رمان دلارای پارت 67

5
(2)

 

هنگامه بهت‌زده موبایلش را پایین آورد و با چشمان قرمز شده به ارسلان خیره شد

چندین بار دهان باز کرد تا حرفی بزند اما پشیمان شد

اشک جمع شده در چشمانش را با پشت دست کنار زد و با صدای لرزان غرید :

_ خیلی آشغالی ارسلان

گفت و به ارسلان فرصت شکایت و اعتراض نداد

درست مثل دلارای سمت در حمله کرد و دستگیره را کشید

ارسلان وسط خیابان مجبور به توقف شد

پایش را محکم روی پدال ترمز کوبید و ماشین ایستاد

قبل از این که صدای فریادش ماشین را پر کند هنگامه از در بیرون پرید و سمت مخالف دوید

ارسلان این بار مشتش را با شدت روی فرمان کوبید و فریاد زد :

_ لعنت به همتون ، لعنت به حاجی ، لعنت به من

لعنت به خودش که قرار بود امشب همه چیز را درست کند و بدتر گند زده بود

همانطور که دندانهایش را روی هم می فشرد فرمان را سمت برج چرخاند و زیر لب غرید :

_ به جهنم همتون برید به درک
ارسلان ملک شاهان چه نیازی به شماها داره؟!

*****

*****

با دیدن کفش های پدرش کنار کفش های داراب خسته ناله کرد :

_ خدایا برای امشبم بسه لطفاً

اما انگار خدا صدایش را نشنید که با باز کردن در بازویش در دستان پر قدرت داراب اسیر شد

_ کدوم گوری بودی تو؟

حاج خانوم از روی مبل روی پایش کوبید و صدایش را بالا برد :

_ خدا منو بکشه
لعنت به من که دختر زاییدم بشه بلای جونم

آب دهانش را فرو داد و زمزمه کرد :

_ ب … ببخشید!

خواست حرف دیگری بزند و توضیح دهد اما هیچ چیز به مغزش نرسید

داراب با شدت سمت پذیرایی هلش داد

_ زهرمارو ببخشید ، مرگ ببخشید
چه گوهی میخوری تو هرروز هرروز تو خیابونا پلاسی و باید همونو سکته بدی تا برگردی؟

دلارای سمتش برگشت و من من کرد

چه می گفت؟

هیچ توضیحی نداشت

تا چند روز پیش از اینکه کنار ارسلان وقت می گذراند پشیمان نبود اما آن لحظه خودش را تنها حس می کرد

هم از طرف ارسلان ضربه خورده بود و هم از سمت خانواده‌اش

دست داراب که بالا رفت چشمانش را بست اما صدای پدرش در فضا پیچید :

_ داراب دستتو بیار پایین هنوز من نمردم که تو روی خواهرت دست بلند کنی

داراب شاکی عقب رفت :

_ نمیبینی چیکار میکنه حاجی؟

_ پدر داره ، مادر داره هرکاری میکنه به تو مربوط نیست

داراب کلافه پوف کشید و ادامه نداد

دلارای ترسیده لبخند کمرنگی زد و آرام سلام کرد :

_ سلام بابا

حاجی زیر لب جوابش را داد :

_ علیک سلام

خواست سمت اتاق برود که با جمله ای که پدرش گفت پاهایش از حرکت ایستاد :

_ برای فردا عصر آماده باش مهمون داریم

حس بدی داشت

زمان آمدن مهمان ها را به او اطلاع نمیدادند!

با تعجب پرسید :

_ من آماده باشم؟!

پدرش با خونسردی سر تکان داد :

_ بله شما

حاج خانم زیر لب غر زد :

_ خدا رو شکر که اینا دارن میان وگرنه این دختر منو دق میداد

دلارای گیج نگاهشان کرد

داراب پوزخندی زد و روی کاناپه نشست

بی توجه به او رو به پدرش پرسید :

_ مهمونامون کین؟!

حاجی با مکث کوتاهی جواب داد :

_ خواستگار!

