رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۱۴

0
(0)

 

*****

خیره به آسمان شب شده بودم ، چه صحنه ی جالبی شده بود …..

_ تو فکری ؟

انقدر مشغول نگاه کردن به ستاره ها شده بودم که اصلا نفهمیدم کی گابریل کنارم نشست ، بدون اینکه به طرفش برگردم ، لب زدم …

_ چطور مگه ؟

با صدای مردونش ادامه داد :

_ چرا برنمیگردی پیش خانوادت ؟

 

_خودت چرا برنمیگردی ؟

 

_ بیخیال مهم نیست ،

 

_ دیشب ، تو …. چت شده بود ؟

_ ببینم تا حالا به گوشت خورده که وقتی ماه کامل میشه ، گرگینه ها تعادل روح و جسمی خودشون رو برای چند لحظه از دست میدن و خلق و‌ خوی وحشی میگیرن و حتی متوجه کارهایی که میکنن نیستن ؟

متعجب بهش خیره شدم ، نه تا این حد ، چش شده بود ، گرگینه ها عجیب ترین موجوداتی بودند که تو عمرم دیده بودم ،

_ اما تو دیشب ، تو …

_ هرکاری کردم کردم ، من شب هایی که ماه کامل میشه ، یه زمان به خصوصی تعادلم رو از دست میدم و متوجه کارهایی که میکنم نمیشم ، بهتره تا شب بعدی که ماه کامل میشه داخل جنگل نباشی ،

کم کم ازش می‌ترسیدم چه آدم عجیبی بود …

بی تفاوت جنین وار درحالی که سرم رو به درخت تکیه داده بودم چشمامو بستم و به فکر شیطنت ها و خاطرات خوب گذشتم به خواب رفتم ….

 

# فلش __ بک #

_ کاترین ؟ کاترین دخترم گردنبند منو ندیدی ، همونی که بابات برام خریده بود ؟

درحالی که گردنبند مامان رو به آرومی و ظریفی داخل اتاق لوییس جاسازی میکردم ، گفتم :

_ آخه مامان گردنبند تو گم شده ، چه ربطی به من داره ؟

لوییس باید تقاص کار دیروزش رو که به بابا درباره ی من خبرچینی میکنه رو پس بده ،

آخه بگو چه ربطی به تو داره که میری به بابا میگی کاترین با الیور رفتن جنگل خب به تو چه میگفتی بالا داخل اتاقشه !

حالا نشونت میدم …

 

بعد از گذشت چند ساعت به آرومی به پیش مادرم که روی صندلی که داخل پذیرایی بود نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود رفتم …

در حالی که بغض کرده بود به منی که به زور جلوی خندمو گرفته بودم نگاه کرد…

_ حالا به بابات چی بگم دخترم ؟

خندم گرفته بود روی دهنم رو با دستم پوشش دادم … و با لحنی غم انگیز گفتم ..

_ مامان من گردنبندت رو پیدا کردم ….

لبخند پررنگی روی لبانش نقش بست ، قصد من آزار مامان نبود میخواستم لوییس تقاص پس بده .‌‌…

_ کجاس دخترم ؟ بگو دیگه چرا معطلی ؟

_ اما آخه …

_ اما چی بگو عزیزم ؟

_ داخل اتاق لوییس زیر تختش دیدمش !

_ لوییس ؟ غیر ممکنه !

_ بیا خودت ببین مامان …

 

وارد اتاق لوییس شدیم ، گردنبند مادرم به قدری براق بود که در تاریکی اتاق لوییس به خوبی خودنمایی میکرد …

مادر با ناباوری گردنبند را برداشت و فوری به گردنش انداخت …

_ دیدی خودت مامان !

_ بزار هکتور و اون داداشت بیان ببینم دلیل این کارش چی بوده ؟

از اونجایی که به خوبی از نقطه ضعف مادرم خبر داشتم ، تقریباً میدونستم چه بلایی قراره به سر لوییس بیاد ، دل تو دلم نبود که ببینم ، مادرم نسبت به گردنبند و جواهراتش خیلی محتاط گونه رفتار میکرد مخصوصاً اگر اون چیز رو بابام براش خریده باشه …..

 

مشتاقانه پشت در عمارت منتظر آمدن پدر ماندم که بالاخره بعد از دو ساعت سرپا ایستادن صدای تقه ی در بلند شد ، در را فوری باز کردم ،

پدر با دیدنم تعجب کرد اما چیزی نگفت و وارد پذیرایی شد ….

لوییس هم به همراهش وارد پذیرایی شد اما نمیدانست که چه بلایی انتظارش را میکشد ….

با سرعت به پذیرایی رفتم و روی مبل نشستم و بی تفاوت به در و دیوار نگاه میکردم ….

بعد از چند دقیقه پدر در حالی که دیوانه وار اسم لوییس را صدا میزد روی صندلی نشست …

_ چیشده بابا ؟

_ بگو ببینم چرا گردنبند مامانت رو پنهون کرده بودی میدونی که مادرت چقدر ناراحت میشه !

لوییس با چشمانی باز فقط خیره به پدر شده بود …

_ گ..گردنبند ..‌. مگه اصلا مامان گردنبند هم داره ؟

با شنیدن حرفش پق خنده ای زدم اما فوری جلوی خودم رو گرفتم … میدونستم تنبیه های پدرم همتا نداره !

_ خودت رو به کوچه علی چپ نزن ، میدونی که بخاطر این کارت باید تنبیه بشی و تنبیهت هم اینه که تا یک هفته حق نداری اصلا از خونه بیرون بری و به کتابخونه بری و کتاب بخونی ،

_ بابا من گردنبند مامان رو برنداشتم همش کار کاترینه میخواد بخاطر دیروز اینکارو کنه ….

لوییس خیلی علاقه به خواندن کتاب های مختلف در هر زمینه ای بود ، شاید این تنبیه اگر برای من بود اصلا اهمیتی نداشت اما برای لوییس خیلی مهم بود ….پدر نقطه ضعف های همه را به خوبی میدانست ….

 

لوییس در حالی که از عصبانیت قرمز شده بود به سمت اتاقش رفت و در رو محکم به همدیگه کوبید ….

حقش بود …

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mahsa
1 سال قبل

بیچاره لوییس🤣😂

ارزو
1 سال قبل

کاترین چه مارمولکه😂😂😂😂💔💔💔

Svin
Svin
1 سال قبل

پارت بعد کی میزاری؟

بهاری
بهاری
1 سال قبل

چرا اینقدر کوتاه بود این؟؟ 😐🥺

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x