رمان نقض قانون (خون آشام) پارت ۱۱

0
(0)

از افکارم خارج شدم و صاف به چشمان قرمزش خیره شدم ، برای لحظه ای یاد زمانی افتادم که تبدیل به گرگ شده بود و فورا نگاهم رو ازش دزدیدم …

_ ت…تو… تو… بهم … حمله کردی … ت..تو ..ت..تبدیل به …گ…گرگ شدی !

عصبانی دستی به صورتش کشید و زیر لب پچ پچ کنان گفت :

_ لعنت به من ! نباید اینجوری میشد‌ ، لعنت به من !

ناگهان با صدای بلندی فریاد زد :

_ تو چرا بدون اجازه من بهم نزدیک میشی ؟

با این حرفش متوجه شدم که صد در صد منو با یکی اشتباه گرفته ، پوزخندی زدم و حرصی در حالی که لب های خشکم رو تر میکردم گفتم :

_ جالبه ! من بدون اجازه بهت نزدیک میشم …. نمیدونم چرا هر حرفی میزنی برعکسه !

_ اینقدر رو مغزم راه نرو دختر جون ! عین آدم حرفتو بزن !

_ پس یادت نمیاد نه‌؟ بعد از اینکه مثل ابر قهرمان ها اومدی نجاتم دادی دیگه بقیش رو یادت نمیاد نه ، یادت نمیاد بی اجازه منو بوسیدی ؟

قهقه ای از روی عصبانیت سر داد ؛

_ من ؟

_ هوم …

_ تو رو ؟

_ آره نکنه شک داری !

_ من که باور نمیکنم این مزخرفاتت رو !

_ باور نکن ، چون برام مهم نیست که باور کنی ، دنبال فهموندنش هم به تو نیستم …

_ ببین من نمیدونم چیکار کردم ، اما هرکاری که کردم رو اصلا به خاطر نمیارم …

من نشونش میدم که چه بلایی سرش میارم ، کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالش گریه کنن ، البته با استفاده از امکانات کمی که اینجا هست ….

 

از سرجام بلند شدم و لنگان لنگان در حالی که پاهام خیلی درد میکرد ، سعی کردم به سمت رود خانه که چند متری د‌ورتر بود جلو برم ، چون نقشم رو باید اونجا عملی میکردم ،

فوری از روی زمین بلند شد و به سمتم اومد ، بازوم رو محکم گرفت و به سمت خودش برگردوندم ،

بی تفاوت لب زدم :

_ چیه ؟ باز چیشده ؟

_ چرا اینجوری راه میری ؟

خندیدم و لب زدم :

_ شاهکار جنابعالیه ! ولم کن دستم درد اومد …

اما همچنان دستم رو گرفته بود …

_ نکنه میخوای دستمو بشکنی ؟ ولم کن پام درد میگیره !

_ نمیزارم اینجوری راه بری ، من کردم خودمم درستش میکنم ،

دستش رو دور کمرم انداخت و از روی زمین بلندم کرد ،

از حرص و عصبانیت جیغ کشیدم …

_ بزارم زمین ، مرتیکه ی روانی ، روان پریش ، بزارم زمین !

هر چقدر دست و پا میزدم ، جیغ میزدم ، فایده نداشت ، همونطور که به مسیرش ادامه میداد ، از شنیدن حرف های من لبخند کجی کنج لبش نشست ، که باعث میشد چهره اش رو جذابتر جلوه بده ،

بی تفاوت لب زد :

_ منم خیلی علاقه ندارم بغلت کنم ، پس اینقدر رو مغز من راه نرو ، میخواستی بری رودخانه آره ؟

_ مرتیکه عوضی ، بزارم زمین خودم میرم ، میگم بزارم زمین …

 

من مینالیدم و اون لبخند میزد ، بعد از ناله های فراوان فهمیدم فایده نداره ، این آدم رو باید درست ادبش میکردم ، فقط تا صبح صبر کنه ، نشونش میدادم .‌‌…

بالاخره کنار روخونه رسیدیم و آروم روی زمین گذاشتم ، درد مچ پام به قدری زیاد بود که فورا روی زمین نشستم ، و مشغول ماساژ دادنش شدم ،

 

منتظر موندم که بره اما در کمال تعجبم کنار رودخانه اما چند متری از من دور تر نشست ، به وضع خرابم نگاهی انداخت .‌‌..

و بی تفاوت کنار رودخانه دراز کشید ‌….

داشتم از حرص دیوونه میشدم ،

این اینجا چیکار میکرد چرا نمیرفت یه جای دیگه بخوابه ، خدایا ! مرتیکه ی فراموشکارو باش !

لعنتی خیلی جذاب بود ، چشماش آدم رو مجذوب میکرد ، تازه اومده میگه ، من یادم نمیاد ، عوضی ! صبح نشونت میدم ، فقط دعا کن صبح نشه ،

درحالی که پاهام رو آروم داخل دستم گرفته بودم ، به درخت پشت سرم تکیه زدم و سعی کردم خوابم ببره ، چون فردا صبح قرار بود حسابی بخندم ….

گابریل هم با ژست خاصی که گرفته بود ، خودش رو به خواب زد ….. تا صبح لحظه شماری میکردم ….

*****

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

31 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

بسم ا…😂😂😂💔💔

Mehra
Mehra
1 سال قبل

مرسی آزاده جونی ❤️

Mehra
Mehra
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

💕💕💕

Hany
Hany
1 سال قبل

مثا همیشه عالییییی

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

مرسی دمت گرم آزاده جان❤🤍

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

❤💜

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

دستت طلا آزاده جون بازم پارت بذالیا❤

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

دستت طلا ❤😘

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

اوم به نظرم اون صبحش خیلی باحال میشه😂

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

بلی بلی 😂
دیگه چه اتفاقایی میفته😉😂

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

من دیشب ۵خواببدم😂
فعلا هیچی نمیدونم خودت یه چیایی لو بده🥲🥺

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

انشاءلله🥺

Asaadi
Asaadi
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

آله این خیلی هیجان نداش🥲

Hany
Hany
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

اره

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
1 سال قبل

اولین کامنت😎😂
این پارت هم درجه یک بود💕
ولی به نظرم گابریل داره نقش بازی میکنه که اون اتفاقات رو فراموش کرده!

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

باز میخوایم از زیر زبونت حرف بکشیم ولی خودت رو نگه داشتی چیزی نگی😂

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

آفرین😂❤

Hany
Hany
پاسخ به  Motahareh Amelipour
1 سال قبل

این کار جدا رمان رو هیجانی تر می کنه من که خیلی کنجکاوم

دسته‌ها

31
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x