رمان عشق با چاشنی خطر پارت 35

5
(1)

 
شاگرد درو باز کرد. ولی من هیچی نمی دیدم به جز، یه جفت کفش مشکی که مال اشکی بود. اشکی یه قدم دیگه اومد جلو و دسته گل رز های قرمز رنگ که طبیعی بودن رو گرفت سمتم. دسته گلو ازش گرفتم که دست هاش بالا تر اومدو رسید به شنلم، شنلمو خیلی آروم بردش عقب و من تازه تونستم صورتشو ببینم. او مای گاد این چی شده برای بار دوم اعتراف میکنم واقعا جذابه. تو اون کت و شلوار دامادیش محشر شده بود اما یه چیز کم داشت کرواتش خواستم حرف بزنم که اشکی زودتر از من به حرف اومد
اشکی:خوشگل شدی
اشکی برای اولین بار بود که ازم تعریف میکرد. چشم هامو دوختم به چشمای سر تاسر تحسینش لبخندی زدمو گفتم
_جذاب شدی
و بعدش یک قدم جلوتر رفتم که بینمون فقط چند سانت فاصله بود روی پاهام بلند شدمو در گوشش گفتم:کرواتت کو؟……عزیزم
عزیزمو بلند تر گفتم که بقیه هم بشنون
اشکی هم سرشو کمی خم تر کردو دقیقا جوری که دوباره اون گرمیه نفساش به پوست گردنم میخورد گفت:تو ماشینه بعداً برام ببندش
_اوکی
اشکی:آفرین تا آخر همینجوری نقشتو خوب بازی کن
لبخندمو بیشتر کشش دادم
_چچششم
از هم فاصله گرفتیم که اشکان دوباره شنلمو تا صورتم پایین اورد اما نه اونقدری که خودم پایین اورده بودم
چند ثانیه گذشت که صدای یه خانمی که فیلم بردار بود بلند شد
خانمه:تازه میخواستم بهتون بگم چیکار کنید اما وقتی نگاه های دامادو لبخند های عروسو اون زمزمه های عاشقانه تون رو دیدم به کلی یادم رفت میخواستم چی بگم. محشر بودین.
حالا اگه میدونست ما در گوشی چی میگفتیم دیگه این حرفارو نمیزد
کسی چیزی نگفت که اشکی دستشو جلو اورد منم دستامو دور دستش حلقه کردم. راه افتادیم سمت ماشین که این فیلبرداره هم همه جا دنبالمون بود.
اشکی ماشینشو به طرز زیبایی گل زده بود. اشکی درو برام باز کردو کمکم کرد که بشینم. درو بست و خودش ماشینو دور زدو نشست. ماشینو روشن کردو راه افتاد سمت آتلیه. یکمی راه که رفتیم این خانم فیلبردار هم همه جا دنبالمون بود اشکی زد کنارو خودش پیاده شد نمیدونم بهش چی گفت که خانمه رفت. اشکی دوباره برگشتو نشست تو ماشین
_چی بهش گفتی که رفت؟
اما بدون این که جوابمو بده خم شد سمت صندلی عقبو یه نایلون داد دستم که توش همون کرواتی که براش خریده بودم بود.
اینقدر مغرور بود که نمیگفت چیکارش کنم.
اما برای اینکه حرصشو در بیارم
_چیکارش کنم؟
یه نگاه خیلی بد بهم انداخت که به غلط کردن افتادم. به زور گفت:ببندش
دیگه چیزی نگفتم کرواتو بیرون اوردمو سمت اشکی برگشتم. کرواتو انداختم دور گردن اشکی و براش بستمش. درست روی صندلی نشستم که اشکی دوباره خم شد سمت صندلی عقبو یه نایلون دیگه گذاشت رو پام درشو باز کردم که داخلش دوتا آبمیوه و دوتا کیک بود.
_وای مرسی داشتم از گشنگی هلاک میشدم
هیچی نگفت و فقط ماشینو روشن کردو راه افتاد و چون از هر کدوم دوتا بود
_برات باز کنم؟
اشکی:من نمیخورم برا توعه
خوبه اینجوری بهتر شد اگه قرار بود که اونم بخوره که این گشنگی من برطرف نمیشد.
شروع کردم به خوردن و دیگه تا رسیدن به آتلیه هیچ کدوممون حرفی نزدیم.

