رمان دلارای پارت 304

4.5
(8)

 

 

 

دومین آسانسور فقط با کارتی که دست آلپ‌ارسلان یا مهمان های ویژه اش بود باز می‌شد

 

کارت اتاق را به صفحه چسباند و در باز شد

 

اسما میان رقص با بازو به دست حوریا کوبید و با چشم آن سمت را نشان داد

 

حوریا بهت زده از حرکت ایستاد

 

باورش نمی‌شد

با چهره ای درهم تا زمانی که درهای آسانسور بسته شد خیره‌ی دخترک ماند

 

اسما کنار گوشش گفت

 

_ كم سنة حاولت جذب رأي الرجل النبيل ، لم تحصل الفتاة على الطريق وأخذت بطاقة غرفتها

(چندسال تلاش کردی نظر آقارو جلب کنی ، دختره از راه نرسیده کارت اتاقش رو گرفت)

 

حوریا با نفرت پچ زد

 

_ اسكت . فقط انتظر وانظر ماذا يحدث لي

(دهنتو ببند . فقط صبر کن و ببین چه بلایی سرش میارم)

 

اسما خندید و گیلاس شراب را پر کرد تا سمت مشتری ها برود

 

_ ربما يجب أن ترضي الشيوخ! إذا هزت ظهرك جيدًا ، فسوف يسعدهم اصطحابك من هنا. سيدي ، أنت طموح جدا!

 

(شایدم باید به شیخ ها رضایت بدی! اگر خوب کمرتو بلرزونی راضی میشن از اینجا ببرنت. آقا برات زیادی بلندپروازیه!)

 

حوریا اینبار فریاد کشید

 

_قلت لك أن تصمت ، أيها الوغد

(بهت گفتم خفه شو هرزه)

 

 

قبل ازینکه بتواند سمت اسما حمله ببرد جمیله موهایش را دور دستش پیچید و عصبی عقب هلش داد

 

_ چه غلطی میکنی؟ نمیبینی مشتری داریم؟

 

سمت راهرو هلش داد و از جمعیت دورش کرد

 

حوریا با حرص موهایش را از دست جمیله بیرون کشید و غرید

 

_ بهم قول داده بودی

 

جمیله تشر زد

 

_ ساکت ، کارتو بکن پولتو بگیر

به اندازه کافی اعصابم بهم ریخته هست حوریا

یک بلایی سرت میارم حالا ببین

 

_ چند ماه مثل عروسک تو دستت رقصیدم و هرکاری خواستی انجام دادم

بهم قول داده بودی اینبار که آقا بیاد میفرستیم اتاقش

حالا چی شد؟ اون دختره با اون وضع داغون رو قبول میکنه اما منو نه

 

جمیله نیشگون محکمی از پهلویش گرفت و غرید

 

_ صبر داشته باش! اگر مثل گاو وحشی رم کنی هیچی نصیبت نمیشه

وقتی بفهمم این دختره کیه و آقا چرا روش حساسه از شرش خلاص میشیم

اون موقع نوبت تو می‌شه

پس دهنتو ببند و دردسر درست نکن

 

حوریا بغض کرده با حرص سر تکان داد

 

جمیله تشر زد

 

_ حالا برو سر کارت

یادت نره حواسم بهت هست

 

 

***

کنار تخت روی زمین نشست و بغض کرده پچ زد

 

_ دخترِ مامان

 

هاوژین عمیق خوابیده بود

 

دست کوچکش را بوسید و با غم خندید

 

_ قشنگم … پاشو ببین مامان اومده

 

دوباره بوسیدش

 

_ دیگه تنهات نمی‌ذارم

 

برای چندمین بار بوسه بر دستش زد اما احساس کرد دلتنگی اش رفع نشده است

 

اشک روی گونه اش چکید

 

تا به حال هیچ زمان چنین احساسی نداشت

 

انگار جدایی از هاوژین از تمام بدبختی هایش بدتر بود

 

ساق دستش را برای هزارمین بار بوسید و بی حال پچ زد

 

_ دلم داشت می‌ترکید…

 

هاوژین با لب های غنچه شده نق زد و بینی‌اش را در خواب مالید

 

دلارای خندید

 

_ جان… پاشو ، بیدارشو ببین کی اومده

 

پلک های هاوژین گیج از هم فاصله گرفت

 

دیگر نتوانست طاقت بیاورد

 

دخترک را در آغوش کشید و به خود فشرد

 

سرش را در گردنش فرو برد و گهواره وار سرجایش عقب جلو رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (7)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

