رمان دلارای پارت 66

5
(1)

 

اما گوش هایش که به اختیار خودش نبود!

جملات را می شنید و یک راست سمت قلبش هدایت می‌کرد

خودش در دل جواب خودش را داد :

_ ارسلان به گفتن این حرفها عادت داره اما من که به شنیدن این حرف ها عادت ندارم!

آرام جواب داد :

_می خوام برم خونه

ارسلان سر تکان داد :

_ میدونی که تا من نخوام نمیتونی بری خونه

هنگامه کلافه پوف کشید :

_بابا غلط کردم با شما دو تا اومدم بیرون

ارسلان بی توجه به او خیره نگاهش کرد

_ کدومش؟

_ هیچکدوم

_ انقدر اینجا وایمیستیم تا بلاخره تسلیم بشی

_ می خوام تنها باشم
از تو و از این دختره متنفرم !

هنگامه با چشمای گرد شده نگاهش کرد و ارسلان بالاخره کمرنگ لبخند زد

_ کدومش دلی؟

دلارای عصبی نفسش را بیرون فرستاد و سرش را بلند کرد

چشمش به تابلوی سینما ۵ بعدی افتاد و بی توجه به عکس فیلم ترسناکی که روی آن زده بودند شانه بالا انداخت :

_ سینما

بهترین تصمیم هم همین بود

فیلم چند دقیقه بیشتر نبود و سریع تمام می‌شد

حوصله هیجان و استرس وسیله های دیگر را نداشت

هنگامه شاکی سمت سینما برگشت :

_ گند بزنن به سلیقتون آخه آدم میاد شهربازی که بره سینما؟! ای بابا

ارسلان غرید :

_ داری میری رو مخم هنگامه

هنگامه شانه ای بالا انداخت :

_ تو و دوست دخترتم رو مخ منین

روی صندلی سینما که نشستند ارسلان سعی کرد به حرفش بگیرد :

_ نمیترسی؟!

دلارای گیج نگاهش کرد :

_ از چی؟!

ارسلان پوزخند زد

متوجه بود که دلارای حتی به فیلمی که انتخاب کرده بود نگاهی هم نینداخت

زیر لب به او هشدار داد :

_ بهتره تمومش کنی دلی! کل دخترای تهران می خوان با من بیان بیرون اونوقت تو چند ساعته داری حسابی اعصابمو به بازی میگیری

دلارای حرفی نزد

هنوز هم بغض داشت

می ترسید چیزی بگوید و به گریه بیفتد

فیلم که شروع شد حتی نگاهش هم را به پرده سینما نداد

هیچ چیز از آن نفهمید

هر چند دقیقه صدای جیغ چند نفر بلند می شد

صندلی‌ها تکان می خوردند و حتی یکبار باد خنکی به پاهایش خورد اما هر کاری کرد نتوانست فکرش را متمرکز موضوع فیلم کند

به صندلی روبرو خیره شد

در تاریکی درست تشخیص نمی داد اما زمان نشستن دختر و پسر جوانی را دیده بود که دست در دست هم در آن صندلی ها نشسته بودند

دخترک بادکنک قرمز و خرس عروسکی قهوه ای رنگی همراه ربانی دور سرش که معلوم بود هدیه است به دست داشت و پسر جعبه چیپس را حمل می کرد

بغضش را فرو داد و با دقت تر نگاه کرد

با هر جیغی که دخترک می زد پسر سرش را در آغوش می گرفت و دو نفری می‌خندیدند

صحنه‌ای که ارسلان جلوی همه دستش را بالا برده بود مقابل چشمانش آمد و ناخواسته اشک روی گونه هایش سقوط کرد

دختر سرش را جلو آورد و چیزی کنار گوشه پسر گفت

دوباره صدای خنده هایشان بلند شد

اشک هایش شدت گرفت

او هم از رابطه همین چیزهای کوچک را میخواست

یک شاخه گل!
یک خرس عروسکی کوچک!
دو بلیط سینما!
غروری که هر ثانیه نابودش نمی‌کردند و مهم تر از همه ذره ای احترام!

