رمان دلارای پارت 227

4.7
(3)

 

ارسلان پوف کشید و چمدان را برداشت

خواست سمت در برود که صدای جیغ دخترک بلند شد

_ نه نه صبر کن

بهت زده با اخم ایستاد
دخترک که تازگی به طرز مشکوکی تپل شده بود سمت آشپزخانه دوید و ثانیه ای بعد با تقویم و لیوانی آب برگشت

_ چیه اینا؟!

تقویم را سمت صورتش گرفت

_ قرآن پیدا نکردم تو خونت!
صفحه اول این چندتا ایه داشت

ارسلان پوف کشید

_ اون دعای سال نوئه!

_ چه فرقی داره؟ اونم قبوله
بوس کن دیگه

ارسلان لبخند کمرنگی زد و خودش را جلو کشید

به جای تقویم لب های دخترک را بوسید و عقب رفت

_ حله؟

لب های دلارای کش آمد
به جای او خودش بوسه ای روی تقویم زد و زمزمه کرد

_ حله … من برات دعا می‌کنم

و در دل ادامه داد که دعای زن حامله گیراست!

در که بسته شد لیوان اب را پای گلدان ریخت و سمت خانه برگشت

کم کم لبخندش بزرگ و بزرگ تر شد

آرام زمزمه کرد

_ خدایا شکرت

خنده ای دیگر و اینبار فریادی آرام

_ خدایا عاشقتم!

لباس های گشاد را کنار انداخت و تاپی تنگ پوشید

با عشق به گردی کوچک شکمش خیره شد و با خیالی راحت سمت موبایل رفت

آزاده مثل همیشه از شنیدن صدایش خوشحال شد اما او آنقدر ذوق زده بود که حال احوال پرسی نداشت

_ برام وقت سونوگرافی میگیری آزاده؟
غربالگری ، آزمایش ، معاینه
هرچی که نیازه! ویتامین و اینا
اصلا از اون کلاسای ورزش زایمان یا آمادگی مادران
بعدش بریم خرید
میای باهام؟ من تا حالا چندتا تیکه خریدم ولی هیچ تجربه ای ندارم
قد و وزن پسرمم میخوام بدونم
میشه صدای قلبشم برام بذارن؟ اصلا قلبش تشکیل شده؟

آزاده بهت زده خندید

_ هی خانم یواش یواش!
چه خبرته؟ ترمز بگیر منم بفهمم چی میگی

دلارای ذوق زده خندید

_ خیلی خوشحالم آزاده
تا الان حتی زمان تنهایی هم میترسیدم با بچم حرف بزنم نکنه ارسلان برسه
انگار تازه بهم گفتن حامله ای!

_ خداروشکر که خوشحالی عزیزم
وقت میگیرم برات
اگر شد همین امروز بریم سونو

_ سونوی رنگی هم میشه بگیرید؟
تو اینترت نوشته بود صورت بچه واضح تره

آزاده خندید

_ آره ولی من پیشنهاد نمیدم انقد یهویی دوتا دوتا سونو بدی
واسه بچه اشعه ضرر داره

_ میخوام همه رو نگه دارم برای آلپ‌ارسلان
از دوره حاملگیم هیچی نفهمید ولی خدارو چه دیدی؟ شاید بعدا کنجکاو شد مگه نه؟

آزاده سعی کرد از صدایش ترحم را حذف کند

_ آره حتما همینطوره

_ به هنگامه هم میگم! خوشحال میشه نه؟
عمه شده
به نظرت به ارسلان حرفی نمیزنه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرتمیس
آرتمیس
1 سال قبل

اینکه تکراریه

نویسنده خسته ای نمیتونی پارت بزاری لاقل تکراری نزار

soheila
soheila
1 سال قبل

پارت بعدی و کی میزارین!؟

mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخیییییی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x