90 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازی
نازی
8 ماه قبل

ببخشید چطور میشه اینجا رمانمون‌ رو پارت گذاری کنیم؟

هدهد
هدهد
8 ماه قبل

یکی نیس ب ارسلان بگه اخه گاوتو همونی ایی که داشتی بچتو میکشتی الان کاسه داغ تراز اش شدی شترگاو پلنگه نفهم دلارای با اونهمه سختی بچشو به دندون گرفت و بزرگ کرد تک و تنها زایمان کرد هیچ میدونی زایمان چیه چقدر ادم بعدش به کمک و محبت و رسیدگی نیاز داره؟الان چیشده که فک میکنی تو صلاحیتت بیشتره وایی کاش میتونستم ارسلانو یه فس کتک بزنمممم

فاطی
فاطی
8 ماه قبل

من پشت کنکوریم.خیلی استرس داشتم

نکنه برگردن دوباره عمومیا
ولی هر جا میخونم نوشته
برنمیگردن.

تیک‌تاک
تیک‌تاک
8 ماه قبل

به فرغون رو میدی میره بالای آجر میگه تا بهم نگین بنز پائین نمیام….😐💔
حکایت این نویسندست تا یکم ازش تعریف میکنیم جوگیر میشه

......
......
پاسخ به  تیک‌تاک
8 ماه قبل

طنز تلخ😂💔

از منتظران پارت
از منتظران پارت
8 ماه قبل

پارت بعدی
دلارای با گریه بچه رو بغل میکنه هاوژین هم که مادرش رو دیده گردن دلارای رو سفت مچسبه و هعی ماما، ماما میکنه

ناگهان ارسلان میاد حسودی میکنه فکر میکنه دلیل غریبه بچه اش دلارای میخواد بچه رو بزور بگیری که بچه جیغ میزنه بعد یهو با دست میزنه تو صورت ارسلان و ارسلانم پشماش میریزه و عصبی تر میشه و

تموم شد البته این اندازه دو پارت بود🥲

......
......
پاسخ به  از منتظران پارت
8 ماه قبل

خیلی حق بود

♥️*****
♥️*****
8 ماه قبل

شاید یه پارت دگه بده ولی دوباره میره تو کما تا 1 ماه دیگه تو تلگرام کانالاشون چند روزیه پارت گذاری نمیشه

😂sober
😂sober
8 ماه قبل

دوستان واسه هرچی پا فشاری کنین و اصرار کنین دیر انجام میشه ول کنین و وا بدین خودش اون موقع میاد به سمتتون
برای این رمانم زیاد درگیر نشین برین به کارای روزمرتون برسین به پلن هاتون و ….
نویسنده گذاشت بیاید بدون استرس و اعصاب خوردی فوش و بد وبیراه بخونین اینجوری حداقل اعصاب خودمون راحته من میبینم وا بدی منظم پارت میده اصرار کنی فوش بدی و…دیر پارت میوه هر چند نویسنده نمیبینه کامنت هارو اما این قانون طبیعته هر چی ریلکس تر باشین نسبت به هر موضوعی زود تر واقعی میشه براتون یه سکه بنداز نیت کن و دیگه رها کن خودش تو بهترین شرایط به سمت تون میاد🥰❤️❤️

😂sober
😂sober
8 ماه قبل

من اعتماد داشتم به آدما و اعتقاد داشتم به قلبشون
اشتباه کردم که راز قلبمو همینجوری گفتم بهشون
خیال میکردیم رفیقمونن یه دونشونم نبودن
یه نخ و سوزن بیار بدوزم که باز زخمام هنوزم
الان دیگه خوب میدونم چرا کلی چشم افتاده دنبال تو
یه سریا عشقشو دارن ببینن با من چیه داستان تو
یه روزی پر و بالت بودم تا میخواستی منو پر شالت بودم
تو همیشه غیبت میزد و من پیگیر حالت بودم

عاصف آریا _اعتماد داشتم🔒🔗
چقدر حرف دلمه✏️📝

من...
من...
8 ماه قبل

بچه ها من پی دی افشو یه جا دیدیم تا زیر زمین که ارسلان دلی رو میبینه مثل همینه اما از ادامه با رمان سایت فرق میکنه اون فیکه یا این؟😂

تیک‌تاک
تیک‌تاک
پاسخ به  من...
8 ماه قبل

اون😁
البته گمون کنم
چون کانال تلگرامی که میزاشتش دوباره پاک کرد تموم شدرو

زری
زری
پاسخ به  من...
8 ماه قبل

فیکه اونی ک کامله فیکه ادمین کانال رمان دلارای خودش تموم کرد اصلی اینه

مبینا
مبینا
8 ماه قبل

ذارت

آتی
آتی
8 ماه قبل

بچه ناموصن ماچق کزخلیم دوساله که هنوپیگیراین رمانیم😐😂

هیچی
هیچی
8 ماه قبل

ولی من دلارای رو با چهره مظلوم تر و بیبی فیس تری تصور می‌کردم این بالای ۲۵ ساله به مولا
دلی ۱۹ سالشه 😐
به نظرم نه ارس و نه دلی این قیافه ها بهشون نمیخوره

سوگل
سوگل
8 ماه قبل

من پی دی اف کامل شو خوندم😊

hedy
hedy
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

از کجا گرفتی ؟

زری
زری
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

اون ک کامله فیکه

سوگل
سوگل
8 ماه قبل

سلام دوستان این رمان قبلا تموم شده که دارین میخونید!

