رمان گلاویژ پارت 111

3
(2)

 
بازم نشد حرف بزنم.. بازم از گفتن حقیقت دور شدم و مجبورشدم زبون به دهن بگیرم.. وقتی فهمیدم قلبش درد گرفته خفه خون گرفتم و طبق معمول سکوت کردم!

عزیز ازجاش بلند شد و رفت توی اتاقش!
پروانه مثل مجسمه خشکش زده بود وبهت زده فقط به نقطه ای خیره شده بود!

دلم میخواست برم.. دلم به هرجهنمی راضی بود بجز اونجا..
باحس کردن درد زیاد کف دستم به خودم اومدم..

انگار تموم حرصم توی ناخن هام که قصد داشت گوشت دستمو سوراخ کنه جمع شده بود!
بانفرت به عماد نگاه کردم و اومدم دهن باز کنم که باچشم به پروانه اشاره کرد

وبدون حرف دستش رو به طرف اتاقش دراز کرد!
زیرلب از پروانه معذرت خواهی کردم و ازجام بلند شدم وبه طرف اتاق عماد رفتم!

عمادم پشت سرم اومد.. به محض اینکه وارد اتاق شد و در رو بست، بهش حمله کردم.. باجفت دستم توی سینه اش کوبیدم و گفتم:
_منو صدا کردی بیام اینجا دوباره بلای دیروز رو به سرم بیاری؟

یا صدام زدی بیام و شاهد لاس زدن و عشق بازی با جوجوی جدیدت باشم؟
توکی هستی واسه من تصمیم بگیری که جلوی مادر بزرگت صداتو واسه من دورگه میکنی؟ هان؟

هنوز حرفم تموم نشده بود که بایه حرکت دستمامو پیچوند پشتم قفل کرد و با صدای عصبی که شبیه پچ پچ شده بود گفت:
_یه بار چیزی بهت نگفتم پررو شدی؟

دفعه آخرت باشه دست روی من بلند کردیا! کاری نکن بیخیال زن بودنت بشم و بزنم داغونت کنم!
باهرکلمه ای که میگفت فشار دستشو بیشترمیکرد واشک توچشم هام جمع شده بود!

_ولم کن دستمو شکوندی عوضی! جیغ میزنما!
انگار واسش مهم نبود چون بازم فشاردستشو بیشتر کرد وچسبوندم به در کمد و کنار گوشم گفت:

_جیغ بزن ببینم.. یالا جیغ بزن خب!
_آخ.. ولم کن..
_ولت کنم آره؟ دیشب که قبول کردی باید حدس میزدم بی دلیل قبول نکردی بیای و یه نقشه ای توسرت داری!

تموم زورم رو توی شونه هام که به کمد چسبیده بود ریختم و به عقب هولش دادم تا ازش جدابشم اما محکم تر کوبوندم توی در و همونطور کنار گوشم ادامه داد:

_اومدی جلوی عزیز آبرومو ببری و بی غیرت بودنم رو جار بزنی؟
_ولم کن عماد.. داری اذیتم میکنی روانی!
_بروخداروشکر کن و دعا به جون عزیز بکن که الان زیردست وپام نیستی!

_بیجا میکنی! توکی هستی مگه؟ غلط میکنی دست رومن بلند کنی!
دستمو محکم تر پیچید و میون فک قفل شده گفت:
_بامن درست حرف بزن…

بغضمو که تاپشت چشمم اومده بود پس زدم و لرزش صدامو کنترل کردم گفتم:
_به ارواح خاک مادرم اگه همین الان ولم نکنی همه رو خبر میکنم.. ولممممم کن گفتم!

انگار متوجه جدی بودنم شد دستمو با هول و شتاب ول کرد..
_جواب این کارت بمونه واسه یه روز دیگه! قول میدم بی جواب نذارمش!

بانفرت سری واسم تکون داد و گفت:
_هرغلطی دلت میخواد بکن!
_میخوام برگردم خونه ام.. نمیخوام ریختت رو ببینم!
_نه که من خیلی دلم میخواد! نشنیدی عزیز چی گفت؟

_واسم مهم نیست.. خودت میدونی بامادربزرگت چیکار میکنی و چی بهش میگی! دیگه به من ربطی نداره!
_چی شد؟ تا قبل از این دلسوزی بود حالا به توربطی نداره؟

مگه من مجبورت کردم بیای اینجا؟ خودت اومدی خودتم تا آخرش میری!
_اون واسه قبل از دیدن چهره ی واقعیت بود! هرچند توهزار چهره داری و هردفعه سوپرایزم میکنی

پوزخندی زد وبا کنایه گفت:
_فعلا که رو دستت نیومده و واسه سوپرایزی که کردی بالاترین مقام رو داری و صدر نشین هستی!

مثل خودش پوزخند زدم..
_حرفات واسم هیچ ارزشی ندارن.. اما مطمئن باش بعداز این شاهد سوپرایزهای هیجان انگیز زیادی خواهی شد..