با رسیدن به آتلیه اشکی ماشینو پارک کرد و پیاده شد درو برام باز کرد و کمکم کرد پیاده شم. ولی خودمونی ما این اشکی عجب جلتلمنیه
(وجی:این کاراش از رو نقشه هست و البته وجود فیلم بردار هم بی تاثیر نیست)
حالا حس خوبمو خراب نکن دیه وجی
(وجی:باشه بای)
بای
رفتیم داخل که یه خانمه اومد جلو
خانمه:بفرماید از این طرف
ما رو برد تو یه اتاق که خانم عکاس اومد.
اول از هر کدوممون یه چند تا عکس تکی گرفت.
عکاس:خیلوخب حالا نوبت عکس های دو نفره تونه آقا داماد دست چپتون رو دور کمر عروس حلقه کنید و با دست راستتون هم دست عروس رو بگیرید.
اشکی دقیقا همون کارایی رو کرد که عکاس گفت.
عکاس:آقا داماد شما یکم خم بشید که عروس خانم بتونند گونه ی شما رو ببوسند
جانننننننن من اینو بوس کنم؟؟؟؟؟؟ بیا برووووو
اما با خم شدن اشکی منم لب هام روی گونش گذاشتم و چشمامو بستم و با گرفتن عکس سریع ازش فاصله گرفتم.
بیشعور چه ایده هایی میده.
عکاس:عروس خانم دسته گلتون رو بردارین. آقا دوماد عروس رو روی دست هاتون خم کنید و خودتون هم روی عروس خم شین. دوباره همون کارو انجام دادیم و ایندفعه به چشمای هم دیگه زل زدیم.چشمای غرق در تاریکی اشکی انگار ساخته شده بودن برای بی رحمی چون هیچ چیزی رو نمیشد ازشون خوند و هرچی بیشتر بهشون نگاه میکردی بیشتر در عمق سیاهی چشماش فرو میرفتی و اشکی هیچ واکنشی به کارایی که عکاس میگفت انجام بدیم نمیداد و فقط کارشو انجام میداد. تا آخر یه چند تا عکس دیگه هم گرفتیم و بعد از آتلیه بیرون اومدیم که دیدم دست اشکی دوباره رفت روی پهلوش ای خدا ازت نگذره عکاس با این حرکاتت کاری کردی که این دوباره پهلوش درد بگیره
_خوبی؟
اشکی برگشت سمتم و دستشو از روی پهلوش برداشت
اشکی:اوهوم
این دفعه خودم سریع تر رفتم درو باز کردمو نشستم و بعد درو بستم اشکی هم نشست و بعد از روشن کردن ماشین راه افتاد
رسیدیم به تالار که تمام فامیل های دست اول اونجا وایساده بودن البته من فقط فامیل های خودم رو میشناسم و از فامیل های اشکی هیچ اطلاعی ندارم.
اشکی پیاده شدو درو برام باز کرد و دستشو جلوم گرفت دستمو تو دستش گذاشتم و از ماشین پیاده شدم
و دست در دست اشکی همراه فامیل رفتیم طبقه بالا که برای عقد بود روی صندلی ها نشستیم و عسلم بالای سرمون قندا رو گرفته بودو میسابید. منتظر عاقد بودیم که آقا بالاخره تشریف فرما شد و روی صندلیش نشست و شروع کرد
عاقد: الحمد الله والصلاه والسلام علی رسول الله سرکار خانم آرام رستگار آیا بنده وکلیلم شما را با شرایط و مهریه ای معلوم به عقد دائم جناب آقای اشکان فروزنده در بیاورم
ننه:عروس رفته گل بچینه
عاقد:برای بار دوم میپرسم سرکار خانم آرام رستگار آیا بند وکیلم شما را با شرایط و مهریه ی معلوم به عقد دائم جناب آقای اشکان فروزنده در بیاورم
عسل:عروس رفته پیتزا بخوره
با این حرف عسل جمع منفجر شد. و تمام فامیل میدونند که من چقدر پیتزا دوست دارم حالا این عسلم اومد دست گذاشت روش و
ایندفعه که عاقد می خواست خطبه رو بخونه یه رده هایی از خنده تو صداش بود گفت:برای بار سوم میپرسم سرکار خانم آرام رستگار آیا وکیلم شما را به عقد دائم جناب آقای اشکان فروزنده در بیاورم
عسل:عروس زیر لفظی میخواد
وای عجب چیزی حتی خودمم یادم نبود مطمئنم این اشکی زیر لفظی نخریده ضایع میشه هه هه هه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ربکا
ربکا
1 سال قبل

دیگه پارت گذاری نمیشه این رمان؟؟؟

M.h
M.h
1 سال قبل

چرا دیروز پارت نداشتیم؟؟؟؟

setareh amaneh
setareh amaneh
1 سال قبل

عااااللی❤

M.h
M.h
1 سال قبل

آخه پیترا؟؟؟؟ولی باحال بود🤣🤣🤣

nara
nara
پاسخ به  M.h
1 سال قبل

اصن پیتزا خیلی خوشمزش😍🙈

M.h
M.h
پاسخ به  nara
1 سال قبل

اون که صد درصد😋😋😋😋😋

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x