رمان دلارای پارت 208

4.7
(3)

 

_ صدای چی بود نادری؟

مرد با رنگ پریده سمتش برگشت
چشمش که به او افتاد شروع کرد

_ وای آقا دیر رسیدید
خانوم مهندس رو بردن

فکش منقبض شد
منظورش از خانم مهندس دلارای که نبود؟
میدانست او را میگوید
بقیه دخترها یکی دو شبه رفتنی بودند و تنها اهالی ساختمان دلارای را زیاد می‌دیدند

انگار همه به جز خودش دخترک را به عنوان همسرش قبول کرده بودند!

_ خانم مهندس کیه؟!

گفت و خیره ی لبان مرد شد
گفت و فکر کرد چطور قلبش تند تر میزند
گفت و دخترک را غرق از خون کف خیابان تصور کرد!

_ خانمتون دیگه قربان
حالشون خوب نبود از برج زدن بیرون ولی نمیدونم چرا وسط خیابون ایستادن
یهو یک دویست و شش مشکی با سرعت اومد
من خیلی دور بودم تا از اتاق نگهبانی خودمو رسوندم بهشون خانم رو نشوندن تو ماشین و بردن

ارسلان عصبی به خیابان خیره شد

فاصله اش زیاد بود و نمیتوانست تشخیص دهد خونی روی آسفالت هست یا نه!

خشمگین توهماتش را پس زد و غرید

_ تو توی این ساختمون چه غلطی میکنی مردک؟

نادری بهت زده دهان باز کرد که آلپ‌ارسلان فریاد کشید

_ خفه شو نشنوم صداتو
به درد نخور

_ آقا خودشون رفتن وسط خیابون به جون مادرم قسم
جسارت نباشه ولی حالشون عادی نبود فکر کنم

ارسلان موهایش را چنگ زد و زیرلب غرید

_ خودش غلط کرد با تو

بلند تر ادامه داد

_ برو سوییچ منو بردار بیار از بالا

نادری که وضعیت را وخیم دید بدون مکث سمت آسانسور دوید

ارسلان سمت اولین بيمارستان نزدیک راند

حال خودش را درک نمیکرد
نگران بود
عذاب وجدان داشت و حتی کمی پشیمان بود

با دست روی فرمان کوبید
اگر بلایی سرش می‌آمد…
حس بدی داشت
حال خودش را نمی‌فهمید
حسی که عشق و دوست داشتن نبود
شاید تنها کششی از روی عادت و وابستگی….

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

هومن که سوار ماشین شد و آبمیوه را سمتش دراز کرد خجالت زده لبخند زد

آرام زمزمه کرد

_ حالم خوبه آقا هومن … نیازی نیست

هومن به زور لیوان آب هویج را میان دستانش قرار داد

_ نذاشتی دکتر معاینه‌ات کنه

_ شما به موقع ترمز گرفتی

_ ولی افتادی رو زمین

با مکث کوتاهی ارام ادامه داد

_ ممکنه کوچولوت آسیب دیده باشه

دلارای خجالت زده دستش را روی شکمش گذاشت

کوچولو حالش خوب بود

حرکت میکرد و بزرگ میشد

آتقدر زیاد که همین روزها ارسلان متوجه حضورش میشد

_ از ترس افتادم وگرنه ماشینت بهم نخورد

هومن خندید تا جو را عوض کند

_ اون یارو که دوید سمتت زهرش ترکید بنده خدا
منم ترسیدم فکر کردم زدم بهت سریع سوارت کردم گاز دادم بریم بیمارستان
نفهمید حالت خوبه

_ نگهبان بود… میشه منو ببری خونه؟
شب شده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bahar
Bahar
1 سال قبل

این رمان هزارو خورده ای پارت داره.چرت ترین رمان.نمیدونم نویسنده چ فکری باخودش کرده ک ایقد کشش میده .

Fate_meh_m_
Fate_meh_m_
1 سال قبل

ای بابا گفتم این پارت یکم هیجان انگیز میشه ینی چی راننده هومن بوده اههههههههه😑

دینا
دینا
1 سال قبل

هی🤧

دینا
دینا
1 سال قبل

تنها اتفاق های مهمی که میفته تا قسمتای بعد اینه که بابای دلارای سکته میکنه و بلاخره ارسلان و دلارای میرن حجره ملکشاهان و ارسلان جلوی همه خطاب به هومن میگه هومن داداشمه ولی ن از مادر من….

