رمان رسپینا پارت 14 - رمان دونی

 

بعد کلی مسخره بازی ، رفتیم آماده شیم که بریم ناهار خوران ، من چون لباس نیورده بودم قرار بود از لباسای آوا کش برم ، رفتم سر وقت کمد لباساش ، با دقت نگاه کردم که ببینم چی ست کنم ، لگ مشکی با پاییزه سبز چمنی برداشتم ، بلیز بافت مشکی خودم داشتم شال مشکی ، کفش اسپورت با کیف سبز هم برداشتم ، آوا بیشترین خریداش ست بودن و صدالبته رنگ شاد .
آوا ست کرم سفید زده بود
و آرام آبی سفید .
سبد خوراکی که آماده کردیم برداشتیم ، مرغ هایی که از دیشب تو آب لیمو و ادویه هم گذاشته بودیم رو ریختیم تو ظرف چندتا سیخ و نون هم برداشتیم جا دادیم تو ماشین ، عاشق بیرون رفتنای دوستانه و مجردی بودم ، چیزی که تو جامعه ما برای ما دخترا و زن ها ننگ محسوب میشد ، اما خب آدم تا یه جاهایی اهمیت میده .

■□■□■□■

زیرانداز و وسایل رو برداشتیم بریم ، واقعا جای قشنگی بود نفس عمیقی کشیدم ، عاشق طبیعت بودم ، راه افتادیم سمت جنگلش ، راه میرفتیم و حرف میزدیم
_ من برگشتم میرم برای دکوراسیون داخلی شرکت کنم کلاساشو ، دوتا استاد مد نظرمه یکی آریا داداش آراد ، یکی رادان شمس
آوا : _ من بودم میرفتم پیش رادان شمس ، درسته تو شرکت خاندانش کار میکنه و به اون درجه از موفقیت نرسیده اما همه از تدریسش راضین ، هنرجو هم میدونی که زیاد نمیگیره
آرام : _ اونطور که من شنیدم میخواد دوره نذاره دیگه ، اخرین دوره اش قراره برگذار شه از دستش نده
_باید برم یه جلسه ببینم ازش اگه راضی بودم ادامه میدم، اما الکی اسم در نکرده به نظرم ، قطعا تدریسش عالیه.
همونطور که زیرانداز رو مینداختم ادامه دادم
_اما اینم میدونم هزینه های کلاسش سرسام آوره ، باید بتونم اونو هم جور کنم
آوا بهم چشم غره رفت
_خری مگه؟ تهش از ما قرض میگیری بعد برمیگردونی
_ حالا بیخیال این بحث ، دانشگاهو که پیچوندیم چه دلیلی قراره بیاریم؟ اونم با سخت گیری های اونجا
آرام ریلکس برگشت سمتم
_زنگ میزنم قبل فردا سه تا برگه پزشکی میگیرم که مثلا دکتر استراحت مطلق داده بهمون ، این یکی کاری نداره ، چون هم خونه ایم میگیم از هم گرفتیم.
یه اکیپ سمت راستمون نشسته بودن بلند شدن برای بازی ، میخواستن والیبال بازی کنن ، با حسرت زل زدم بهشون ، چقدر دلم الان بازی میخوااااست
آوا نگاهم کرد پق زد زیر خنده
_پاشو ، پاشو میرم میگم ماهم بریم تو بازی
رفت سمت یکی از دخترا و یکم حرف زد ، کنجکاو نگاه میکردم ، کاش قبول کنن با اشاره آوا با هیجان رفتم سمتشون بعد یار کشی با ۳ تا پسر و دوتا دختر هم تیمی شدم، والیبالم حرف نداشت
قبل بازی یه آشنایی دادیم
یکی از دخترا ، سبزه بود با چشمای درشت مشکی دماغ متوسط و لبایی که پروتز کرده بود اما بد نشده بود در کل قشنگ بود و میشه گفت بیشتر چهرش ملیح بود ، اسمش فاطمه بود
دومین دختر سفید بور با چشای عسلی ، خیلی خیلی ناز بود خودشو عسل معرفی کرد و الحق که بهش میومد
پسرا به ترتیب محمد و عرشیا و سام بودن که محمد نامزد فاطمه بود و از لحاظ قیافه سفید با چشم و ابروی مشکی موهاش مدل خامه ای بود و در کل قیافه خوبی داشت از لحاظ هیکلی نه خیلی درشت بود نه خیلی ریز متناسب
عرشیا داداش عسل مو نمیزد قیافشون باهم فقط از لحاظ جنسیتی فرق میکردن
و در آخر سام دوست عرشیا چشمای سبز موهای خرمایی و پوستی سفید دماغش کمی بزرگ بود اما متناسب با صورتش بود و بد نشده بود زیاد
یه تور والیبال آورده بودن که گذاشتنش وسط و هرکی سر جاش موند و آماده برای شروع بازی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

