رمان گلادیاتور پارت 86

1
(1)

 

سیروس نگاهش رنگ شرمساری به خود گرفت .

ـ آقا جلال گفتن که اون دختر و دکتر بردید ………….. آقا به خدا من نمی دونستم اون دختر برای شماست ……… فکر می کردم جاسوسه که اومده خلاصش کنه که خشایار حرفی نزنه یا اومده اون و از این وضعیت نجات بده .

یزدان دست به کمر گرفته قدمی به او نزدیک شد .

ـ به نظرت اگه می فهمیدم از قصد این کار و کردی ، یا دست اون دختر ضربه بدی می دید ، الان این سرت هنوز رو این تنت نشسته بود ؟؟؟ ……….. معلومه که نه . اگه الان هم زنده نگهت داشتم فقط به این خاطره که می دونم این عملت تنها بخاطر اطاعت از فرمان من بوده …………. اما من آدمی نیستم که بخوام یکی رو کاملا ببخشم و از سر تقصیرش بگذرم …………. می دونی ؟ برای یه سر نگهبان هیچ مجازاتی بدتر از این نیست که بعد از چندین سال کار ، برای یه مدت به یک مهره سوخته تبدیل بشه …………. به مدت سه ماه به عنوان نگهبانِ در خروجی ، کشیک روزانه میدی ……… سجاد تو این سه ماه جایگزینت میشه .

یزدان نگاهش را سمت جلال چرخاند :

ـ جلال ، به تمام نگهبانان و خدماتچی های داخل این عمارت اطلاع میدی این دختر برای منه و با منه ………… کسی حق نداره کوچکترین آزاری بهش برسونه یا یه خال حتی کوچیک رو تنش بندازه . بهتره شش دنگ حواسشون و جمع کنن .

ـ بله قربان .

ـ می تونید برید .

گندم با حس مخلوطی از ترس و هیجان و کنجکاوی از جایش بلند شد و با قدم هایی بی صدا و آرام با فاصله ای نسبتاً زیاد به دنبال یزدان راه افتاد ………….. یزدان را تا حدودی می شناخت ………. می دانست آن ابروان درهم ، آن نگاه عصبی و خشن ، آن غرش هایی که مو بر تنش سیخ کرده بود ، الان باید به دنبال مجازات کردن مردی رفته باشد که این بلا را سر دستش آورده باشد .

پشت پارتیشن سنگر گرفت و گردنش را اندکی کج کرد …………. این یزدان مقابلش زیادی برای او ناآشنا بود ، زیادی برای او غریبه بود ، زیادی ترسناک به نظر می رسید ……….. هر چند در تمام این روزهایی که پا به درون این عمارت گذاشته بود ، یزدان نشان داده بود برای او هنوز هم همان یزدان گذشته هایش است ، با همان حمایت های گذشته ، با همان محبت زیر پوستی …………. اما انگار موضوع برای دیگران کاملا فرق می کرد ……… یزدان در مقابل دیگران به چیزی تبدیل می شد که حتی برای او هم ناشناخته و شاید هم دلهره آور به حساب می آمد .

یزدان با حس سنگینی نگاهی ، به سرعت نگاهش را سمت جایی که گندم در آنجا حضور داشت و پنهانی تماشایش می کرد ، چرخاند و او را با چشمانش غافل گیر کرد .

نفس عمیقی کشید و به سمت گندمی که با چرخیدن نگاهش به سمت او ، به سرعت خودش را پشت پارتیشن پنهان کرده بود ، قدم برداشت .

گندم میل عجیبی برای در رفتن و فرار کردن داشت اما با ایستادن یزدان آن هم در فاصله ای کمتر از نیم متر ، در مقابلش ، چشمان ترسیده اش را در چشمان یزدان انداخت ……. نمی دانست یزدان چگونه متوجه او شده .

ـ اینجا چی کار می کنی ؟ مگه الان نباید تو اطاقت باشی ؟

گندم لبانش را روی هم فشرد …….. مغزش همچون فرفره ای در گردش برای پیدا کردن بهانه ای برای اینجا بودنش می گشت .

یزدان که هول کردن و دستپاچگی او را به خوبی حس می کرد ، دست پشت شانه اش گذاشت و او را به سمت راه پله ها چرخاند و هدایت کرد .

ـ میری تو اطاقت و تا شب کاملا استراحت می کنی ………. نمی خوام تا شب پایین ببینمت .

و گندم بدون اینکه نگاهش را سمت او بکشاند ، تنها سری به نشانه اطاعت تکان داد .

ـ باشه .