نفس
نفس
1 سال قبل

هستیشونم
پاسخ به
نفس
۳ ساعت قبل
زلزله برگشتتتت وایییی نبودی ادم افسردگی داشت هیچ کسم پایم نبود دلی بکشم
گفتی ی مدت فک کردم ۱ ماه نیستی

۰
پاسخ:بله بله🤣🤣
عه حالا هستممممم😁😂
بیا خودم اومدم حالا دارم برا فاتش لیست مینویسم
ن اجی گفتم یه مدت نیستم اگر تونستم میام کامنت میدم حالا این دو روز وقت اضافه داشتم خداروشکرررر😉😂

هستیشونم
هستیشونم
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

جووووووووون ایوللل

آنشرلی
آنشرلی
1 سال قبل

ولی فک کنم ارسلان بعد اینکه دلی و هومنو ببینه بیاد جرش بده که دلارای بگه نههه من بچه دارم بعد ارسلان فک کنه بچه هومنه نصفش کنه بچش بیافته مطمئنا این بچه پا به دنیا نخواهد گذاشت

fati
fati
پاسخ به  آنشرلی
1 سال قبل

نترس سگ جونه هیچیش نمیشه

مهرنگار
مهرنگار
1 سال قبل

از همین تریبون انصراف خود را از خواندن بقیه رمان اعلام می دارم و آرزوی خوشبختی و سلامتی عقلی دارم برای تمام خوانندگانی که قصد خواندن ادامه رمان را دارند

یه نفر ....
یه نفر ....
پاسخ به  مهرنگار
1 سال قبل

😂😂😂

نفس
نفس
پاسخ به  مهرنگار
1 سال قبل

من که خیلییی وقته نمیخونم فقط کامنت میدم🤣🤣🤣🤣🤣

nara
nara
پاسخ به  مهرنگار
1 سال قبل

بخدا امروز عصر خودت اولین نفری هستی ک کامنت میدی😂

Mobina
Mobina
1 سال قبل

خدایی کامنتای زیر این رمان ده برابر خود رمانه.
نویسنده عذاب وجدان نمیگیره انقد کم مینویسه؟؟

آرام
آرام
1 سال قبل

گور خودتو کندی دلی
داشت نرم میشد

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

با ماشین کشته نشد با کتک های ارسلان کشته میشه😂

neda
عضو
1 سال قبل

ای تف تو روحت دلی 😂
همینه ک بچه های مردمو دیوونه کردی 😂

nara
nara
پاسخ به  neda
1 سال قبل

دیوونه کرده دیوونه کرده؟؟؟
عااام من شبا خواب این دلارای و بچه در بطنشو میبینم😐

neda
عضو
پاسخ به  nara
1 سال قبل

الهییییی 😂
حسابی درگیرتون کرده 😂

نفس
نفس
پاسخ به  neda
1 سال قبل

هعیی🤣🤣🤣

...
...
1 سال قبل

من دیگه واقعا کم آوردم

turk_gizi
1 سال قبل

این دلارای میخاره..

Fateme
Fateme
1 سال قبل

حالا داستان داریم
الان ارسلان عنتر میگه با هومن ریخته بودی روهم😐

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Fateme
Tamana
1 سال قبل

ما گفتیم میمیره راحت میشیم😏
زندس ک😑
هومن کیه

nara
nara
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

هومن همون برادر ناتنی اق ارسلانه و نامزد سابق دلارای و پدر جعلی بچع در بطن دلارای😂

fati
fati
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

واقعا هومن کیه این وسط اومد ریدو رف😑

فرشته
فرشته
1 سال قبل

انقدری که تو این رمان رو کش دادی مختار و جومونگ انقدر کش پیدا نکردن نمیری الهی بنویس بره دیگه فقد بلدی ما رو بزاری تو اب و کف😐

Mehrad
Mehrad
1 سال قبل

مادر فرزندی سگ جونن ماشاالله

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

گفتم که این و بچش ضد ضربه هستن هیچیشون نمیشه اه خیلی مسخرست به خدا میخواهی تا کی کش بدی این موضوع رو.

بی اعصاب
بی اعصاب
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

یه رمان دیگم هست خیلی به این کلا شباهت داره…عشق صوری…

......
......
1 سال قبل

زااااارت اینم شد رمان چه مسخره شد😐😐😐😐

هستیشونم
هستیشونم
1 سال قبل

بابا زندس ک
خداااا هومن اونجا چی میخاست دقیقا
نکنه دلش برا پسر حاجی تنگه

دسته‌ها

77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x