رمان تاوان دل پارت 8

5
(1)

 

همینطور که داشت می رفت صدای گریه ای به گوشش رسید
سرش رو بلند کرد…
چشم هاش رو‌ ریز کرد..
با دیدن مش رحیم که داره به یکی التماس میکنه اخمی کرد..
صدای اون مرد جوون براش اشنا بود..
مگه‌ میشد صدایی که دخترش رو ازش گرفت فراموش کنه‌.
به یک باره خشم تموم وجودش رو گرفت..
عصا زنون رفت سمت زمین مش رحیم..
بهشون که رسید التماس مش رحیم واضح تر به گوشش رسید و باعث شد اخم شدیدی کنه…
-خفه شو میکشمت..
هاشم اقا با خشم و با صدای جدی گفت :
-دستتو‌بکش خدانشناش‌‌
آونگ از این حرف دستش متوقف شد
سرش رو بلند کرد
با دیدن هاشم چشم هاش گرد شد..
جا خورد این مرد که..
به یکباره خشم سراسر وجودش رو گرفت با دندون های ساییده شده غرید..
-تو..
مش رحیم نگاهش سمت هاشم کشیده شد
فرشته ی نجاتش سر رسیده بود..
بزور خودش رو تکون داد و با التماس گفت :
-اقا..
اقا ببین هاشم هم اومد‌..
خدا رسوندش هاشم از اوضاع من خبر داره..
هاشم بگو که اوضاع من چطوره..
بگو که من چقدر به این زمین می رسیدم ولی..
اونگ با حرص لگدی توی شکم مش رحیم زد که مش رحیم از درد خم شد
-اخ ‌..
هاشم با داد گفت :
-نزن پسره ی احمق اون جای پدرته..
چرا میزنی نامروت!!؟
نامرد زورت به یه پیرمرد رسیده..
اونگ با حرص قدم برداشت سمت هاشم
تو چشماش زل زد و با اخم‌ غلیظی گفت :
-دلم خواست رعیت منه دلم خواست زنده زنده چالش کنم تورو سننه..
همه جا باید باشی..
دیشب دخترت جونت رو خرید این دفعه کسی نمی تونه جونت رو‌بخره..
هاشم خندید از درد..
از حرص‌‌..
به یک باره یقه‌ی اونگ رو گرفت و کشید سمت خودش
اونگ جا خورد..
صورت هاشم درست جلوی صورتش قرار گرفت..
هاشم باچشم های طوفانی و کینه ای گفت :
-ببین پسره ی احمق گول چیو‌ خوردی هان!؟؟
گول جوونی و زور بازوت رو خوردی!!!
فکر کردی چون ارباب زاده ای هر غلطی میخوای می تونی بکنی اره!!؟
دیشب دیشب بود پسرجون امروز امروزه..
تو دیشب با نریمان پسر حاج قدرت در افتادی نه هاشم..
دختر منم بخاطر عشقی که نسبت به یه بی لیاقت داشت خودش رو فدا کرد اما امروز..
به پشت سرش اشاره کرد و‌ ادامه داد :
-فقط کافیه که عربده بزنم..
عربده ی هاشم که به گوش هرکی برسه..
کوچک و بزرگ..
پیر و جوون می ریزن اینجا..
منم زورم به یکی مثل تو می رسه پسره ی کم عقل ‌.
بعد با کف دستش به تخت سینه ی اونگ زد که اونگ چند قدم عقب رفت…
اونگ فقط حرصی به هاشم نگاهی انداخت..
تعجب کرد یه مرد میان سال و این‌ همه زور..
نگاهش سمت چوبی که توی دست هاشم بود کشیده شد.
هاشم نیشخندی زد..
نگاهی به عصا انداخت و با پوزخند گفت :
-گول اینو خوردی پسر جون اره!!؟
من به این عصا عادت کردم..
بیا..
اگه زیادی منو پیر نشون میده دیگه دستم نمیگیرم..
این حرف رو زد و بعد انداختش روی زمین

