رمان گلادیاتور پارت 51

5
(1)

 

گندم با حالی خراب و دگرگون شده که ابروانش را بی اختیار بهم نزدیک می کرد ، سر پایین انداخت ……. یاد یازده دوازده سالگی اش افتاد ……….. زمانی که یک روز که از خواب بیدار شد از هرج و مرج درون گاراژ و پچ پچ های پسرها شنیده بود که نسرین هم از گاراژ فرار کرده ……… فراری که هیچ وقت بازگشتی به همراه نداشت ……….. تمام آن روزها فکر اینکه نسرین پیش یزدان رفته همچون خوره در سرش افتاده بود و روانش را بهم می ریخت ………. با همان نگاه به زیر افتاده دگرگون شده متأثر ، آرام گفت :

ـ من تا همین چند سال پیش فکر می کردم نسرین اومده پیش تو .

یزدان نگاهش را دور و اطرافش چرخاند …………. تنها یک نگهبان مقابل در ورودی سالن ایستاده بود و به نظر نمی رسید صدایشان تا گوش های او برسد ……….. اینجا یزدان با یک پیشینه کاملا سفید و خالی بود ………… پیشینه ای که هیچ کس از آن خبری نداشت .

ـ مگه نسرین هم از اون گاراژ فرار کرد ؟

ـ دقیقا یکی دو سال بعد از رفتن تو ، اونم از خونه امید رفت .

ـ من بعد از اینکه از اون قبرستون زدم بیرون ، نه دیگه نسرین و دیدم و نه دیگه خبری ازش گرفتم .

گندم نگاه ملتمسش را آرام آرام بالا کشید و در صورت یزدان انداخت ………… هنوز هم درگیر همان حس و حال بد چند ثانیه پیشش بود ………. او اندازه یزدان آنقدر کارکشته نبود تا راحت بتواند صدق و کذب حرف طرف مقابل را بسنجد ………. ممکن بود یزدان هم از او هیچ وقت خبری نگرفته باشد .

ـ اون حرفایی که دیشب زدی ………. واقعاً راست بود ؟

یزدان اندکی ابرو بهم نزدیک کرد .

ـ کدوم حرفا ؟

ـ اینکه چند سال دنبالم گشتی ……… اینکه تمام این سال ها دنبال یه خبری از من بودی .

یزدان نفس عمیقی کشید و روی میز به سمت گندم خم شد و دست مشت شده او را از روی میز برداشت و میان دست خودش گرفت و فشرد …………… می دانست گندم در این سال ها روزهای بسیار سختی را از سر گذرانده .

ـ می دونی وقتی قرار شد من دیگه به اون خونه برنگردم ، ثانیه به ثانیه اون لحظه ها به چی فکر می کردم ؟

گندم هیچ نگفت و تنها سرش را تکان داد ……….. تمام جانش گوش شده بود برای شنیدن جواب یزدان ………… دلش فقط می خواست بشنود که یزدان هیچ وقت فراموشش نکرده ، هیچ وقت او را از یاد نبرده ………. تمام تلاشش را برای پیدا کردن او به کار برده .

ـ وقتی قرار شد من دیگه به اون خونه برنگردم اولین چیزی که گفتم این بود که من یکی رو دارم که باید کنارم باشه ………. باید پیشم باشه …….. گفتم اون دختر نمی تونه بدون من زندگی کنه ……….. نگران تو بودم . هر ثانیه ، هر لحظه ، هر دقیقه . یک لحظه هم نتونستم فکرت از سرم بیرون بندازم یا بی خیالت بشم .

گندم در چشمان سیاه و نافذ او با آن ابروی شکسته سمت راستش که خط سفید باریکی انتهای ابرویش انداخته بود ، نگاه کرد …….. شکستگی که انگار چهره او را در عین جذابیت ، خشن تر هم نشان می داد ……… یک جذابیت توأمان با خشونت ………. آن زمان ها هم با آنکه یزدان تیپ خاص و آنچنانی نداشت ، اما چهره مردانه اش همیشه باعث می شد مورد توجه جنس مونث قرار بگیرد ……….. چه رسد به الان که انگار سانت به سانت هیکلش تشکیل شده بود از ماهیچه و عضلات ورزیده ای که حتی پیچ و خمشان از روی لباس در تنش هم مشهود بود .

ـ وقتی تو رفتی من ده سالم بود …….. من تا سیزده سالگی تو اون خونه بودم ، یعنی نتونستی تو اون سه سالم دنبالم بیای ؟ اونجا که راحت می تونستی پیدام کنی .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۸ ۱۱۳۰۳۲۵۲۱

دانلود رمان دامینیک pdf، مترجم marya mkh 5 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :     جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار می‌ده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزه‌ای میشه برای دامینیک تا با و شیطنت‌ها و گذشتن از خط‌قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۷ ۱۱۰۱۰۵۸۶۴

دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
IMG 20230128 233556 6422

دانلود رمان نفرین خاموش جلد دوم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         دنیای گرگ ها دنیای عجیبیست پر از رمز و راز پر از تنهایی گرگ تنهایی را به اعتماد ترجیح میدهد در دنیای گرگ ها اعتماد مساویست با مرگ گرگ ها متفاوتند متفاوت تر از همه نه مثل سگ اسباب دست انسانند…
IMG 20230127 013512 6312 scaled

دانلود رمان می تراود مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۲ ۱۱۱۴۴۶۰۴۴

دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.8 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
zohre
zohre
1 سال قبل

امروز پارت نداریم

سپیده
سپیده
1 سال قبل

😂😂😂

الهه
الهه
1 سال قبل

چیزی ک برداشت کردم اینکه قراره همه داستان رمانشونو سر سفره صبحونه تموم کنن😊وان‌شاءالله رو همین میز (فقط صبحونه رو جمع میکنن ی چندتا گل میزارن)ومراسم عقدشونو برگزار میکنن😊بچهاشون هم رو همین میز به دنیا میان😂

paeez
paeez
1 سال قبل

عالی فقط ترو خدا انقد کشش نده
بابا مردیم تا اینا یه صبحونه خوردن😂

سوگل
سوگل
1 سال قبل

😘💛 مرسی خیلی خوب بود موفق باشی نویسنده جان ولی خیلی کم بود لطفاااا بیشتر🙏🙏

Kimia
Kimia
1 سال قبل

صبحونه ای که یه قرن طول میکشد😑

سپیده
سپیده
1 سال قبل

مثل همیشه کم

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x