یزدان تا دم در اطاقتش همراهش رفت و با کارت اطاق خودش ، در اطاق گندم را هم باز کرد و با ابرو به او اشاره کرد تا وارد شود …….. می دانست گندم باید کلید کارت اطاقش را باز هم طبق معمول درون اطاقش جا گذاشته باشد .

گندم وارد اطاقش شد و خواست در اطاقش را ببندد که یزدان قدمی داخل گذاشت و مانع بسته شدن در شد .

گندم متعجب ، با ابروانی بالا رفته و سوالی نگاهش کرد .

ـ می خوام پمادت و رو بازوت بمالم .

گندم سری به نشانه نفی تکان داد :

ـ لازم نیست ……….. خودم می تونم پماد و بمالم .

ـ اندفعه رو من برات می مالم ، دفعه دیگش و خودت تکی بمال ………… باید بدونی که جای ضرب دیدگی رو چطوری ماساژ بدی تا دستت زودتر بتونه خودش و ترمیم کنه .

گندم نگاه از او گرفت و شانه ای بالا انداخت …………. اگر یزدان خیلی علاقه به ماساژ دادن او داشت ، مشکلی نبود ……….. زیر مانتو در تنش تاپی پوشیده بود که ساعاتی پیش هم یزدان او را در آن دیده بود ………. پس چیز خیلی تازه ای به حساب نمی آمد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Screenshot 20220919 211339 scaled

دانلود رمان شاپرک تنها 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته…
Screenshot ۲۰۲۳۰۱۲۳ ۲۲۵۴۴۵

دانلود رمان خدا نگهدارم نیست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت…
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (3)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۹ ۲۱۰۲۱۸۰۲۹

دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (7)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (52)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 4.1 (12)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tamana
Tamana
1 سال قبل

ممنون خوب بود🤝

یکی
یکی
1 سال قبل

چقدر کشش میدی نویسنده جان

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

بیست👏🤗😊

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالی است

Nahar
Nahar
1 سال قبل

یزدان غرش کرد،😐 خب خب نویسنده

رمانت خیلی اشکال داره! میدونی؟؟؟ ن نمیدونی بذار خودم بگم😒!
یزدان غرش کرد،بزدان مانند شیر نر دور ماده شیرش ک گندمه میشاشد؟؟؟
ماشین یزدان مانند خودش غرش کرد😐
میگم رد دادی دیگه ن؟؟ اره رد دادی رد دادی!! ی روز میزنی ت فاز مستند حیوانات😐 ی روز میزنی ت فاز لوس بودن
ی روز میزنی ت فاز صبحونه خوردن😐
ی روزهم میزنی ت فاز تعریف کردن از خوشگلی گندم😐 هشتتاااد و شش پااارت رفته عااا ولی هیچی نکردی تازشم حیف این تصویری ک گذاشتی والا پسره و دختره بفهمن عکسشونو برا شخصیت رماانتتت اووونممم گننندددم لوس و یزدان زر زرو خودشونو دااار میزنن
اه مرسی خدافظ 😐😒🚶🚶

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
wicked girl
wicked girl
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

واقعا راست میگی من موندم برای چی دارم این رمان رو دنبال میکنم دختر خالم یه رمان خیلی خوب بهم معرفی کرد تازه کامل هست خیلی جذابه(اسمش دلنواز هست نویسنده داخل اینستا گذاشته داخل نی نی سایت هم هست) اصلا مثل این رمان اینقدر چرت نیست دو خط می‌نویسه بهش میگه پارت که کاش اون دو خط درست بود از نویسنده رمان رسپینا و وهم یاد بگیره

Nahar
Nahar
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

ای شیطون اسم کاربریت ت نی نی سایت چیه؟🤣 بگو منم دارمش

wicked girl
wicked girl
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

😂خودت شیطون تری😂😂😂°هری_پاتر°
تو نام کاربریت چیه؟😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط wicked girl
wicked girl
wicked girl
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط wicked girl
Nahar
Nahar
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

عکسی پروفی چیزی نداری؟؟

۱۴۰۱/۴/۱۵ عضو شدی؟؟

wicked girl
wicked girl
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

درست اومدی گلم خودمم😂

Nahar
Nahar
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

من zooohaaa_
اگه شد ت بعضی تاپیکا تگت میکنم بفهم خودمم البته فقط شبا میرم ت سایت اگه شبا میای اوکیع😂♥️

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
wicked girl
wicked girl
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

چه جالب مثل هم هستیم منم شبا میرم😂😂😂

Nahar
Nahar
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

خب پس اوکیع

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

دمت گرم حق گفتی

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x