رمان گرداب پارت 232

5
(2)

 

 

 

 

سورن اشاره کرد سوار ماشین بشه و خودش هم دوباره پشت فرمون نشست…

 

به سمت سوپرمارکت که فاصله ی زیادی هم باهاشون نداشت، حرکت کرد…

 

ماشین رو جلوی سوپری نگه داشت و دوتایی پیاده شدن…

 

با پاهایی لرزون راه افتادن و رفتن داخل مغازه که مشتری هم نداشت…

 

سورن دستش رو روی میز گذاشت و گفت:

-سلام جناب..

 

مغازه دار از جاش بلند شد و با خوشرویی گفت:

-سلام..بفرمایید..

 

سورن با چشم هایی که دو دو میزد، نگاهی به کیان کرد و دوباره چرخید سمت صاحب مغازه…

 

زبونش نمی چرخید اما تمام زورش رو جمع کرد و به سختی گفت:

-امروز عصر این اطراف تصادفی چیزی نشده؟..

 

صاحب مغازه با تعجب نگاهش رو بینشون چرخوند و گفت:

-چطور؟!..

 

سورن دندون هاش رو روی هم فشرد و خواست بتوپه بهش که کیان سریع متوجه شد و با فشردن شونه ش مانع شد….

 

خودش جلو اومد و گفت:

-یکی از اشناهامون عصری بیرون اومده و خبری ازش نداریم..داریم دنبالش می گردیم…

 

مغازه دار ابرویی بالا انداخت و سری تکون داد:

-اهان..نه والا..امروز اتفاقی اینجاها نیوفتاد..من از صبح اینجام تصادفی چیزی نشد…

 

#پارت1351

 

سورن چشم هاش رو بست و نفسش رو فوت کرد بیرون..

 

کیان تشکری کرد و دوتایی از مغازه بیرون زدن..

 

دوباره سوار ماشین شدن و سورن استارت زد و ماشین رو روشن کرد…

 

اما هنوز حرکت نکرده بودن که با صدای فریادهای گوش خراش سورن و مشت هایی که به فرمون می کوبید، کیان توی جاش پرید و با وحشت نگاهش کرد…..

 

صورتش سرخ شده بود و با تمام قوا فریاد می کشید و به فرمون ماشین مشت می کوبید…

 

کیان با مکث کوتاهی به خودش اومد و کمی جلو رفت و سعی کرد جلوی مشت های سورن رو بگیره…

 

مچ دست هاش رو محکم گرفت و برای اینکه صداش میون نعره های سورن به گوشش برسه، اون هم فریاد زد:

-سورن..سورن چیکار میکنی..به خودت بیا مرد..اینطوری نمی تونی کمکی بکنی…

 

سورن بی توجه به کیان همچنان فریاد میزد و سعی می کرد دست هاش رو ازاد بکنه تا بتونه باز هم مشت بزنه….

 

دلش پر بود و انگار غده ی بزرگی توی گلوش گیر کرده بود و پایین نمی رفت…

 

می خواست یه جوری خودش رو سبک بکنه اما با

هر فریاد انگار اون غده بزرگ تر میشد…

 

وقتی دید فریاد زدن فایده ای نداره، بالاخره ساکت شد و فرمون رو توی مشت های محکمش گرفت و پیشونیش رو بهشون تکیه داد….

 

#پارت1352

 

نفس نفس میزد و کل صورتش عرق کرده بود..

 

کیان دستش رو روی شونه ش گذاشت و اروم گفت:

-نگران نباش..پیداش میکنیم..

 

سرش رو بلند کرد و چشم هاش رو که غلتان خون شده بودن، چرخوند سمت کیان و با صدای دورگه شده ای گفت:

-بریم بیمارستان ها؟!..

 

کیان سرش رو تکون داد:

-بریم..هرچند اگه اتفاقی افتاده بود تا الان خبردار می شدیم…

 

سورن مردد نگاهش کرد و گفت:

-چطور؟!..

 

-کیف و گوشیش باهاش بوده..بالاخره یکی می تونست بهمون خبر بده…

 

سورن سرش رو چرخوند و به جلوش خیره شد..

 

حق با کیان بود..اگه اتفاقی مثل تصادف افتاده بود، تا الان حتما با خبر می شدن…

 

گوشه ی لبش رو جوید و استارت زد:

-بازم بریم بپرسیم..بهتر از دست روی دست گذاشتنه..

 

کیان هم تایید کرد و سورن ماشین رو راه انداخت..

 

توی سکوت و با دلی پر از نگرانی، حرکت کردن سمت نزدیک ترین بیمارستان…

 

هردو توی دلشون دعا می کردن که پرند رو اونجا پیدا نکنن..

 

هرچند سورن نگرانی دیگه ای هم داشت و از به زبون اوردنش پرهیز می کرد…

 

نمی خواست حتی یک نفر دیگه هم باهاش هم نظر باشه و این موضوع به کاوه ربط داشته…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
[:
[:
5 ماه قبل

پارت گذاریو بیشتر کنید لدفن

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x