رمان ناسپاس پارت 118

0
(0)

 

زبونشو توی دهنش چرخوند و گفت:

-خوبه! پس بالاخره سروکله ات پیدا شد!

اینو گفت و بعد خم شد و گوشه ی لباسم رو گرفت و عین یه تیکه آشغال از روی سکو بلندم کرد.
با عصبانیت زیادی خودمو کج کردم و پرسیدم:

-هی!؟ چیکار میکنی؟ دستمو شکوندی…ولم کن!

پرتم کرد سمت در و دست برد توی جیبش و درحالی که باعصبانیت و سرعت زیادی دنبال دسته کلید این خونه میگشت پرسید:

-دستتو شکوندم !؟ من الان باید تورو عین چی اونقدر بزنم صدا سگ بدی.. واق واق کنی…

چشمهام با تعجب روی صورتش به گردش دراومد.
نمیفهمیدم اون به چه دلیلی اینقدر از من ناراحت و عصبانیه !؟
اونقدر دنبال کلید گشت تا بالاخره پیداش کرد.اومد سمت در.
نگاهی غضب الود به من انداخت و کلید رو توی اون قفل زهوار در رفته فرو برد.
گرچه دیدنش بعداز اینهمه مدت دلچسب بود اما با رفتارش گند زد به حالم که خودش به اندازه ی کافی واسه بد کردن اوقاتم کافی بود.
سگرمه هام رو زدم توی هم و گفتم:

-کی ؟ تو ؟ تو منو بزنی !؟ تو کی هستی نه میخوای به خودت این اجازه رو بدی که دست رو من بلد بکنی!؟

درو وا کرد.کلید رو عقب کشید و بیرون آورد و بعد هم چپ چپ و غضب آلود نگاهم کرد و گفت:

-من کی ام اره !؟ میگم الان بهت …میگم من کی ام!

درو با عصبانتی زیادی هل داد کنار و بعد هم برگشت سمت موتور گرونقیمتش و اول اونو برد داخل حیاط…

درو با عصبانتی زیادی هل داد کنار و بعد هم برگشت سمت موتور گرونقیمتش و اول اونو برد داخل حیاط.
چشمهام با تعجب روی نیمرخش که حتی تو اون حالت هم شدت عصبانیتش مشخص بود به گردش دراومد.
نمیفهمیدم جرا اینقدر ازم عصبانیه.
آخه مگه من چیکار کردم !؟
حتی هم اگه کاری کرده باشم به اون چه ربطی میتونست داشته باشه که اینجوری واسم خط و نشون میکشید!؟
موتورش رو که برد داخل برگشت سمت من.
پیدا بود خیلی وفته منتظره من برگردم خونه و اینجوری از خجالتم دربیاد.
بازوم رو گرفت و با عصبانیت زیادی اومد سمتم.
این عصباینت اونقدر زیادی بود که ناخوداگاه کیفمو دو دستی گرفتم و عقب رفتم و با ترس پرسیدم:

-چیکارم داری؟ چرا عین سگ هار به من میپری!؟

غضب الوده تر شد.
من حتی ساییش دندوناشو روی هم کاملا احساس میکردم.
با غیظ گفت:

-فعلا که گیر این سگ هار افتادی و خیلی جوابها باید بهش پس بدی…

اگه بگم قلبم از ترس و اضطراب به تپش افتاد دروغ نگفتم.
و این ترس وقتی بیشتر و بیشتر شد که یادم اومد هیچکس توی خونه نیست.
آب دهنمو قورت دادم و همونطور که عقب عقب میرفتم گفتم:

-آخه تو چیکاره حسنی که من بخوام بهت جواب پس بدم ؟ اصلا تورو سننه !؟

زیر لب زمزمه کرد:

-حالیت میکنم ساتین…

اینو گفت و هجوم آورد سمتم…

هجوم آورد سمتم و من تا چرخیدم که در برم اون به سرعت خودش رو بهم رسوند و با چنگ زدن بازوم تونست نگه ام داره و دنبال خودش بکشونم داخل.
ناخوداگاه دچار ترس و وحشت شدم.
مضطرب یودم با اینکه دقیقا نمیدونستم چرا داره باهام اینجوری رفتار میکنه!
پرتم کرد به عقب و درو محکم بست و قدم زنان اومد سمتم.

هریک گام که اون جلو میومد من یک قدم به عقب برمیداشتم.
از یه جایی به یعد دیگه جلوتر نیومد چون ایستاد و پرسید:

-این یه هفته کجا بودی !؟

عجب رویی داشتا! ابروهام رو بهم نزدیک کردم تا فاصله شون کم بشه و طرح اخم بگیرن و با صورت عبوسم بهش بفهمونم سوالی رو پرسیده که هیچ ربطی بهش نداره :

-چرا فکر میکنی من خودمو موظف میدونم بهت جواب پس بدم !؟

اون خشم و غیظ توی صورتش بیشتر و بیتشر شد.
پثل یه گاو وحشی نفس میکشید.
پره های بینیش بازو بسته میشدن و انگشتهاش گاهی جمع و گاهی باز!
انگار داشت مشتشو واسه جنگ و جدال آماده میکرد.
با دقت بهم چشم دوخت و گفت:

-به بهونه ی کار تمام وقت مادر ساده لوح و مادربزگتو پیچوندی و کجا رفتی هااا !؟

آب دهنمو قورت دادم و گفتم:

-میرم سرکار!

صداشو برد بالا و گفت:

-رو پیشونی من نوشته الاغ؟ جواب درست و حسابی میخوام ..یالا…کجا بودی این یه هفته ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
....
....
1 سال قبل

بابا عاشق شد رفت 😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ....
karina
karina
پاسخ به  ....
1 سال قبل

بی بخارتر ازین حرفاست😂😑

متنفر از هر دو شخصیت نویان و امیرسام
متنفر از هر دو شخصیت نویان و امیرسام
پاسخ به  karina
1 سال قبل

عاره خعلی بی بخار تر از این حرفاست😂😑💔

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x