من توی استان گلستان زندگی میکنم… شهرستان علی اباد کتول.. 🤌🏿💜

مانلی
مانلی
2 سال قبل

هانی اینکارو نکن توروخدا همین تایم خوبههههه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط مانلی
hani
hani
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

الان پارتو دارم مینویسم ، تایمش زیاد به برنامم نمیخوره ، بجاش پارتو طولانی تر میدم شباااااا

مانلی
مانلی
پاسخ به  hani
2 سال قبل

پس اگر هرچی دیرتر بدی طولانی تر میشه اخر شب بزار😁😁

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط مانلی
Hani
Hani
2 سال قبل

بچه ها تایم رمان تغییر کرده ساعت ۱۰ شب گذاشته میشه 🙂🧡

Nazi
2 سال قبل

هانی جونم میشه رمانتو یکم تغییر بدم بزارم تو چنل یا پیجم البته اگز میخوای اسم خودتو برا نویسنده مینویسم

Hani
Hani
پاسخ به  Nazi
2 سال قبل

عزیزم من راضی نیستم حقیقتا ، نذار

Nazi
2 سال قبل

هانی جون میشه رمانتو یکم تغییر بدم بعد بزارن تو پیچ یا گروهم البته اگر میخوای اسم نویسنده هم اسم خودتو میزارم؟؟

Raha
Raha
2 سال قبل

ای ژاااااانم داریم به رادان میرسییییم
عر منم دلم گردش و بازی خواس با رفیقام🥲😂
عالییی

Sety
Sety
2 سال قبل

خیلی قشنگ بود مرسی 🤍💛
فک کنم کم کم داریم به رادان میرسبم😁

مانلی
مانلی
2 سال قبل

اولین کامنت
یکم کم نبود هانی
راستی بچه ها بیاین خودمونو معرفی کنیم
هانی تو هم خودتو معرفی کن اشنا شیم

مانلی
مانلی
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

من مانلی عظیمی
اهل کردستانم
۱۷ سالمه دهمم🤦🏻‍♀️
هانی اسمت کردی نیست؟

hani
hani
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

میدونم کم بود اما سه روزه به شدت مریض شدم و خیلی سخت بود نوشتن برام این پارتو هم زیاد نفهمیدم چی نوشتم حتی ، ساعت 3/30 نوشتمش که فقط برسونم و منتظرتون نذارم

من هانی 19 سالمه از لرستان

مانلی
مانلی
پاسخ به  hani
2 سال قبل

اشکال نداره ایشالا خوب شی زودتر ما به همینم راضیم ولی ادامه بده قطع نکن

مانلی
مانلی
پاسخ به  hani
2 سال قبل

اشکال نداره ایشالا زودتر حالت خوب شه
فقط ادامه بده و مارو تو خماری نذاررر
برای همین گفتم اسمت شبیه کردیه چون لری و کردی خیلی شبیه همن

غزال
غزال
پاسخ به  hani
2 سال قبل

هم تباریم منم اهل لرسونم خرموعه
غزال۱۵

Raha
Raha
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

اوکی بندع رها هستم 15 سالمه اهل تهران

Sety
Sety
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

من ستایش 15سالمه از تهران

دسته‌ها
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x