رمان گلادیاتور پارت 49

5
(1)

 

یزدان با دیدن سکوت گندم گوشه نگاهی شاید از سر دلتنگی به او انداخت ………… نگاهش نامحسوس بود و در ظاهر بی تفاوت به نظر می رسید . نگاهی که انگار هیچ خبر خاصی در آن وجود نداشت ……… اما خودش خوب از حال دلش باخبر بود ………… بعد از چندین سال گندم دوباره به او برگردانده شده بود ………. تنها فردی که می توانست او را اندازه یک عضو واقعی خانواده دوست داشته باشد ………… گندمش بزرگ شده بود ………. خانم شده بود ………. زیباتر شده بود …………دیگر از آن دختر بچه کوچک و کثیف سال های پیش خبری نبود ……….. فکر می کرد بعد از سالیان سال زندگی سیاه و تباه شده اش به او رو کرده و گندم را بدون آنکه کار خاصی انجام دهد سر راهش قرار داده .

نگاهی به چشمان کنجکاو گندم که پی در پی این طرف و آن طرف می چرخید انداخت ……….. نگفته هم می توانست سوالات ردیف شده در ذهن او را بخواند .

ـ صبحونت و شروع کن ………… وقت برای کنجکاوی کردن زیاده .

گندم نگاهش را بلافاصله سمت یزدان چرخاند و با دیدن نگاه او بر روی خودش ، لب پایینی اش را به دهان کشید و کمی خجالت زده از این کنجکاوی ضایعش در مقابل نگاه تیز یزدان تکه نان کوچک مقابلش را برداشت و درون ظرف خامه نزدیک دستش زد و درون دهانش چیاند .

سوگند مانتو شلوار پوشیده با قدم های بلند وارد سالن غذا خوری شد ……….. اگه قرار بود او در این خانه ماندگار نشود ، اجازه هم نمی داد آن دختر تازه وارد درون این خانه بماند ………. دیگی که برای او نجوشد ، بهتر بود سر سگ درون آن بجوشد .

نزدیک میز رسید و نگاه خشم گرفته اش را به گندم داد و روی میز به سمت او خم شد و با دست به شال روی سر او و آن شومیز ساده در تنش اشاره کرد و با تمسخر گفت :

ـ ببینم دیشبم با همین چادر چاقدوشت رفتی تو بغل یزدان ؟؟؟

گندم حیران از واکنش یکدفعه ای سوگند ، بی اختیار با صورتی که از شرم فکر و خیال در سر سوگند ، کمی رنگ گرفته بود و ملتهب به نظر می رسید ، خودش را عقب کشید و دست مشت کرد ………… بغل یزدان ؟؟؟

ـ الان خودت و اینجوری جلوش پوشوندی که بگی آفتاب مهتاب ندیده ای و اینکاره نیستی ؟؟؟ حتما دیشبم با حجاب اسلامی رفتی تو بغلش و براش آه و ناله کردی ……….. خودت و الان پوشوندی که بگی دختر پاکی هستی ؟ توی مارمولک فکر کردی با کودن طرفی ؟؟؟ ……….. یزدان از کجا معلوم این دختره واقعا باکره بوده ؟؟؟ …………. مگه فکر کردی هزینه ترمیم چقدره ؟ فوقش ده تومن . مطمئن باش تو تجربه اولش نبودی . حتی حاضرم شرط ببندم این موزی تجربه خوابیدن هم زمان با ده تا مرد و هم داره .

گندم حس می کرد کم مانده از خجالت و شرم آب شود و به درون زمین فرو رود ………….. این دختر چه چرتی درباره خصوصی ترین جزء بدن او آن هم در مقابل یزدانی که هنوز بیست و چهار ساعت از رو در رو شدنشان با هم نگذشته ، می گفت ؟؟؟ تجربه رفتن هم زمان تو بغل ده تا مرد ؟؟؟

ـ معلومه داری چه چرت و پرتی سر هم بندی ………

یزدان با شنیدن حرف های سوگند خشمگین مشت محکمی روی میز کوبید که گندم جمله اش نصفه و نیمه ماند و از ترس در جا پرید و شانه هایش به حالت تدافعی بالا رفت و گردنش را پوشاند .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۲۹۹۰۲

دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۸ ۱۱۳۰۳۲۵۲۱

دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
IMG 20230123 230736 486

دانلود رمان به من نگو ببعی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۶ ۱۴۵۹۵۰۴۰۴

دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.  
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۵۸۳۸۵

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در…
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
1 سال قبل

ببخشید من میخواستم رمان بزارم تو سایت.چجوری این کارو کنم ؟
میشه ادمین کمکم کنه؟

زهرا
زهرا
1 سال قبل

ببخشید من میخواستم رمان بنویسم و بزارم چطوری میتونم اینکارو کنم؟

هیشکی
هیشکی
1 سال قبل

شده عیییییین رمان قبلی
سوگند جای لیلا یزدان جای امیر علی و گندم مظلدم و چش قشنگ و خجالتی و ترسو هم خو خورشیده
خب نویسنده جان چن روز صب میکردی از فاز رمان قبلی بیای بیرون بعد اینو بنویسی
اینجوری خیلی مضخرفه آدم تک تک جملات بعدیو میدونه انگار داره دوباره همون داستان قبلو میخونه

یاس
یاس
پاسخ به  هیشکی
1 سال قبل

اسم داستان قبل چیه؟

paeez
paeez
1 سال قبل

دلم میخواد برم تو رمان بعد سوگند رد خفه کنم😢😑😂

حیران
حیران
1 سال قبل

نه اشتباه نکن گندم این طلسمو شکست یه لقمه خورد

سوگل
سوگل
1 سال قبل

😊💛

هانی
هانی
1 سال قبل

اون صبحونهه رو میام میکنم تو حلقتوناااا کوفت کنید دیگه اه

فاطی
1 سال قبل

بچه ها من میخام رمان بزارم چیکار کنم چجوری رمان بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی قشنگ مبنویسم عاشقش میشید

سپیده
سپیده
پاسخ به  فاطی
1 سال قبل

ب فاطمه(ادمین)باید بگی

فاطی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

چطوری بهش بگم

سپیده
سپیده
پاسخ به  فاطی
1 سال قبل

هوووووی فاااااطمه فاطمههههه کجاییییی😄
چه جوری باید بهت بگه😁
فکر کنم باید تو تل بهش پیام بدی ولی مطمئن نیستم
فاطی بیا بهش بگو

فاطی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

بهش گفتم دستت ندرده😂

فاطی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

بهش گفتم فدات😂

ارام
ارام
1 سال قبل

بعد قرنی ی لقمه کوفت کرد
اهههه

فاطی
1 سال قبل

سلام من میخام رمان بنویسم خیلی قشنگه زود به زود پارت میزاذم پارت جایزه هم داریم فقط چجوری باید بزارم خیلی قشنگه
جوری پارت بزارم؟؟

یه نفر
یه نفر
1 سال قبل

رمانت خیلی قشنگه ولی کاش یکم بیشتر پارت بذاری

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط یه نفر
zohre
zohre
1 سال قبل

هنوز که سر میزیم 🥴🥴🥴🥴

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x