پاهایش به لرزه افتاد

متعجب تکرار کرد :

_خواستگار؟!!!

پاهایش به لرزه افتاد

متعجب تکرار کرد :

_خواستگار؟!!!

حاج خانم جوابش را داد :

_ بله خواستگار!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

40 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh zahra
Fatemeh zahra
2 سال قبل

تموم شد؟؟
خیلی تاثیر گذار بود 😒
کلا سرجمع دوخط نشد ، اومد خونه باباش گفت فردا خواستگار میاد ، همین !!!!می تونستی همینجوری بگی

بنی
بنی
2 سال قبل

خب عزیزم خسته نباشی این از پیام بازرگانی
بقیه رمان را بزار لطفا

رویا
2 سال قبل

به خدا نمیفهمم مگه عهد بوقهههههه که به زور بتونن شوهر بدن😂😂😂باور کنین تو این زمونه اگه دختر بگه نه هیچ عاقد از پشت کوه دراومده نمیاد عقد کنه دونفرو ، تو ته اندونزی و بنگلادشم نیستیم وسط روستا و کویر هم نیستن اینا ، اصن نمیشه داخل شهر بیای بگی به یه دختر باید ازدواج کنی دختره هم با اشک بره خونه شوهر، من به کیییییی بگممم عاخه چرا همه رمانا تمین ریختییه ، بعد این یارو حاجی که مذهبییه نمیدونه اگر دختر حتی ته دلش راضی نباشه و به زور بله بده عقد کلاااااااااااااااااا باطلههههههههههههههههههههههه 😑😑😑😑😑

...
...
پاسخ به  رویا
1 سال قبل

عهد بوق؟تو یا نیستی یا خودتو زدی به نبودن…مگه دختر ۱۲ ساله ای که ازدواج کرده خودش خواسته؟!…

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

به زور میخوان شوهرم بدن
من شوهر نمیخواام
دوماد به مادرم بدن..
من شوهر نمیخواام
به زور میخوان شوهرم بدنننن
من شوهر نمیخوام
عروس به مادرم بدن
اگه شوهر نخوام من جنتلمن و پولدار نخوام نخوام من
من ازدواج نمیخوااام لالای لااای
من ارسلان و میخواااام لالای لاااای

اهنگ این تقدیم به تک تکتوووووون😂😍😍😍 خودم دست بردم توش البته😂😂

رمان خور
پاسخ به  دیجی توووون 🙂
2 سال قبل

حس میکنم قبلاً این ریتمو شنیدم
ولی اون به زور می‌خوام زنم بدن بود😆

دیجی توووون 🙂
دیجی توووون 🙂
پاسخ به  رمان خور
2 سال قبل

اره دیگهههه یمگم ک خودم تغییرش دادم 😂😂😂
اون این بود :
به زور میخوان زنم بدنننن
عروس به مادرم بدنننن و … 😂😂😂

Zahra
Zahra
2 سال قبل

وایییییییییییییییییییییی
هم ما بدبخت شدیم هم دلارای
حالا باید حرص بخوریم تا فردا ک خواستگاره کیه و یه وقت حاجی دلارای ب زور شوهر نده😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

Hasti
Hasti
2 سال قبل

ارس زندع نمیزارع اون پسرع رو😂😐🔪….. دلم واسع دلی میسوزع بد بخت چجوری میخاد ب ارس بگع🚶🏼‍♂️🔪

Parsa
Parsa
پاسخ به  Hasti
2 سال قبل

ارسلان که علاقه ای به دلی نداره چرا باید واکنش نشون بده ؟؟؟!🤔

Setareh
Setareh
2 سال قبل

نهههههه این دیگه چی بود
دلم واسه دلارای میسوزههه

مارال
مارال
پاسخ به  Setareh
2 سال قبل

خیلی جالب شده

میترا
میترا
2 سال قبل

چراا کم میزارین😑😑

R
R
2 سال قبل

خدایی فاطمه، اینم شد پارت… ؟؟؟ دو خط هم نمیشه…

Parsa
Parsa
2 سال قبل

نویسنده قشنگ داری دقمون میدیاااا🤣😂

یکی
یکی
پاسخ به  Parsa
2 سال قبل

واقعا 😂😂
چه با ذوق میام بخونم ،ذوقم کور میشه😂

آرام
آرام
2 سال قبل

کاش حالا خود ارسلان بیاد خواستگاریش😃

مارال
مارال
پاسخ به  آرام
2 سال قبل

اما من یه جاخوندن که دلارای حامله است وبچه ارسلان روداره بعد با هومن هم ازدواج میکنه

