رمان دلارای پارت 49

3.5
(2)

 

مولایی با جدیت سر تکان داد :

_ خوشبختم ، خواهش میکنم تا زمان کنکور دلارای جان ارتباطتون رو به حداقل برسونید تا این دخترمون حواسش به درسش باشه
امسال سال سرنوشت‌سازیه براش
مطمئنم شما هم موفقیتش رو میخواید اینطور نیست؟

ارسلان ابرو بالا انداخت و به دلارای خیره شد

موفقیت؟!

تا به حال به این فکر نکرده بود!

ارسلان از دخترهای که وارد تختش میکرد مدرک تحصیلی نمیخواست!

وزن و قدشان بیشتر برایش اهمیت داشت
فرم سینه ها و باریک بودن کمر و موهای بلندشان هم همینطور!

خیره به صورت دلارای جواب مولایی را داد :

_ دقیقا همینطوره!

مولایی لبخند زد :

_ میخواستم یک صحبتی هم با خانواده دلارای جان داشته باشم اما خب به شما اعتماد میکنم که به درسش لطمه ای وارد نمیشه
وقتتون رو نگیرم ، از اشناییتون خوشحال شدم

آلپ‌ارسلان تنها سر تکان داد و خواست دور شود که چشمش به صورت رنگ پریده ی دلارای افتاد

مسیر نگاهش را دنبال کرد و به ماشین داراب رسید

بدون اینکه دست پاچه شود سرش را نزدیک گوشش برد :

_ چته وا رفتی؟ ابن همه گانگستر بازی در نیاوردیم که آخرشو خراب کنی
برو تو مدرست تموم شه این جریان دو ساعته علافمون کردی

زیرلب با حالتی مرموز ادامه داد :

_ طلبمم بعدا صاف میکنی

ثانیه ای مکث کرد و قبل از دور شدن گفت :

_ میذارمش به سلیقه خودت!

دلارای مضطرب نالید :

_ برو دیگه

خودش هم نزدیک مولایی شد و با عجله سمت مدرسه دوید

مولایی که دور شد نفس راحتی کشید و گوشه ی حیاط مدرسه ایستاد

پاهایش هنوز می‌لرزید

دستی به صورتش کشید و با درد زمزمه کرد :

_ این یکیم بخیر گذشت

اما تا کی؟!

تا کی میتوانست همه چیز را پنهان کند؟!

ماه که برای همیشه پشت ابر نمی‌ماند…

*

_ entekhab kardi?

پیام ارسلان را خواند و زیرچشمی نگاهی به اطراف انداخت

داراب جلوی تلویزیون لم داده بود و پدرش مشغول پوست کردن سیب بود

حاج خانم در آشپزخانه مشغول آبکش کردن برنج بود و خبری از دامون نبود

اب دهنش را فرو داد و تایپ کرد :

_ چیو انتخاب کردم؟!

آلپ‌ارسلان انگار مثل او شرایطش خطرناک نبود که بلافاصله جواب داد :

_ rahe jobrane zahamatamo!

ابروهایش بالا پرید و لب هایش کش آمد

با چرخش سر داراب ، لبخندش را سریع خورد

آرام تایپ کرد :

_ زحمت و استرسش برای من بود

جواب آلپ‌ارسلان رسید :

_ jam kardanesham baraye man!

نتوانست لبخندش را کنترل کند

باورش نمی‌شد چنین روزی را تجربه می‌کند

اینطور که کنار خانواده اش باشد و با آلپ‌ارسلان پیامک بازی کند

درست مثل روابطی که دوستانش در مدرسه تعریف می‌کردند

وضعیتشان برای اولین بار عادی شده بود

مثل همه ی دختر پسرهای دیگر!

برای آلپ‌ارسلان نوشت :

_ خب چی میخوای؟

کمی مکث کرد
جوابی نیامد
دوباره نوشت :

_ چطوری جبران کنم؟

الپ‌ارسلان اینبار سریع پاسخ داد :

_ chera surprisam nmikoni?

لبش را گزید
بلد نبود!

نفس عمیقی کشید و تایپ کرد :

_ چیزی به ذهنم نمی‌رسه

_ fekr kon ، mirese

صدای داراب بلند شد :

_ چی داره تو گوشی که چشمتو از روش برنمیداری؟

ترسیده سرش را بالا آورد :

_ چ‌ … چی؟!

داراب با اخم دستش را سمتش دراز کرد :

_ بده ببینم

آب دهنش را فرو داد :

_ چیو؟!

_ موبایلتو چیو؟! خودتو زدی به خنگی؟

_ با دوستم چت میکردم

_ بده ببینم

رنگش پرید و لب هایش نیمه باز ماند

داراب تشر زد :

_ بده گوشی رو

_ دوست ندارم چتامو با دوستم بخونی!

داراب عصبی سرجایش نیم‌خیز شد :

_ چه غلطا آدم شده برای من ، بده من ببینم

صدای محکم حاجی بلند شد :

_ داراب!

داراب کلافه پوف کشید و با تاسف سر تکان داد

دلارای اب دهنش را فرو داد

از شدت استرس به جان پوست لبش افتاد

کمی نشست و بعد بدون سر صدا وارد اتاقش شد

در را که بست نفس راحتی کشید

خیره به صفحه ی موبایل پوف کشید

هیچ فکری به ذهنش نمی‌رسید

انگشتش را روی اسم مانیا زد و اسکرین شات صفحه چتش با آلپ‌ارسلان را برایش فرستاد

_ حالا چیکار کنم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رها
رها
2 سال قبل

صبحا پارت گذاری کنید لطفاا.. ☹️💙💙

Sara
Sara
2 سال قبل

خیلی خوب بود ادامه اش رو زود تر بزارید ممنون

nafas
nafas
2 سال قبل

این داراب خیلی داره میره رو مخ
انگار خودش یه غلطایی نمیکنه
پسره بیشعور .چس فیل

۰
۰
2 سال قبل

خوب بود ولی خیلی کمهه

سما رفیعی
سما رفیعی
2 سال قبل

عالی بید

سما رفیعی
سما رفیعی
2 سال قبل

عالی

زهرا
زهرا
2 سال قبل

خوب ولی کم😢😂

Ana
Ana
2 سال قبل

کمهه

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x