رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۷

0
(0)

 

توی تختم دراز کشیدم و برای لحظه ای چشمانم را بستم ذهنم درگیر و خسته بود ….که ناگهان صدای آشنای کسی باعث شد بلافاصله از شدت هیجان چشمانم را باز کنم…..

_ گابریل ؟

_ کاترین !

بدون هیچ حرفی فقط نگاهم میکرد ، وای خدایا چقدر دلتنگش بودم …

بی اراده از روی تخت بلند شدم و مثل کسایی که بعد از سال ها دوری همو ندیده باشن … به سمتش پاتند کردم و عمیقاً به آغوش کشیدمش …. دلم برای عطر تنش تنگ شده بود ‌‌….

در همون حال به چشمهای قرمزش که پر از عشق بود خیره شدم ، و در حالی که اشک میریختم دستای مشت کردم رو محکم به سینش کوبوندم …

_ تو … تو کجا بودی ؟ چرا زودتر از اینا نیومدی ؟ چرا ولم کردی و رفتی ؟ چرا ؟ کجا رفتی ؟

انقدر تو بغلش اشک ریختم تا اروم شدم وقتی دید دیگه گریه نمیکنم منو از خودش جدا کرد و صورتمو با دستای بزرگ و مردونش قاب گرفت

سرشو نزدیک سرم اورد اروم گفت :

 

_ دختر پادشاه رو ببین ! چقدر دلتنگم شده !

نبینم دیگه بخوای برام اشک بریزی ،

من که جایی نرفته بودم همین جا بودم ، درست داخل قلبت ….

با سر انگشتاش اشکام و پاک کرد و پیشونیم بوسید و دوباره تو آغوشش کشید

دلم نمیخواست از آغوشش جدا بشم ،

دستم و دور کمرش حلقه کردم و سرم و رو سینش گذاشتم…..

چند لحظه ای تو اون حال موندیم ،

که بخاطر سوالی که ذهنم رو درگیر کرده بود ، ازش جدا شدم ، و به چشماش خیره شدم ، و آروم لب زدم ؛

_ تو .. تو .. چ..چطوری اومدی اینجا ؟

قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه ،

صدای مادر از پشت در اتاق به گوش میرسید….

_ کاترین ؟ کاترین دخترم ؟

_ گابریل اگر بفهمن تو اومدی اینجا یه بلایی سرت میارن برو باید بری …

صدای مادرم بلند تر شد ….

_ کاترین ؟ با تو ام ؟ چرا جوابمو نمیدی ؟

اما گابریل فقط ایستاده بود و به منی که پر از آشوب و استرس بودم نگاه میکرد …

تک خنده ای کرد و شونه هاشو انداخت بالا ….

با تقه ای در اتاق باز شد ، پدرم همراه با مادرم وارد اتاق شدند ، و من رو در حالی که پیش گابریل بودم دیدند ..‌‌..

پدرم درست همان چاقوی نقره ای را که آن شب در دست کریستوفر بود را در دست داشت و به قلب من هدف گرفت…

_ نه نه نه بابا لطفا نکن بابا نهههه!

همه چیز خیلی ناگهانی سریع جلو رفت …

صدای دلخراش فرو رفتن چاقو شنیده شد …

همه ی اتاق غرق در خون شده بود‌… اما… اما …یه چیزی اینجا درست نبود ….یه چیزی اینجا غیر طبیعی بود ….

در کمال تعجبم اون چاقو یی که از جنس نقره بود درست در قلب گابریل فرو رفته بود …. اون خودش رو فدای من کرده بود …اون نزاشت چاقوی پدر به قلب من فرو بره اون خودش رو سپر من کرد ….

 

پدرم در حالی که چاقو را عمیقاً در قلب گابریل میپیچوند ، قهقه ی مستانه ای سر داد …

_ بی غیرت …حالا واسه من عاشق شده که مرد غریبه رو به اتاقش راه میده… تو باید با کریستوفر ازدواج کنی و هیچ چیز مانع این تصمیمم نمیتونه بشه …

روی زمین نشستم و ذره ذره نابود شدن گابریل رو جلوی چشمام میدیدم ، درد داشت خیلی درد داشت ، میتونستم اینو حس کنم ….

با بیرون رفتن پدر از اتاق ، مادرم فقط بهم نگاه میکرد نمیدونست چی بگه ؟ یعنی چی میتونست بگه ؟

با چشمانی که از شدت اشک به جای قطرات شور آب ، خون جاری میشد ، سر گابریل رو روی پاهام قرار دادم ….

نمیتونستم بزارم تو خون خودش بغلته !فریاد زدم :

_ نه گابریل ، تو نمیتونی به همین آسونی منو ول کنی …. بلند شو…. گابریل … گابریل … چرا اومدی جلوی من …نه … نه ..نه ..نه … چشمات رو نبند … گابریل ؟

چشمهاش برای آخرین بار به نگاهم قفل شد ، دستمو محکم داخل دستش فشرد و به زور و نفس نفس زنان لب زد …

_ ک..کات…کاترین …میخوام ..ک..که … یه چیزی رو بدو..بدونی …. ب..ب…برای آخرین بار… اون…شب هم میخواستم همینو بهت بگم ….د…دو… دو…دوستت د…دارم….

 

هق هقم اوج گرفت … دستم رو قاب صورتش کردم ….نفس هاش خیلی کند و آروم بود ….

محکم به صورتش ضربه زدم … و در حالی که از شدت گریه زیاد صدام بیرون نمیومد با تمام توانم داد زدم …

_ نه ! نه ! تو نمیتونی منو ول کنی و بری ! گابریل ! گابریل …نههههه…..گابریل !….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مولا مولایی
مولا مولایی
1 سال قبل

دوست دارم این رمان رو خیلی خوبه

مولا مولایی
مولا مولایی
1 سال قبل

عالیه

Negar
Negar
1 سال قبل

کزکش😐کراش کش دیو.س

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

یعنی واقعا مررد؟
هققققق😭🤧

ارزو
1 سال قبل

ازادههه جااان …خودت روش قتلتو انتخاب کن
🪓⚒🗡⚔🏹💣 ؟؟؟؟ کدومش ؟؟؟😂😂😂😑😑😑💣💣💣

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

عشقم به شکایت نمیرسی😂😂😂💔💔💔
سر تیتر روزنامه های فردا … یک دختر جوان به علت تمام کردن پارت رمانش در جای حساس به قتل رسید …قاتل تحت تعقیب است
😂😂😂😂💔💔💔💣💣💣💣

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

😂😂😂😂😂

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

ن من مثل کوه پشت آزاده جون هستم 😂💕
اول باید از رو جنازه من رد شی😂🔪🔪

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

همچنین عشقم😍💕
خاعش💕
ها حالا خودم هستم😂🔪

لمیا
لمیا
1 سال قبل

حالا این خوابه یا حقیقته?😭

Mehra
Mehra
1 سال قبل

آزاده اگه خواب نباشه خود کشی میکنم 🔪💔🤦‍♀️

Mehra
Mehra
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
1 سال قبل

💔🥺باشع
چش❤️🤣

mahsa
1 سال قبل

مرد؟😰😭

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x