آتی
آتی
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

نه گل تموم نشده اون نویسنده اصلی رمان نبود

سوگل
سوگل
پاسخ به  آتی
8 ماه قبل

نمیدونم ولی کاملا شبیه همین رمان🤷‍♀️

زری
زری
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

فق اخراشو یکی نوشت اولاش ماله نویسنده اصلی

هیچی
هیچی
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

ای خدا خسته شدیم از دست اینا دیگه 💅💟
تمومش کنین هر دیقه یه نفر میاد میگه : مین قیبلین پی دی ایف شی خیندم
ما هم اینجا همه اسکلیم حتما👀📿

سوگل
سوگل
پاسخ به  هیچی
8 ماه قبل

نمیدونم والا من یجا کامل شو خوندم اخرش خیلی قشنگ تموم میشه…
اما بعضی از رمانای این سایت قبلا تموم شدن…

هیچی
هیچی
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

اون فیکهههههه🤦🏻‍♀️

زری
زری
پاسخ به  سوگل
8 ماه قبل

اون ک تموم شده فیکه اصلی تموم نشده

رضا میر
رضا میر
8 ماه قبل

https://uupload.ir/view/7a95d295da2cf2b0549bb5853f8b2ac051725969-1080p_g0nu.mp4/

این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
این آهنگ شکستن ممنوعیت هاست
حالا باهام قدم به قدم پیش بیا
این ریتم پر جنب و جوش شاید بتونه نوع جدیدی از شکستن ممنوعیت ها باشه
…………..
………….
‌……………

هیچی
هیچی
پاسخ به  رضا میر
8 ماه قبل

عرررررررررررررر🔫🌚

هووی مامان ارسلان
هووی مامان ارسلان
پاسخ به  رضا میر
8 ماه قبل

خیلی خفن بود

فهیمه
فهیمه
8 ماه قبل

داستان وارد فصل جدید شده .عکس پروفایل رمان هم تغییر کرده.هاویژن به پروفایل رمان اضافه شده حالا حالا ها داستان ادامه داره ،دخترا

هیچی
هیچی
پاسخ به  فهیمه
8 ماه قبل

خدایا صبر بده 🙀😾

هووی مامان ارسلان
هووی مامان ارسلان
پاسخ به  فهیمه
8 ماه قبل

پس باید گوشیو تو قبرم ببرم چون مطمئنم تا اون موقع زنده نیستم

Roghayeh
Roghayeh
8 ماه قبل

دوستان میشه چند تا رمان معرفی کنید که دختره معتاد باشه یا سیگار بکشه

مَسی
مَسی
پاسخ به  Roghayeh
8 ماه قبل

رمان افگار رو اگه بخونی دختره سیگاریه ولی از اواسط به بعدش

Roghayeh
Roghayeh
پاسخ به  مَسی
8 ماه قبل

رمتن دیگه ای رو نمیشناسین ؟

Zoha
Zoha
پاسخ به  Roghayeh
8 ماه قبل

رمان کامل نه نمیشناسم .
ولی توی رمان جدیدم توی سایت مدوان دختره اینجوری میشه
و توی رمان گاهوک آهو سیگار میکشه که نقش اصلی داستان نیست!

...!
...!
8 ماه قبل

چه عجب پارت گذاری منظم شده

مَسی
مَسی
8 ماه قبل

دوستان از آنجایی که به لطف خوش قولی نویسنده دلارای تعداد زیاد من یه سوال داشتم من خلاصه یه رمان خوندم دوتا برادر دوقولو اتفاقی عاشق یه دختر میشن دختره اول عاشق یکیشون میشه بعد آن داداش که میفهم این مینداز زندان دختره هم مجبوری با آن یکی ازدواج میکن داداش که از زندان آزاد میشه میره واسه انتقام آن یکی هم مریض
اسم رمان چی بود ؟؟🤧😅

ماه
ماه
پاسخ به  مَسی
8 ماه قبل

آن نیمه دیگر

😂sober
😂sober
8 ماه قبل

چه عوضیه این حوریا پاشم بیام موهاشو بگیرم دو دوری دور کلاب خراب شده بچرخونم بشینه سر جاش
والله اشغال هول چقدر اخه یکی آویزونه تو هر کاری هم بکنی با ز م یه هرزه ای حوریا جووووون😬💋

دسته‌ها

90
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x