Parsa
Parsa
پاسخ به  آرام
2 سال قبل

آره دوبار
ارسلان بیاد خاستگاری
اصلاااان

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

توروخدا یکی دیگ بزار

Fateme
Fateme
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

برادر الپ ارسلان ملک شاهان..چه شود این خواستگاری😂😂

Zahra
Zahra
پاسخ به  Fateme
2 سال قبل

هومن

Hasti
Hasti
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

اگه هومن باشع هنگامه چ خاهرشوعر بازی باید در بیارع😂😂😂

الهام
الهام
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

کیه؟؟کیه؟! 😂نکنه حاجی میخواد دلی رو واسه هومن بگیره😍😂مهراب و محمد ابراهیم که به خاطر ترمه به جون هم افتادن اگه ارسلان و همون هم دعوا کنن چی میشه😎

الهام
الهام
پاسخ به  الهام
2 سال قبل

هومن**

بینام
بینام
پاسخ به  الهام
2 سال قبل

اینایی که میگی کین؟ 😂

الهام
الهام
پاسخ به  بینام
2 سال قبل

شخصیت های رمانه این من بی تو

یکی
یکی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

باور کن همون پسر که پیشه بالای ارسلانه
تو ذهنم اونه 🤔😂

Ana(خسته از این پارت های کم)
Ana(خسته از این پارت های کم)
پاسخ به  یکی
2 سال قبل

این پارت پارت دق دادنه
اگه من این نویسنده رو بگیرم دهنشو صاف میکنم .

Raha
Raha
2 سال قبل

این چی بود ؟!😐💔
انگار پیام بازرگانی پخش شد…

hani
hani
2 سال قبل

همینقدرررررر؟ همینننننن؟ والا ما گفتیم زیاد کنه 5 خط هم کم کرد نویسنده گراممممممم !!!!!

ستایش
ستایش
2 سال قبل

جالب شد
ولی خیلی کم بود یکم بیشتر کن پارت هارو فاطمه خانم به نویسنده بگید ناراضی زیاد هست

...
...
2 سال قبل

تعارف نکن کوتاه تر بزار

یکی
یکی
پاسخ به  ...
2 سال قبل

😂😂😂

ادم
ادم
پاسخ به  یکی
2 سال قبل

من که میگم پیری همسایمون میخوادبیادخاستگاری دقت کنید
خواست همراه با گاری
با گاری میاد 🤣🤣
آقا خدایی خیلی کم بود سه خط نمیشه پارت فاطی جون خودت به این نویسنده بگو بیشتر بنویس قسمت حساس 😖

ادم
ادم
پاسخ به  ...
2 سال قبل

من که میگم پیری همسایمون میخوادبیادخاستگاری دقت کنید
خواست همراه با گاری
با گاری میاد 🤣🤣
آقا خدایی خیلی کم بود سه خط نمیشه پارت فاطی جون خودت به این نویسنده بگو بیشتر بنویس قسمت حساس 😖

Ana
Ana
2 سال قبل

این چیه ها چرا کمه

mahoor
mahoor
پاسخ به  Ana
2 سال قبل

😤😕

Fatemeh zahra
Fatemeh zahra
پاسخ به  mahoor
2 سال قبل

تموم شد؟؟
خیلی تاثیر گذار بود 😒
کلا سرجمع دوخط نشد ، اومد خونه بابا ش گفت فردا خواستگار میاد ، همین !!!!می تونستی همینجوری بگی

دسته‌ها

40
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x