رمان گرداب پارت 213

5
(2)

 

 

 

بی حرف نگاهش رو توی چشم هاش چرخوند و جوابم رو نداد…

 

با تعجب صداش کردم:

-سورن!..

 

دستش رو از موهام جدا کرد و اروم سرش رو خم کرد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند…

 

نفس گرمش رو توی صورتم بیرون داد و پچ زد:

-هرروز میومدم دیدنت..

 

از همون فاصله ی کم، چشم هام رو توی چشم هاش چرخوندم:

-کجا؟!..

 

-صبحها قبل از اینکه بری سرکار..یا گاهی بعد از ظهرها وقتی کارت تموم میشد، تا خونه دنبالت می اومدم…

 

اخم هام توی هم رفت و با حرص، جفت دست هام رو توی سینه ش کوبیدم و هولش دادم عقب:

-خیلی بدجنسی سورن..خیلی..خیلی..

 

درحالی که بخاطره فشار دست هام ازم کمی فاصله گرفته بود، اروم خندید و گفت:

-خیلی چی؟..

 

با حرص بیشتری توپیدم:

-هیچ کلمه ای برای توصیف کارت پیدا نمیکنم..

 

خنده ش بلندتر شد و مچ دستم رو گرفت و کشید..

 

سعی کردم دستم رو از دستش دربیارم اما اجازه نداد و کشوندم سمت مبل ها و مجبورم کرد بشینم…

 

خودش هم کنارم نشست و مچ دستم رو محکم تر گرفت تا یه وقت بلند نشم…

 

 

 

دستم رو توی دستش چرخوندم و با حرص گفتم:

-ولم کن..می خوام برم..

 

-چرا؟!..

 

-چرا؟..واقعا میپرسی چرا؟..گفتم ولم کن..

 

-بشین اینقدر وول نخور..مگه نیومده بودی حرف بزنیم..

 

عصبی و با تشر گفتم:

-پشیمون شدم..

 

-پرند..

 

بی حرکت شدم و چند لحظه بینمون سکوت شد و بعد سرم رو چرخوندم و با غصه نگاهش کردم…

 

غمگین و گرفته گفتم:

-میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟..میدونی چه حالی داشتم؟..اونوقت هرروز میومدی اما حتی نخواستی یکبار باهام حرف بزنی….

 

دستم رو ول کرد و نگاهش رو ازم گرفت و لبخنده تلخی زد:

-ازت ناراحت بودم..

 

-اگه بهم اجازه داده بودی برات توضیح میدادم..حتی مثل امروز عذرخواهی می کردم اما توی بی معرفت….

 

سرش رو چرخوند طرفم و اخم هاش توی هم رفت:

-من بی معرفت نیستم..فقط ناراحت بودم..خودتم میدونی حق داشتم…

 

-اما حق نداشتی باهام این کارو بکنی..حق نداشتی اینقدر ازم فاصله بگیری و حتی جواب تماس هامم ندی….

 

جواب نداد که دوباره خودم به حرف اومدم:

-باید میومدی حرف بزنیم..ازم دلیل کارمو بپرسی..بعد اگه قانع نمیشدی اونوقت میرفتی…

 

 

با مکث کوتاهی گفت:

-در این مورد حق با تواِ..ببخشید..

 

مشتی توی شونه ش کوبیدم و با بغض گفتم:

-نمیبخشم..چطور دلت اومد..

 

با یک حرکت کشیدم توی بغلش و محکم بین بازوهاش قفلم کرد…

 

دست هام رو که توی سینه ش جمع شده بود رو محکم بهش فشردم تا فاصله بگیرم اما اجازه نداد…

 

بغضم ترکید و با گریه گفتم:

-سنگ دل..چطور تونستی..

 

یک دستش رو از دورم بالا اورد و از روی شال روی سرم کشید و مهربون گفت:

-ببخشید..

 

-دلم تنگ شده بود..داشتم دق میکردم اما تو جوابمو نمیدادی..جوابمو نمیدادی…

 

با همون لحن پر محبت نازم داد:

-قربونش برم که دلش تنگ شده بود..ببخشید عزیزم..

 

چشم های خیسم رو بستم و سرم رو به سینه ش تکیه دادم و مشت هام رو باز کردم…

 

دستش رو دورم محکم تر کرد و با اون یکی دستش، شالم رو از روی سرم انداخت دور گردنم و انگشت هاش رو لای موهام فرو کرد….

 

بی حرف مشغول نوازش موهام شد و من هم با چشم های بسته، خودم رو به اغوش گرم و دست های پر نوازشش سپردم….

 

نمی دونم چقدر توی اون حال بودیم که فین فینی کردم و با بغض گفتم:

-دیگه این کارو نکن..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x