هاشم بدون توجه به نگاه عصبی اونگ سمت مش رحیم رفت
بالا سرش ایستاد و خم شد شونه اش رو‌گرفت و کمکش کرد که باایسته..
مش رحیم لبخند تلخی زد..
با چشم های اشکی دست هاشم رو گرفت و فشرد و گفت :
-سیر عمر بشی مرد..این روزا همه مردونگی رو به زور و‌ بازو می ببینن
این روزا مرد وجود نداره..
ولی تو نشون دادی مرد قدیمی هاشم..
مرد قدیمی..
مادرت یه مرد بزرگ کرده نه یه نامرد ‌.
هاشم لبخند تلخی زد..
هر حرف مش رحیم مثل یه تیر تیزی بود که به قلب اونگ فرو می رفت و عصبی ترش می کرد..
هاشم سنگینی نگاه اونگ رو حس کرد
سرش رو برگردوند
عصبانیت از چهره ی سرخ شده از اونگ فهمید..
یه تای ابروش رو داد بالا و گفت :
-تو که هنوز اینجایی پسرجان ‌.
برو دیگه چرا اینجا وایسادی ‌.
اونگ نیشخندی زد و گفت :
-من تا پولمو و خسارت زمینمو از این پیری نگیرم نمیرم..
پولم که نداره باید جونش رو‌ بده در قبال پولش‌‌
مش رحیم با اشک گفت :
-ندارم ارباب زاده ولی گفتم مهلت بدین اماد…
هاشم دستش رو بالا اورد و گفت :
-ساکت مش رحیم من بااین پسر حرف دارم..
خودم جوابش رو میدم..
روش کرد سمت اونگ و ادامه داد :
-ببینم پسر جان تو مثل اینکه حرف های منو نفهمیدی هان!!؟
گفتم یه عربده بکشم ریختن اینجا
مش رحیم نمی خواد پولتو بخوره گفت میده بهت دخترش مرد
مجبور شد به پولت دست بزنه
وگرنه نمی زد
درمورد خسارت زمینتم قرارداد که هست
ببینم مش رحیم قرارداد زمین رو داری!!؟
مش رحیم نگاهی به اونگ کرد و با ترس گفت :
-اره هاشم
همین تو اتاقک سر زمینه..
هاشم لبخندی زد و با مهربونی رو به هاشم گفت :
-برو بیارش مش رحیم..
باید یه چیزی رو اینجا بررسی کنم..
مش رحیم باشه ای گفت و دستی به کمرش زد و رفت..
اونگ و هاشم به هم خیره بودن انگار که دوئل داشتن ‌‌..
هیچ‌کدوم نگاهش رو نمی گرفتن.
انگار عقب کشیدن یعنی باختن
همینطور خیره بهم بودن که مش رحیم از اتاقکش اومد بیرون
اونگ اخم شدیدی کرده بود
ذهنش درگیر شد
این مرد می خواست چکار کنه!!؟
مش رحیم به هاشم رسید
نگاهی به اونگ انداخت بعد نگاهش رو سمت هاشم کرد و دست دستش رو برد و برگه ای رو سمت هاشم گرفت و گفت :
-اینم قرارداد هاشم..
هاشم نیشخندی زد و گفت :
-دستت درد نکنه مش رحیم..
برگه رو باز کرد..
قراردادی که با خط عادی نوشته شده بود..
نگاهی به نوشته ها کرد و‌شروع کرد به خوندن
هر خط که می خوند نیشخندش غلیظ تر میشد..

