– چه ربطی داره؟ می گم هیچ حرفی نزد.. حتی نخواست بدونه تو کی هستی و چه نسبتی باهام داری که سوار ماشینت شدم.. من از این آدم چیزایی دیدم که الآن این رفتار برام فقط یه معنی داره.. این که هر حسی نسبت به من تو وجودش بود تموم شده!
– تو فقط زیادی تحت تاثیر اون قرار گرفتی و یه جورایی هر چیزی و باور می کنی که اون می خواد.. اونم فعلاً نمی خواد وانمود کنه که تو به اندازه قبل یا حتی بیشتر از قبل براش مهمی و سعی داره با رفتارش این و بهت بفهمونه.. ولی اگه ذهنت و یه کم باز کنی و دقیق تر به رفتارهاش نگاه کنی.. دستش برات رو می شه!
گیج و نفهمیده بهش زل زدم تا بهتر منظورش و توضیح بده که پرسید:
– از شرکت میران تا این جا چقدر راهه؟
– یه.. بیست دقیقه ای طول کشید تا رسیدم!
– منطقیه که میران.. تمام این بیست دقیقه رو سایه به سایه دنبالت اومده باشه تا برسی این جا؟ یعنی تو طول این مسیر.. یه بارم نشده از ماشینی که سوارش بودی جلو بزنه تا بهت اشاره کنه پیاده شی و کیف پول و بهت بده؟ بر فرض که نشده.. وقتی رسیدی این جا.. چند دقیقه طول کشید تا من نسکافه بخرم و بیام پیشت.. چرا اون موقع جلو نیومد؟ ما حتی چند دقیقه هم داشتیم تو ماشین حرف می زدیم و بعدش سر و کله اش پیدا شد.. اگه فقط نگران پیدا شدن صاحب اون کیف پول بود.. خیلی زودتر از این می اومد و ازت درباره اش می پرسید.. مگه این که اصلاً هدفش چیز دیگه ای باشه و اون کیف و بهونه کرد تا ببینه تو این جا با کی قرار داری!
– آخه اون اصلاً از کجا می دونست که من با تو…
با فکری که همون لحظه از سرم رد شد و جرقه ای که تو ذهنم روشن شد.. تازه درک کردم معنای دقیق حرف امیرعلی و.. فهمیدم که همچین بیراهم نمی گه..
با همون حالت متفکرانه.. سرم و به تایید تکون دادم و گفتم:
– صد در صد صدام و شنیده!
– صدای چی رو؟
– من.. من تو اتاق میران بودم وقتی داشتم تلفنی با تو حرف می زدم.. بعدش از سرویس اتاق اومد بیرون. مطمئنم پشت در بوده و داشته صدام و می شنیده و فهمیده با تو قرار دارم!
– بیا.. دیدی گفتم اگه ذهنت و باز کنی گول رفتاراش و نمی خوری! آقا هنوز دلش گیره.. جدا از همه این حرفا.. به حرف من.. به عنوان هم جنس اون آدم اعتماد کن.. اون نگاه خیره ای که موقع رفتنش به من انداخت.. دستش و بد جوری برام رو کرد.
با نگرانی و ترس خیره نیم رخش شدم و لب زدم:
– یعنی چی؟ فکر می کنی داشت تهدیدت می کرد؟
– انقدر بی عقله؟ بعد از اون کارایی که باعث شده ذهنیت تو رو نسبت به خودش تغییر بده.. بازم یه حرکتی بزنه که می دونه تهش فاصله اش با تو بیشتر می شه؟
– خب.. حالا من باید چی کار کنم؟
امیرعلی حین رانندگی کردنش.. نگاه متعجبی به منِ دستپاچه شده انداخت و پرسید:
– چته چرا انقدر زود وا دادی؟
– من.. من می ترسم امیرعلی.. اگه واقعاً میران دوباره برگشته که به من نزدیک شه.. حالا به هر دلیلی. من هیچ قدرتی در برابرش ندارم. می ترسم بازم یه نقشه ای کشیده باشه.. یه کاری کنه و من یه زمانی به خودم بیام که ببینم هیچ چاره ای جز تن دادن به خواسته اش نداشته باشم.. مثل دفعه قبل!
– اگه همین جوری دست رو دست بذاری و طبق برنامه ها و نقشه هاش پیش بری.. آره! ممکنه همین اتفاق بیفته!
برعکس منی که تمام تنم یخ زده بود.. خیلی خونسرد رفتار می کرد.. طوری که حسرت خوردم که کاش.. منم می تونستم انقدر آروم باشم.
– ولی اگه تو هم یه حرکتی بزنی و یه جورایی.. انگولکش کنی.. خیلی زود متوجه هدف اصلیش می شی و این جوری لازم نیست صبر کنی تا ببینی اون چه خوابی برات دیده..
فاطی پارت نداریم؟
نکنه پارت هایی که ذخیره کردی تموم شدنننن😰
چرا زمان پارت گذاری خراب شده ؟؟!😢
ملومه دیگ ک نقشش چیه میگ بیا عروسی کنیم پسره ی کصخل😐
خوب این بار انگار رینگ مسابقه میران و درین عادلانهتره. میران نیاز به مربی نداره، اما این درین خر، حتماً یه مربی میخواد که منفعل یا انتحاری بازی نکنه.
دختره کلاً 0 و 1 فکر میکنه. یا انقدر میخواد که بیعقد سر از رختخواب طرف در میاره، یا انقدر نمیخواد که زندگی پسره رو با خودش به آتیش میکشه. یا یه بردهاست که هر بلایی بخوان سرش بیارن و این با پای خودش تاکسی بگیره و بره به محل سلاخی خودش. یا کلاه میذاره سر مردم میکشوندشون وسط بیابون که سلاخیشون کنن!
باز خوبه که امیرعلی هست کُچ این باشه. فقط خیلی صمیمی نشه که برای خودش بده
من فکرمی کنم سوری با امیرعلی نامزد کنه تا ببینه حرکت بعدی میران چیه
مرتیکه ازگل کی اینو استاد دانشگاه کرده ؟ پسره احمق فکر کرده میتونه با میران در بیافته میران جوری زمین خورد که کلش ریخت ولی الان دوباره شد همون میران اول از پس تو که قطعا میتونه بر بیاد
سلام
باقدرت ادامه بدید
قلمتون سبز
یکی این امیرعلی بیشعور رو مچاله کنه و بده من کیویش کنمممممممم😑😑
نقشه ها میران کم بود ، حالا باید جُور نقشه ها امیرعلی هم بکشیممممم 😬