رمان گلادیاتور پارت 58

2.5
(2)

 

حمیرا پلکی زد و سری تکان داد و زیر لبی جواب یزدان را داد :

ـ بله قربان ، می سپارم همین امروز یکی بره بیرون بخره بیاره .

ـ امروز نه ، همین الان .

– چشم . میگم همین الان برای خریدش اقدام کنن .

-خوبه ، می تونی بری .

با رفتن حمیرا ، گندم نگاه کوتاهی به یزدان و آن اخم نشسته بر پیشانی او انداخت ………. از زمانی که با یزدان رو به رو شده بود ، زیاد با این ابروان درهم فرو رفته بر پیشانی او رو به رو شده بود …….. اخم هایی که انگار با زبان بی زبانی می گفتند ، یزدان بیشتر از حد توانش با سختی و ناملایمات این سال ها دست و پنجه نرم کرده ………. آنقدر که این اخم ها ، جایگزین آن لبخندهای مهربانانه و از ته دل سال های گذشته اش شده .

ـ این زنِ که تقصیری نداشت .

ـ کاهلی کرد …….. اگر سوختگیت یه ذره بدتر بود ، اگر این محلول آب و نمک برای سوختگیت افاقه نمی کرد ، درسی بخاطر این کاهلیش بهش می دادم که تو تاریخ ثبت کنن .

گندم نگاهش را از یزدان گرفت و خودش هم مشغول لقمه گرفتن شد و تنها زیر لب گفت :

ـ دلم براش سوخت .

ـ گاهی برای قوی شدن لازمه که بعضی از اصول اولیه قدرتمند شدن و به خاطر بسپری ………. اولین اصل هم اینه که ، بهتره از این به بعد یاد بگیری دلت فقط برای خودت بسوزه ، نه برای هر ننه قمری .

گندم بی اختیار چهره در هم کشید ……… این یزدان برایش زیادی غریبه بود .

ـ من نمی تونم نسبت به بقیه بی تفاوت باشم ……….. نمی تونم سنگ دل باشم ……… یعنی نه می تونم ، نه می خوام .

یزدان نگاهش را سمت گندم کشید و سر سمت او پایین برد و فاصله اش را با او کم کرد تا صدایش بهتر در گوش هایش بنشیند ……. آرام و شمرده گفت :

ـ من نگفتم سنگ دل شو ………. می خوام که قوی باشی ، محکم باشی ………
و سر عقب کشید و با نفس عمیقی ادامه داد :

ـ هرچند گاهی روزگار کاری باهات می کنه که خودت اصلا نمی فهمی کی قلبت و به یه تکه کلوخ تبدیل کرد ……… نمی فهمیم که کی از سنگ شدی ……. گاهی انقدر باهات بی رحم میشه ، انقدر بهت سخت می گیره ، انقدر باهات نامهربون میشه که خودتم نمی فهمی که چطوری این همه تغییر کردی و به این دیوی دو سری که الان هستی تبدیل شدی .

اندفعه این گندم بود که فاصله ای که یزدان با عقب کشیدنش میان خودشان ایجاد کرده بود را کم کرد و خودش را سمت او کشید .

– مگه نگفتی من جام کنارت امنه ؟؟؟

ـ چرا .

ـ پس قرار نیست دیگه روزگار بهم سخت بگیره ………. تو گفتی تموم اون سختی های گذشتم تموم شده و رفته …….. تو گفتی دیگه اجازه نمیدی کسی حتی یه نگاه چپ بهم بندازه …….. پس نیازی نیست که بخوام این چیزی که الان هستم و تغییر بدم ………… اما دوست دارم که قوی بشم . دوست دارم برای خودم کسی بشم ، دوست دارم محکم و مقتدر بشم ………. در کنارشم ، بتونم با همه مهربون باشم . مثلا با همینایی که برامون غذا می یارن ، یا حتی با اینا که اینجا کار می کنن …………. اصلا با همه .

یزدان پوزخندی از تفکری که گندم در ذهن داشت بر لب نشاند و نگاهش را مشهودانه روی تمام اجزای صورت او گرداند ………. گندم هنوز هم در همان دنیای صاف و ساده گذشته خودش باقی مانده بود ………… با اینکه بچه کار بود ، با اینکه در فقر بزرگ شده بود ، اما انگار این مهربانیِ در او ، یک چیز کاملاً ذاتی بود ……… یعنی غیر از این چیز دیگری نمی توانست باشد .