_بعداز اینی وجود نداره.. خودتم خوب میدونی اگه بخاطر عزیز مجبور نمیشدم هرگز حاضرنبودم ببینمت! چه برسه به اینکه توی خونه ام تحملت کنم!

_حق داری خب..منم جای توبودم نمیخواستم.. منم اگه مثل تو فورا جایگزین واست میذاشتم، حتی اگه اجبارا میخواستم هم امکانش نبود بتونم تحملت کنم..

_آره حیف شد.. متاسفانه تیرت به سنگ خورد.. اومدی رو دست بزنی رو دست خوردی!
قطره اشکی سمج گوشه ی چشمم سرخورد و آبرو داری نکرد..

سکوت کردم..باپشت دست اشکمو پس زدم.. چشم هامو بستم و نفس عمیق کشیدم.. دلم نمیخواست جلوش ضعف نشون بدم و حقیرتراز اینی که هستم بشم!

_چی شد؟ جوابی نداری نه؟
چندتا نفس عمیق کشیدم و آهسته گفتم:
_یه کم پیش گفتم که حرفات واسم بی ارزشه.. لازمه تکرار کنم؟
روی تختش دراز کشید و بامکث طولانی گفت:

_نیست.. خودمم واست بی ارزش بودم توقعی ازت ندارم ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلو
نیلو
1 سال قبل

دیجی کجای من منتظر پارتت بودم عماد گلاویژ رو از پاش گرفت😂😂مدیونی ادامه ندی

سمانه بلوطی
سمانه بلوطی
1 سال قبل

این چند پارته
گلاویز بغض کرد
عماد با تنفر نگاه کرد🥲

Zari
Zari
1 سال قبل

دیگه زیادی تو درگیری ان این دوتا یه تحولی بده نویسنده همش دعوا و بغض و کِش مَکِش😑

Asalii
Asalii
1 سال قبل

بابا این چه وضعشه چهار پارته گلاویژ خونه مامان بزرگ عماده
هیچ اتفاق جدیدی هم نمیفته همش گلاویژ در حال بغض کردنه و بغضشو بزور قورت میده
عمادم که عین خیالش نیست و مثلا خونسرده 🙁😶
خیر سرش انگار نه انگار قبلا گلاویژ عشقش بوده

با این وضعیتی که من میبینم چشمم آب نمیخوره اینا باز با هم خوب بشن و بشن لیلی و مجنون 🙄😕

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Asalii
Nazi
Nazi
1 سال قبل

پارت بعدی حتما گلا از اتاق میاد بیرون عماد دستشو میگیره با نفرت نگاش میکنه و…
😐😐پارتهای تکراری
همش درحال رفت و امد ب اتاق و پذیراییه
تا ۱۰ پارت آینده رو میشه پیش بینی کرد

الهام
الهام
1 سال قبل

چرا کامنت های من تایید نشد😟🤕

Mahi
Mahi
1 سال قبل

داره طولانی و مسخره میشه

رحی
پاسخ به  Mahi
1 سال قبل

بسی بسیار طولانیه😴

نگار
نگار
1 سال قبل

تورو جان جدت بگو از کدوم کانال تلگرام ب میداری فاطی جون🥺😂 ما بدبختا اینجامیمیریم تا پارت بعدی رو بزاری

Asalii
Asalii
1 سال قبل

بابا این چه وضعشه چهار پارته گلاویژ فقط خونه مادر بزرگ عماده
هیچ اتفاق جدیدی هم نمیفته همش گلاویژ در حال بغض کردنه و بغضشو بزور قورت میده
عمادم که عین خیالش نیست و مثلا خیلی خونسرده 😶😑
اصلا واسش مهم نیست که خیر سرش این گلاویژ بدبخت قبلا عشقش بوده

با این وضعیت من چشمم آب نمیخوره اینا باز برگردن پیش هم و با هم دیگه خوب بشن 🙄😒

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Asalii
مهسا
مهسا
پاسخ به  Asalii
1 سال قبل

چرا برمیگردن

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

خیلی دیگه مونده تا تموم شه

غزال
غزال
1 سال قبل

این رمان کی میخواد تموم بشه😐 دیگه داره حوصلمون سر میره هوف

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

خب عماد ۳۲ _۳۳ ساله اش هست که این قدر با آدم های مختلف کار کرده خلاصه تو جامعه بوده که دیگه گرگ بارون دیده شده گلاویژ یه دختر۱۸ ساله است که تجربه ای نداره تازه کنکور داده بره دانشگاه وارد جامعه بشه خب دربرابر اش کم میاره

neda
neda
1 سال قبل

ایشششش

رحی
1 سال قبل

عجب😶😂🐄👻

انیسا
انیسا
1 سال قبل

گلا باید بره گورشو گم کنه تا عماد بفهمه زندگی الکی نیست

ranosh
پاسخ به  انیسا
1 سال قبل

دقیقا باید ی مدت اب بشه بر پای گُلای باغچه 😐👍🏿😂

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x