رمان گرداب پارت 217

5
(2)

 

 

توی دلم خدا رو صدا زدم و رفتم سمت در ورودی..

 

وارد راهروی باریک جلوی در که شدم، در از بیرون باز شد و سورن با لبخندی به لب اومد داخل…

 

بی اراده من هم لبخند زدم و قدمی جلوتر رفتم و اروم گفتم:

-سلام..خوبی؟..

 

در رو پشت سرش بست و چشمک بامزه ای زد و گفت:

-سلام عزیزم..ممنون تو چطوری؟..

 

-خوبم..خوش اومدی..

 

سرش رو تکون داد و مشغول دراوردن کفش هاش شد و بعد خم شد و کفش هارو برداشت و داخل جاکفشی گذاشت….

 

دمپایی های مخصوص خودش رو از جاکفشی دراوردم و پاش کرد و راه افتاد سمت من…

 

بهم که رسید، نوازش وار دستی به بازوم کشید و گفت:

-چه خبر؟!..

 

راه افتادیم سمت سالن و گفتم:

-سلامتی..تو چه خبر؟..چرا اینقدر دیر اومدی؟..

 

-مریض داشتم..

 

با تعجب گفتم:

-از مطب میایی؟!..

 

-اره..حسابی هم خسته ام..اما نتونستم برم خونه..گفتم یه سری بهتون بزنم ببینمتون…

 

-خوب کاری کردی..

 

وارد سالن که شدیم سورن بلند و با محبت گفت:

-به به..سلام خوشگله..

 

مامان هم از روی مبل بلند شد و لبخند زد و همزمان چشم غره ای هم رفت و گفت:

-سلام..خوش اومدی..خوشگله چیه؟..

 

 

سورن که به مامان رسیده بود، خم شد گونه ش رو بوسید و با خنده گفت:

-خوشگلی دیگه..

 

مامان ضربه ای به شونه ی سورن زد و گفت:

-بشین اینقدر زبون نریز..

 

سورن جای قبلی من، کنار مامان نشست و من هم کنارشون ایستادم…

 

لبخندی زدم و گفتم:

-برم برات غذا گرم کنم..حتما گرسنه ای..

 

سورن دست هاش رو بهم مالید و با ذوق گفت:

-اخ اخ نگو..حسابی سر و صدای شکمم دراومده..چی داریم؟…

 

با همون جمله ی کوتاهِ “چی داریم”ش یه حالی بهم دست داد و دلم براش پر کشید…

 

از اینکه خودش رو هم جزئی از ما می دونست و جمع میبست، سرذوق اومدم و راه افتادم سمت اشپزخونه…

 

در همون حال با خنده گفتم:

-کوکو سبزی داریم..الان اماده میکنم..

 

وارد اشپزخونه شدم و سورن برای اینکه صداش بهم برسه، بلند گفت:

-قربون دست و پنجه ت..فقط سرعت بده که دارم از گشنگی از حال میرم..

 

با خنده گفتم:

-چشم..الان دو سوته اماده میکنم..

 

مشغول اماده کردن غذا شدم و مامان و سورن هم شروع کردن به حرف زدن…

 

 

یک گوشم اونجا بود که چی میگن اما چیزی نمی شنیدم و داشتن اروم باهم صحبت می کردن…

 

استرس گرفته بودم که مامان موضوع رو به سورن نگه…

 

تند تند غذا رو گرم کردم و سبد سبزی و نون و نوشابه هم از داخل یخچال دراوردم و وسط میز گذاشتم….

 

رفتم پشت کانتر و گفتم:

-سورن غذا اماده س بیا..

 

چون پشتشون بهم بود صورتشون رو نمیدیدم و سورن که بلند شد، لبخند روی لبم نشوندم و سعی کردم اضطرابم معلوم نشه….

 

مبل رو دور زد و چرخید طرفم و با دیدن قیافه ش دلم هری ریخت…

 

اخم های درهم..صورت سخت شده و لب هایی که محکم روی هم میفشرد…

 

همون لحظه فهمیدم از چیزی که میترسیدم به سرم اومده…

 

همینطور داشتم نگاهش می کردم که اومد داخل اشپزخونه و پشت میز نشست…

 

بشقابش رو کمی جلو کشید و بی حرف و با بی میلی تمام مشغول خوردن شد…

 

دیگه از اون صورت بشاش و سرحالِ موقع ورودش خبری نبود…

 

کنار میز ایستادم و با تردید گفتم:

-سورن خوبی؟!..چیزی شده؟!..

 

سرش رو تکون داد و بدون اینکه نگاهم کنه “نه” ارومی زیرلب گفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (8)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
راحیل
راحیل
7 ماه قبل

ممنون عزیز اما خیلی کم بود با این حال محبت کردی گلم

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

همین؟
خدایی کم بود

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x