با روشن شدن برق ها سعی کرد به سرعت اشک هایش را ‌پاک کند اما موفق نشد

هنگامه از آن سمت آلپ‌ارسلان خودش را به طرف دلارای کشید :

_ چرا گریه میکنی؟ ترسیدی؟

دلارای به نشان تایید سر تکان داد

هنگامه ابرو بالا انداخت :

_ وا خب تو که میترسی چرا فیلم ترسناک انتخاب میکنی؟!

ارسلان انگار می‌دانست حتی برای یک ثانیه هم حواسش به فیلم نبوده که پوزخند زد

دلارای دیگر تحمل ماندن نداشت

صبرش تمام شده بود

اشک هایش را پاک کرد و از جا بلند شد :

_ من میرم خونه

هنگامه اعتراض کرد :

_ ولی هنوز که هیچی…

دلارای با جدیت جمله‌اش را قطع کرد :

_ من میرم شما بمونید

برخلاف انتظارش ارسلان گفت :

_ میرسونمت ، پاشو هنگامه تو رو هم میذارم خونه

هنگامه با بی میلی بلند شد :

_ میام خونه تو

پاهای دلارای از حرکت ایستاد

باورش نمیشد چه شنیده است!

به همین راحتی ، در برابر چشمان او ، بدون هیچ خجالتی…

نگاه پر خشمی به الپ‌ارسلان انداخت و پوزخند زد

قبل ازینکه ارسلان حرفی بزند سمت ماشین راه افتاد

تمام راه در ماشین سکوت برقرار بود

هنگامه دو سه جمله‌ای گفت و زمانی که جوابی از طرف هیچ کدامشان نگرفت ادامه نداد

الپ‌ارسلان سمت دیگر خیابان توقف کرد و نگاهی به دلارای انداخت

می‌دانست وارد خانه که شود با برادرهایش درگیر میشود

_ میخوای شب بریم خونه من؟

بدون هیچ قصد و غرضی پیشنهاد داده بود

می دانست در این صورت هم مشکل دلارای حل نمی‌شود و با شب به خانه نرفتن همه چیز بدتر می شود اما تنها کاری بود که از دستش بر می آمد

دلارای با غیض سمتش برگشت و عصبی پوزخند زد :

_ چندتا چندتا میخوای مهمون کنی؟

ارسلان تازه به یاد آورد هنگامه در مقابل دلارای چه گفته بود

_از کثافت کاری‌های آلپ ارسلان زیاد شنیده بودم اما این یکی جدید بود

گفت و قبل از اینکه ارسلان بتواند حرفی بزند از ماشین پیاده شد و در را محکم به هم کوبید

ارسلان دست مشت شده اش را روی فرمان فشرد و عصبی پوف کشید

هنگامه بهت زده خندید :

_ بد ازت شکاره ها

موبایلش را درآورد و همانطور که جواب پیامش را میداد زیر لب ادامه داد :

_ به این نمیگن منت کشی آقا ارسلان راهو اشتباه اومدی

ارسلان پایش را روی گاز فشرد

ماشین با صدای بدی از جا کنده شد

_ کی گفته من می‌خواستم منت کشی کنم؟! اصلاً چند بار تو عمرت دیدی من منت کسی رو بکشم؟

هنگامه بی خیال شانه بالا انداخت :

_ کسی نگفته ولی از صورت کبودش و رفتار عجیبت معلومه میخواستی از دلش در بیاری
اما پسر حاج ملک شاهان رو چه به معذرت خواهی کردن؟ مگه‌نه؟
حاجی فقط وحشیگری و بی رحمی رو به پسرش یاد داده ، پدری کرده!

