رمان عشق ممنوعه استاد پارت 146

0
(0)

 

_نازی اینجا نیست

با تعجب پرسیدم :

_جانم ؟؟ نفهمیدم ؟؟

جلو اومد و دقیق کنار ماشین دست به سینه ایستاد

_گفتم که اینجا نیست

_یعنی چی ؟؟

با تمسخر نگاه ازم گرفت و گفت :

_یعنی همین که شنیدی پس زودی جمع کن و از اینجا برو آفرین پسر خوب

به سمت در خونه رفت و خواست داخل شه
که پیاده شده و عصبی دنبالش راه افتادم

_وایسا ببینم داری بچه گول میزنی آریا ؟؟

بی حوصله به سمتم چرخید

_باور نمیکنی نه ؟؟

تحقیرآمیز سر تا پاش رو از نظر گذروندم

_اگه منظورت حرفاتن که نه عمرأ

بلند و عصبی درست مثل دیوونه ها خندید
و درحالیکه با دست اشاره ای به داخل خونه میکرد گفت :

_اوکی پس خودت برو ببین آقای شکاک

به این خنده اش حس خوبی نداشتم
یعنی واقعا این دختره رفته ؟؟

وحشت زده کنارش زدم و با عجله وارد خونه اش شدم باید حتما با چشمای خودم میدیدم

تموم خونش رو گشتم ولی هیچ خبری از نازی نبود باورم نمیشد یعنی این دختره کجا رفته ؟؟

دستپاچه چرخی دور خودم زدم
و خواستم به اتاق بغلی برم

که یکدفعه با دیدن آریای که با پوزخندی گوشه لبش دست به سینه به دیوار تکیه داده و بهم نگاه میگرد

با دستای مشت شده ایستادم
و به سمتش رفتم

_تو چیزی میدونی ؟؟

بی تفاوت شونه ای بالا انداخت

_نوووچ

_من رو دست نداراز آریا بگو زنم کجاااااست ؟؟

خندید :

_تازه یادت افتاده زنته ؟

حرصی سری تکون دادم :

_تو کاری به این کاراش نداشته باش بگووو نازی کجاست

_نمیدونم !!

میدونستم خبرداره
و الکی داره اینطور میگه تا من بیخیال شم

_مطمعنی دیگه ؟؟
چون اگه بعدش بفهمم از چیزی خبر داشتی و نگفتی بدجور کلاهمون میره توی هم هااااا

دستی روی هوا تکونی داد و حرصی گفت :

_گفتم که خبری ندارم

از کنارم خواست بگذره که بازوش رو گرفتم

_وایسا … فقط یادت باشه که بار آخرم بود که بهت هشدار دادم

پوزخندی زد

_هشدار؟؟ الان داری منو تهدید میکنی ؟؟

_به نفعته که این بار هشدارمو جدی بگیری چون پا گذاشتی روی خط قرمز من و این رو اصلا نمیتونم ببخشم

دهن باز کرد چیزی بگه
که با تنه محکمی که بهش کوبیدم از کنارش گذشتم و از خونه اش بیرون زدم

حس میکردم نازی هنوز توی این شهره
و آریا داره بهم دروغ میگه

از فکرای مختلفی که توی سرم چرخ میخورد عصبی بودم و به کل روح و روانم بهم ریخته بود

فکر میکرد اینطوری بیخیال میشم
هه کور خونده بود

سوار ماشین شدم و با تموم قدرت پامو روی پدال گاز فشردم ولی هنوز چند خیابون دور نشده بودم

یکدفعه با فکری که به ذهنم رسید
بی اختیار پامو روی ترمز فشردم که ماشین با صدای بدی متوقف شد

چندثانیه با چشمای ریز شده بی حس و حال به رو به رو خیره شدم

آره نباید برم
باید از دور بمونم و آریا و خونه اش رو زیر نظر بگیرم ببینم جریان از چه قراره

با عجله فرمون رو چرخوندم
و نزدیک خونشون که رسیدیم ماشین رو پارک کردم و از دور نگاه خسته ام رو به خونشون دوختم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

ادمین جونم بیشتر و بیشترش کن
تو احتمالا خوندی تا اونجایی که نویسنده فرستاده میشه به من بگی زن پشت حیاط کیه و چرا کسی نباید ببینتش تا من دق نکنم
به خدا خدایی نکرده دق مرگ میشم میوفتم رو دستتاااااا

ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

ایشالا 🥴😂

ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

چرا یادم نمیاد نازی کجا رفته ؟

سوگند
سوگند
2 سال قبل

کشنگ بود
من آنقدر برای آردا میسوزه ولی تا یادم میاد نازی رو چیکار کرد دلم خنک میشه باز از نازی حرصم میگیره آنقدر شیربرنجه

علی
علی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

هر روزم خوبه ک 🙁چه فرقی میکنه هر روز بزار لطفاااااااا

...
...
پاسخ به  علی
2 سال قبل

الان امروز پارت نداریم؟

علوی
علوی
2 سال قبل

خونه ته باغ رو نگشت! یا ازش اصلاً خبر نداشت.
یا نازی ول کرده رفته محله قدیمیش؟

گلاویژ - دلارای-نازی
گلاویژ - دلارای-نازی
2 سال قبل

چه کم😔

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x