گوشی و بذارم سر جاش.

ولی سریع راه افتادم سمت در که همون جا تو حیاط علت اومدنش و ازش بپرسم و سعی کردم.. چهره میران و.. با همون نگاه پر حرفش که توی خوابم بود.. از ذهنم پس بزنم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
8 ماه قبل

عالیه

mehr58
mehr58
9 ماه قبل

یا خدا

Maman arya
Maman arya
9 ماه قبل

ینی دیگه دارم حالم ب هم میخوره از این رمان واقعا نویسنده ش چی میزنه؟ پیش خودش نمیگه این دوتا خط کجای ذهن خواننده ها رو میگیره؟؟؟؟؟
رمان ملورین و مانلی هم ک پَررررر…. دیگه دیدار شون افتاد ب قیامت….
اون هفته یکی از رمان های پی دی افی ک قبلا تو همین سایت پارت گذاری میشد رو خوندم بعد ۲سال هنوووزم وااااقعا جذاب بود بعد این رمانا رو آدم نمیدونه کجای دلش بزاره….

ماهی
ماهی
پاسخ به  Maman arya
9 ماه قبل

اسم اون رمانی که خوندین چی بود؟

Maman arya
Maman arya
پاسخ به  ماهی
9 ماه قبل

درپناه آهیر.
پی دی افش داخل سایت مدوان هست

ZiZi
ZiZi
پاسخ به  Maman arya
9 ماه قبل

منم پی دی اف درپناه اخیر و خوندم قشنگ بود

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  ماهی
9 ماه قبل

رمان عالی فقط الفبای سکوت بعدشم خلسه

ZiZi
ZiZi
پاسخ به  خواننده رمان
9 ماه قبل

آره واقعا
الفبای سکوت خیلی خوب بود

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

واقعا خوانندهای رمانتونو چی فرض کردین که همچین پارتای دوخطی میذارین متاسفم هم برای شما هم خودم که اینو میخونم

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x