هر خط که می خوند نیشخندش غلیظ تر میشد.
اونگ با چشم های برزخی به حالت های چهره ی هاشم خیره بود‌
هاشم تموم قرارداد رو خوند..
نگاهش رو سوق داد سمت اونگ و با لحن مرموزی گفت‌:
-خوب گفتین که خسارت میخواین ارباب زاده!!
اما توی این قرار داد ذکر نشده..
هیچ حرفی از خسارت زمین زده نشده فقط مبلغ سالیانه که مش رحیم باید به عنوان کرایه زمین به شما بده ذکر شده
اونم در تاریخ 25 مهرماه هرسال باید بده بهت ارباب زاده..
امروز چندمه 11مهرماه..
درست دوهفته اومدی دنبال پولت ارباب زاده..
برو ارباب زاده 25 ام بیا..
اونگ دندون هاش رو روی هم سایید
هیچ‌حرفی نداشت
هاشم خوب زبونش رو بسته بود
حرفی نداشت که بزنه..
نگاهش رو کرد سمت مش رحیم رنگ خوشحالی توی صورتش بود
انگشتش رو بلند کرد و رو به مش رحیم تکون داد و گفت :
-دو هفته دیگه اینجام پیرمرد زپرتی وای به حالت پولم اماده نباشه..
همون روزم زمینم رو ازت می گیرم..
هاشم خندید..
-ااا ارباب زاده انگشت اشاره به بزرگتر از خودت کار درستی نیست..
بعدم یه چیز دیگه مش رحیم این زمین رو ده ساله کرایه کرده..
نمی تونید بزنید زیر قرارداد دراین صورت خسارت مش رحیم رو باید بدین
از قضا این خسارت ذکر شده..
برگه رو بالا اورد ‌رو به روی اونگ گرفت..
-این امضای شماست ارباب زاده..
اونگ دیگه نتونست دووم بیاره..
سمت هاشم رفت خواست برگه رو بگیره که هاشم سریع برگه رو گذاشت داخل جیبش..
اونگ با خشم یقه ی هاشم رو چنگ زد هاشم هم کار رو کرد..
هردو با غضب چشم تو چشم خیره بودن
عین دوتا شیر زخمی ‌.
هاشم از زیر دندون های کلید شده اش گفت :
-پسر جون برو رد کارت
وگرنه خودت بد می ببینی..
اونگ نیشخندی زد و گفت :
-همه تهدیدات تو خالیه اگه می تونستی کاری کنی همون دیشب کاری میکردی که دخترت نیاد زیرم..
راستی می خوای تعریف کنم که چطوری بکارت دخترت رو گرفتم هان!!؟
چطوری توی لباس عروس به دست یه نامحرم زن شد
برات تعریف کنم پدر زن جان‌هوم!؟؟
هاشم با شنیدن این حرف هاش رگ غیرتش به جوش اومد
نفس عمیقی کشید و گفت :
-می کشمت حروم زاده به‌ولای علی امروز جنازه ات رو تحویل خان میدم..
بااین حرفش دستش بالا اومد و محکم شونه های اونگ رو گرفت..
با پاش زد محکم به وسط پای اونگ که روی زمین افتاد..
اونگ از درد ناله ای سر داد.
هاشم با صورتی سرخ شده گفت :
-میکشمت عوضی نامرد
میخواست بره سمت اونگ که مش رحیم دستش رو گرفت..

****

فلش_بک

گندم

داشتم از مدرسه برمی گشتم امروزم بازم کرمم گرفته بود
باید یه کرم می ریختم..
وگرنه اروم و قرار نداشتم..
همینطور داشتم رفتم و اطراف رو نگاه می کردم..
دلم انسان ازاری می خواست..
جوراب رو کشیده بودم روی صورتم تا وقتی کرم می ریزم کسی منو نبینه
من گندم اروم بابا هاشم بودم بخاطر همین خواستگارا برام صف کشیده بودن وگرنه نمی دونن من چه جونوری هستم
درحال فکر کردن بودم که با دیدن سوژه مناسب نگاهم برقی زد..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپیده
سپیده
1 سال قبل

زیاد نوشته بود ولی کاش بیشتر بود

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x