رمان گرداب پارت 211

5
(2)

 

 

 

 

 

دوباره دستش رو فشردم و گفت:

-خیلی خوشحال شدم دیدمت..بیشتر سر بزن دلم برات تنگ میشه…

 

-منم همینطور..چشم حتما..به مامان اینا سلام برسون..

 

-سلامت باشی عزیزم چشم..

 

چشمکی زد و با چشم و ابرو به در اتاق سورن اشاره کرد و گفت:

-بهشون گفتم مهمون دارن اما نگفتی تویی..

 

خندیدم و سرم رو تکون دادم:

-ممنون..

 

-خدانگهدار..

 

جوابش رو دادم و با نگاهم بدرقه ش کردم تا از مطب خارج شد و در رو هم پشت سرش بست…

 

نفس عمیقی کشیدم و با استرس بند کیفم رو توی دست هام فشردم و با قدم های اروم راه افتادم سمت اتاق سورن….

 

تقه ای به در زدم و با شنیدن صداش دلم لرزید:

-بفرمایید..

 

خدایا چقدر دلم براش تنگ شده بود..

 

دوباره نفسی گرفتم و دستم رو روی دستگیره ی در گذاشتم و اروم در رو باز کردم و رفتم داخل…

 

سرش پایین بود و داشت چیزی رو یادداشت می کرد..

 

با ولع و دلتنگی نگاهم رو بهش دوختم و در رو اروم پشت سرم بستم…

 

با صدای بسته شدن در سرش رو بلند کرد و با دیدن من، ابروهاش اروم اروم بالا پرید…

 

نگاهم رو توی صورتش چرخوندم و اهسته گفتم:

-سلام..

 

با همون ابروهای بالا انداخته، سرش رو تکون داد و متعجب گفت:

-سلام..خوش اومدی..

 

 

بی اختیار نگاه و لحنم پر از گلایه شد:

-واقعا خوش اومدم؟!..

 

نگاهش رو ازم دزدید و با دست به مبل های جلوی میزش اشاره کرد:

-اره..چرا اونجا ایستادی..بیا بشین..

 

بند کیفم رو محکم تر فشردم و راه افتادم و جلوی میزش ایستادم…

 

وقتی دید ایستادم و چیزی نمیگم، دوباره نگاهم کردم و با تعجب گفت:

-چرا نمیشینی؟!..

 

-اگه مزاحمت شدم برم..نمیخوام به زور تحملم کنی..

 

اخم هاش رو کمی توی هم کشید و با جذبه گفت:

-بشین پرند بچه بازی درنیار..

 

حتی دلم برای شنیدن اسمم از زبونش هم تنگ شده بود…

 

کمی عقب رفتم و روی مبل دو نفره نشستم و خیره شدم بهش…

 

کلافه نگاهش رو ازم گرفت و از جاش بلند شد:

-چیزی میخوری برات بیارم؟..

 

-نه ممنون..بیا بشین باید حرف بزنیم..

 

از پشت میز رد شد و اومد روی مبل روبه روم نشست و سوالی گفت:

-درمورده؟!..

 

بی اختیار پوزخندی زدم و گفتم:

-درمورده؟..به نظرت درمورده چی میخوام حرف بزنم؟..به نظرت این همه راه اومدم اینجا که چی بهت بگم؟…

 

دست هاش رو توی هم گره زد و روی زانوهاش گذاشت و کمی خم شد جلو و محکم صدام کرد:

-پرند!..

 

 

غمگین و ناراحت نگاهش کردم و چیزی نگفتم که خودش دوباره گفت:

-چرا اومدی؟!..

 

-نباید میومدم؟!..

 

-نگفتم نباید میومدی..گفتم چرا اومدی؟!..

 

کلافه نگاهم رو به اطراف چرخوندم و گفتم:

-اومدم حرف بزنیم..

 

-اینجا جای حرف زدنه؟!..

 

-پس کجا میومدم؟..جواب تماس هامو نمیدی..وقتی میایی خونه که من نباشم..کجا میدیدمت که بتونم باهات حرف بزنم؟….

 

نگاهش رو ازم گرفت و با بی رحمی گفت:

-لابد حرفی نداشتیم که جواب نمیدادم..

 

-این نظر تواِ..شاید تو حرفی نداشته باشی و نخواهی منو ببینی..شاید من اینقدر برات ارزش ندارم که بیایی ازم دلیل کارمو بپرسی اما برای من اینطوری نیست…..

 

پوزخندی زد و با حرصی محسوس گفت:

-اگه برات ارزش داشتم، پنهان کاری نمی کردی و بهم دروغ نمی گفتی…

 

اخم هام توی هم رفت و صدای من هم پر از حرص شد:

-من دروغ نگفتم..اگه می خواستم پنهان کاری کنم اصلا موضوع رو بهت نمی گفتم…

 

-پس اسم کارت چی بود؟..من ازت پرسیدم اون مرتیکه ی اشغال رو دیدی تو گفتی نه…

 

چونه ام از تحکم صداش لرزید و اروم گفتم:

-موضوع تموم شده بود..نخواستم بخاطره اون به قول خودت مرتیکه ی اشغال ناراحت بشی..نخواستم نگرانت کنم….

 

دوباره مثل اون روز انگشت اتهامش به طرفم گرفته شد و غرید:

-بخاطره هرچی که بود نباید دروغ می گفتی..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aida
Aida
7 ماه قبل

عالی منتظر پارت جدید

Mahsa
Mahsa
7 ماه قبل

کاش مثل فیلم ترکیا یهو همو بغل میکردن میگفتن چقد دلشون واسه هم تنگ شده و همو دوس دارن😕ولی زهی خیال باطل
تا ما رو دق ندن این اتفاق نمیفته

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x