ارسلان عصبی در آینه نگاهی به صورت خونسرده هنگامه انداخت و تمام حرصش از جمله آخر دلارای را هم سر او خالی کرد :

_ ولی مثل اینکه یک نفر اینجا بد دلش همون پدری کردن حاجی رو خواسته و نداشته ، مگه نه خواهر کوچیکه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل

اه الان میخواد بره پیش داراب اصلا از برادرش خوشم نمیاد ای کاش ب جای برادرش ی خواهر میزاشتن تا دلارای هر کثیف کاریش رو با آبجیش در میون بزار ن از داراب کتک بخورن

Zahra
Zahra
2 سال قبل

این پارت چون زیاد باحال نبود
من واستون چن تا جوک میگم تا باحال شه😁
1) واکنش پسرا بعد از اتمام مکالمه با نامزدشون :
پسر آمریکایی : تلفن رو بغل میکنه و میره تو حس !
پسر فرانسوی : تلفن رو ماچ میکنه !
پسر ایرانی : ۱#*۱۴۱*😂

2) فقط یه ایرانی میتونه از بی قانونی مملکت بناله
اما موقع دعوا و درگیری بگه مملکت قانون داره😂

خو حالا فعلا این دوتا رو داشه باشین
بقیش فردا تو نظرات پارت جدید رمان زاده نور میزارم بیاین اونجا😁😘😂

:)
🙂
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

😂😂😂😂

ادم
ادم
2 سال قبل

خب خب دلارای گند ترین شخصیتی که تو این داستان ارسلان بی نظیر رو مخه هنگامه چندش داراب عزیز دل دوران مرداب چیه اسکل عالم بابای دلی ساده مامانش آدم نشو مامان اری بی نهایت چندش دیگه چرت و پرت میگم ولی اینم شخصیتا ا نظر من کلا داراب باحال بودش

حسینی
حسینی
2 سال قبل

وای از دست نویسنده این چجور ش اخ یه صفحه یه صفحه رمان می نویسن کلافه مون کرد ی دیگه نمیخام بخونم ادامه شو
کامل ش کردی بزار حوصله مو سر بردی

♡♡
♡♡
2 سال قبل

به دختراتون بگين،
اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند،
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و… صحبت می کنند؛
تو را ﺑﻪ؛
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ،
کوهنوردی،
ﺗﺌﺎﺗﺮ،
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ،
ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﻥ،
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
كافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ
ﺷﺐ ﮔﺮﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻫﻮا،
سفرهاي ﺑﯽ ﻫﻮﺍ،
ﺑﺎ:
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻭ
ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ…
ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ زند.
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ” با تو بودن ” ايمان ﺩاشته باشد
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ
ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.

ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
” ﺭﻓﯿﻖ ” ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
” ﺯﻥ ” ﺑﻮﺩﻥ!!!
طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ
ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود…
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند
که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت
که تو را فقط زن می داند و زن!!!🍁🍁❤️‍🩹

❣️
❣️
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

عزیزم چقد خوب گفتی…. چقد همه اینا حسرت شبای بیخابی منن… دلم ویرانه ای بیش نیست….
😢😔

یکی
یکی
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

اولش می خواستم بگم ببند بابا
ولی وقتی کامل خوندمش حرفت خیلی پرمعنی و زیبا بود احسنت🙂🌹

بنی
بنی
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

😘😘😘😘😘😘😘😘😘💞💞💞💞💞💞💞💞😘عالی گفتی عزیزم

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

آفرین آفرین 👌👌👌
خب دیجی و دکلمه گ و سولومون عزیز دارن میشن سلبریتی های جمع رمان دونی ها