انگار تنها چیزی که در او تغییر کرده بود همین چهره زیبا تر شده او بود ………… همین قد بلند شده او بود ……… همین چهره و اندام زنانه شده او بود ……… وگرنه گندم هنوز هم همان گندم سال های دور خودش بود .

ـ بیشتر از اینکه اینجا زن خدمتکار داشته باشه ……….. پر از نگهبانای مرده . توصیه من و آویزه گوشت کن ………. بهتره این مهربونیات و زیاد اینجا خرج نکنی ، چون اون وقت این خودتی که برای خودت دردسر درست می کنی ……….. دلت نمی خواد که نگهبانی دنبالت راه بی افته و ………….. باعث شه من به سیم آخر بزنم و چشماش و از حدقه در بیارم . ها ؟؟؟

گندم انگار که حرف های او را باور نکرده باشد ، با چشمانی اندک گشاد شده که در نتیجه حرف های یزدان اینچنین درشت شده بود ، به او نگاه کرد ………. چرا هر چه جلوتر می رفت ، یزدان برایش غیرقابل باور تر می شد ؟!

ـ شوخی می کنی ، دیگه .

یزدان نگاه جدی اش را سمت چشمان عسلی و درشت شده او کشید ………… حتی یک کلمه از حرف هایش را شوخی نکرده بود .

ـ من رو اعضای خانوادم ، هیچ وقت ، نه قمار می کنم ، نه شرط می بندم ، نه ریسک می کنم ، نه شوخی می کنم ………… این و همیشه بدون .

گندم که انگار معنای حرف او را نفهمیده باشد ، باز پرسید :

ـ اما ……… اما ……… مگه اینایی که اینجا کار می کنن ، دوستات نیستن ؟

ـ من هیچ وقت هیچ دوستی نداشتم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (7)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۵۳۰۲۵۷

دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و…
رمان افگار

دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
IMG 20230127 013646 0022 scaled

دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۳ ۱۷۳۲۵۴۰۸۹

دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش…
دانلود رمان بوی گندم

دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی 0 (0)

11 دیدگاه
      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.3 (15)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۷۴۱۹۲۵

دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپیده
سپیده
1 سال قبل

کم بودددددد☹☹

Rom Rom
Rom Rom
1 سال قبل

ادمین جان
لطفا ب نویسنده بگو من وعده صبحونه رو توپ‌زدم بره ناهار جا ندارم ایشالا بره شام خدمت میرسم 🤝😂😂😂

افرای دوم
1 سال قبل

اخبار روز:همچنان یزدان و گندم در حال صبحانه کوف کردن هستن،حمیرای خرم چایی میاره می بره 🤗

asim
1 سال قبل

اه بسه دیگه همگی گیر دادین به صبحانه این همه حرف به هم گفتن شما فقط صبحانشو فهمیدین؟

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  asim
1 سال قبل

خوب تو نخون کامنتارو
این همه حرفی ک بهم گفتن رو فقط بخون 🙂

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
1 سال قبل

و هنوزم دارن صبونه کوفتتتتت میکنن من جای اینا یه هفته هست که صبونه خوردم توروخدا بسه میز صبونه تو حلقت نویسنده 🥲😂😑😑
اسکل شديم
لابد دوباره پارت بعدی یزدان داد میزنه حمیراااااااااااااااااا حمیرااااااااااااا درد بگیره تورو لش بیار چای یخ شده رو عوض کن دوباره برای بار ۳۹۹ صبونه کوفت کنیم🥲🤦‍♀️🤦‍♀️😂😂🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

و صبحانه ای ک به اندازه ی یک قرن به طول انجامید😐

Elina
Elina
1 سال قبل

خبر مرگشون صبحونه بخورن😤🤣

بی تام
بی تام
1 سال قبل

وای خدا هنوزم صبحاننننههههههه.
اییییییییب

Maryam
Maryam
1 سال قبل

و هنوز در پروژه صبحانه هستیم😐🙃

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x