یکی
یکی
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

گویش کردم گفتم بدونی😉🙂🌹

♡♡
♡♡
2 سال قبل

خنده‌ام میگیرد وقتی حرف از عشق میزنید…
عشق‌هایی که دوام آن به ندرت به شش ماه میرسد! عشق‌هایی که بند می‌شود به یک شب بخیر و بوسه‌هایی که بوی شهوت میدهند!
عشق را کجای زندگی جا گذاشتیم؟
چرا نمی‌شود کسی بیاید پشیمانت نکند از بودنش…
رابطه‌هامان اینگونه شده است که
می‌آید، وابسته‌ات می‌کند، دلش را که زدی میرود و پشت سرش را هم نگاه نمی‌کند…
مشکل ما این است که نمی‌خواهیم عاشق شویم،
فقط می‌خواهیم تنها نباشیم.
به اشتباه دل می‌بندیم و به اشتباهِ بزرگتر، بند دل را پاره می‌کنیم. در اصل همهٔ ما مقصریم.
اشتباه می‌کنیم در دوست داشتن آدم‌ها
و مدام این اشتباه را تکرار می‌کنیم…💔

به نظرم قشنگ اومد🙃

:)
🙂
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

وای خدای من عالی بود🥺🥺

یکی
یکی
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

فوق العاده بود👏👏🤍

یکی
یکی
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

فوق العاده بود🤍👏🌹🌹

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  ♡♡
2 سال قبل

خیلی قشنگ بود🥺
این متنو باید ارسلان بخونه😠مردک عشق حالیش نیس ولی دلم واسش میسوزه

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

منو ببخش دلارای
همش جر و بحث!؟ چشم غره اخم
این هنگامه دوس دخترم نی!
اه هی میگیره بغضمو شبا
میگذره با دلهره سخت وقتی میام ب خونه
چرا تهش اینجوری شد
همش لش بگو منو ول کنه این عشق الکی
همش غر! همش جروبحث…
همه جا تنفر
آخ حالا جواب دارب سگو چی بدم منننن ؟
آه
خدا لعنتت کنه ارسلان
پسرِ حاج ملک شاهان
آه

این هم آهنگ حاج آقا تتلو با اندکی تغییر توسط دیجی توووون 😂😂(با ریتم بخوانید)
امیدوارم مناسب باشه 😂دوستدارم نظارتتون و راجبش بگید ، دیگه نهایت خلاقیتم بود 😂😂😂

Sanu
Sanu
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

عالی بود لعنتی😂😂😂💛

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
پاسخ به  Sanu
2 سال قبل

😂😂😂

ادم
ادم
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

عشق واقعا یه حس خیلی پوچ و بی معنی هر کی میگه عاشق شدم وابسته شده ولی اون کسی که این چیزا رو گفت اولی عالی بودش کف کردم

الهام
الهام
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

تو بی نظیری دجی😉😂قول میدم اگه خدا زد پس کلم خواستم شوهر کنم تو رو میبرم تو عروسیم بخونی برامون😂

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
پاسخ به  الهام
2 سال قبل

🤣🤣چشم

𝐧𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧
𝐧𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

وایی عالی بودش 😂🤣

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

آفرین آفرین😂 اگه خواستی آلبوم بدی بیرون اسپانسر خواستی هم هااااا😉😆

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
پاسخ به  آذرخش
2 سال قبل

😂😂😂

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی لابد تو پارت بعدی از تعجب دلارای میگه
راستش اگه من بودم دلم آروم میشد با ارسلان مهربون میشدم😁😁😁
کلا من زود میبخشم😂😂😂

آذرخش
آذرخش
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

خاصیت همه ما فاطمه هاس

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

وایی لابد تو پارت بعدی از تعجب دلارای میگه
راستش اگه من بودم دلم آروم میشد با ارسلان مهربون میشدم

کم وداره مذخرف پیش میره...پایان شب سیه سپید است....پووووففففف...
کم وداره مذخرف پیش میره...پایان شب سیه سپید است....پووووففففف...
2 سال قبل

مذخرف میشه،چقد من دلارای رو درکش میکنم ولی…😑🙄

آذرخش
آذرخش

شما قدرت درکت بالاس

دسته‌ها

35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x